مقایسه رهبران ایران با رهبران و مدیران ملل دیگر

Posted On:

باسمه تعالی

چند وقت پیش از دوستی که از هر چه رنگ و بوی مذهب داشت، گریزان بود می پرسیدم که چرا چنین با مذهب بیگانه است. او در جواب گفت که آن قدر رهبران مذهبی جامعه فساد کرده اند که آدم از مذهب بیزار میشود. در اینکه چنین استدلالی قابل قبول نیست، فکر نمیکنم هیچ کس حتی خود او شک داشته باشد. زیرا به فرض که مقدمه او درست باشد و رهبران مذهبی اهل فساد باشند، چه دلیل دارد که آدم نتیجه گیری کند که مذهب و اخلاق ایراد دارد. مگر وقتی که مثلا یک پلیس به قوانین راهنمایی بی اعتنایی کند، میشود نتیجه گرفت که قوانین راهنمایی و رانندگی را باید از بین برد و از جامعه حذف کرد؟

البته دلیل اصلی این برخورد را مطلبی دیگر میدانم

و آن هم این است که وجدان انسان که وظیفه داوری خوبی و بدی اعمال آدم را به عهده دارد، معمولا کار خود را درست انجام میدهد و نفس انسان که به بد بودن بسیاری از اعمال خود آگاه است، به دنبال توجیه کارهای زشت آدم است و دم دست ترین توجیه این است که آدم فرد دیگری را پیدا کند که او هم همان کار غلط را انجام دهد و انجام آن کار زشت توسط دیگران و علی الخصوص رهبران جامعه و افراد مشهورتر را بهانه مشروع نشان دادن کار خود قرار دهد تا وجدان خود را ساکت کند. همین مطلب باعث میشود غیر قابل باورترین شایعات و حدس و گمانها درباره رهبران جامعه با جدیت شنیده و بازگو شود و بدون کمترین تحقیق، همچون حقیقت مسلم با آن برخورد شود. بارها در این مطلب تامل کرده ام که وقتی در یک جمع قرار گرفته ام، کسانی که خود بیشتر از دیگران آمادگی انجام تخلفات مالی و اقتصادی دارند، زودتر از دیگران صحبت فساد اقتصادی و مالی رهبران جامعه را پیش میکشند.

واقعیت مسلم این است که رهبران یک جامعه به علت تعامل با افراد جامعه از آنها تاثیر پذیرفته و کم و بیش مجبور میشوند تا خود را تا حدودی با آنها تطبیق دهند. بنابراین تنها جامعه ای میتواند رهبرانی از هر نظر بی نقص و کامل داشته باشد و آنها را حفظ کند که افراد چنین جامعه ای از رشد عقلی و علمی بالایی برخوردار باشند و قاطبه جامعه به دنبال فساد نباشد.

آیا واقعا جامعه ایران بر بقیه ملت های دنیا امتیازی دارد؟

سازمان شفافیت بین المللی رتبه ایران از نظر فساد اداری را 120 حساب کرده است و چند سال پیش این رتبه حدود 80 بود. البته از ارگان های وابسته به سازمان ملل متحد توقعی نیست که در مورد ایران بیطرفانه نظر بدهند. اما مگر چقدر میشود این رتبه ها را جابجا کرد؟ حداقل نتیجه ای که میشود گرفت این است که ایران در بین 10 رتبه اول جا ندارد. قسمت عمده این وضع هم به این خاطر است که اولین فرض مراجعین به ادارات دولتی این است که بدون رشوه کارشان پیش نخواهد رفت و بنابراین بدون تامل پیشنهاد رشوه میدهند. در حالی که مردم بطور طبیعی باید حساسیت شدیدی به این قضیه نشان میدادند و کسی را تشویق به رشوه دادن و گرفتن نمی کردند.

ایران از نظر آمار جرم و جنایت و طلاق هم جزو بهترین ملت های دنیا نیست. چند سال پیش آمار تعداد پرونده های مفتوح در دادگستری حدود 7 تا 8 میلیون بود و فکر نمی کنم تعداد این پرونده ها کم شده باشد. این یعنی حدود 15 میلیون نفر یا شاکی هستند و یا از آنها شکایت شده است. اگر متوسط خانواده را هم 3 نفر فرض کنیم، این به این معنی است که حدود 45 میلیون نفر از جمعیت ایران درگیر پرونده های قضایی هستند و اکثر دعواها مواردی است که انداختن تقصیر آنها به گردن رهبران جامعه کار راحتی نیست و در درجه اول مردم باید خود را سرزنش کنند.

قصد ندارم سیاه نمایی کنم، اما اگر فرض کنیم ایرانی ها از هر جهت در بین دویست ملت دیگر دنیا رتبه ای متوسط داشته باشند، تنها انتظار معقول این است که رهبران آنها هم در حد متوسط رهبران جهان باشند. اگر هم فردی در سطوح بالای رهبری و مدیریت جامعه از استانداردهای بالایی برخوردار باشد و سلامت نفس و دانش بیش از معمول داشته باشد، احتمال اینکه نفر بعدی که جایگزین او خواهد شد، دارای همین مشخصات باشد، ضعیف بوده و چنین انتظاری بیهوده است.

هرچند به تدریج اخبار مربوط به فساد در رهبران و مدیران جامعه در حال افزایش است و حتی اخبار و یا شایعاتی مثل شراب نوشیدن اعضای کابینه که چند سال پیش قابل تصور هم نبود، الان بدون عکس العمل قابل توجه گفته و شنیده میشود، هنوز میشود ادعا کرد که مدیران و رهبران ایران در مقایسه با بقیه رهبران دنیا از وضعیت بسیار بهتری برخوردار هستند و این مطلب حتی درباره روسای جمهور سابق و حتی پادشاهان برکنار شده ایران نیز صادق است.

چند کلیپ ویدیویی از دیگر رهبران جهان را در یک فایل فشرده جمع آوری کرده ام که میتوانید آنرا دانلود کنید. نشان دادن آنها نه به این دلیل است که بخواهم فساد و بی کفایتی کسی را توجیه کنم، بلکه قصدم این است که با نشان دادن وضعیت جاری رهبران دیگر کشورها، این نکته را یادآور شوم که با توجه به رتبه ملت ایران از جهات گوناگون در مقایسه با دیگر ملل جهان، در طولانی مدت چه سطح انتظاری از رهبران جامعه، واقع بینانه خواهد بود.

یکی از ویدیو کلیپ ها نخست وزیر کانادا را نشان میدهد که متن سخنرانی خود در مجلس نمایندگان را از روی سخنرانی نخست وزیر استرالیا عینا کپی کرده بود. رهبران غربی معمولا توان نوشتن متن سخنرانی های خود را ندارند و افرادی دیگر این کار را برای آنها انجام میدهند و از ابراز چنین مطلبی ابایی ندارند. اما تقلب در این حد، با هیچ استانداردی قابل قبول نیست و نشانه بیمایگی و بیسوادی فرد است.

ویدیو کلیپ دیگر درباره نایب السلطنه قبلی کانادا است که پس از اینکه روزنامه ای به تمسخر، لباس او در یک مهمانی رسمی را به حوله حمام تشبیه کرده بود، در مهمانی رسمی بعدی واقعا با حوله حمام شرکت کرده بود، تا به همه ثابت کند که هر غلطی که دلش بخواهد میتواند بکند.

البته مشکلات اخلاقی جدی در رهبران کانادا بسیار بیشتر از این است و بعضی وقتها اخبار آن به روزنامه ها درز میکند. مثلا چند سال پیش یکی از وزرای کابینه به نام Maxime Bernier که مجرد است، اسناد محرمانه دولتی را در خانه فسادی جا گذاشته بود که آن خانه محل رفت و آمد سران مافیای مواد مخدر و جرایم سازمان یافته به نام Hells Angels بود. این اشتباه باعث شد که مجبور به استعفا شود، البته بعدا به عنوان وزیر وزارت خانه دیگری مجددا به کابینه راه یافت.

پنج ویدیو کلیپ هم مربوط به رئیس جمهور آمریکا، اوباما است که برای سخنرانی و یا پاسخ به سوالات مردم، از دستگاهی به نام Tele-Prompter استفاده میکند. وقتی مردم در یک گرد هم آیی از او سوالی بپرسند، مشاوری که توان پاسخ گویی به سوال را دارد، جواب را برایش تایپ میکند و او در حین اینکه به طرف مردم نگاه میکند، جواب را روی صفحه TelePrompter دیده و آنرا میخواند. اما این تکنولوژی مثل همه تکنولوژی های دیگر نقاط ضعفی دارد. مثلا بعضی وقتها یک کلمه را جا می اندازد و ترکیب جمله غلط میشود؛ و یا نمیتواند کلمه ای را درست تلفظ کرده یا بخواند. اگر هم دستگاه مذکور به هر دلیل از کار بیافتد، رفتار رئیس جمهور آمریکا مثل یک کودکی که درس خود را میخواهد به معلم پس دهد و هیچ بلد نیست، میشود.

وضعیت بقیه رهبران غربی نیز بهتر از این نیست. Wayne Madsen درباره نخست وزیران استرالیا و نیوزیلند نوشته که حرفه اصلی آنها آدم کشی بوده و صعود آنها از پله های رهبری بسیار سریع و مبهم رخ داده است. Julia Gillard نخست وزیر استرالیا که رسما مجرد و همجنس باز بوده، به عضویت در گروه های شیطانی معروف بوده و در جرائم سازمان یافته دست دارد.

درباره رهبران دیگر کشورهای اروپایی مثل انگلیس و فرانسه نیز موارد زیادی وجود دارد که ذکر همه آنها موجب اطاله کلام میشود و بعضی از آنها نیز برای همه روشن است. فساد و بی کفایتی رهبران کشورهایی مثل پاکستان و ترکیه و امثالهم نیز کم و بیش واضح است.

Open Article with Its Comments

آسیب های فرهنگی که جامعه در معرض آن قرار دارد

Posted On:

باسمه تعالی

بزرگواری از من خواست درباره آسیب های فرهنگی که جامعه در معرض آن است بنویسم. اما در انجام این کار تعلل کردم. دلیل آن هم این نبود که جواب آن مشکل باشد، بلکه با این همه سابقه تمدن بشری باید اندیشمندان این مسئله را به اندازه کافی تحلیل کرده باشند و راهکارهای مناسب ارائه کرده باشند.

دلیل تعلل من این بود که جامعه شناسان مانند اهل هر فن دیگری، از اصطلاحات خاصی استفاده می کنند و مطلبی را که با آن اصطلاحات بیان نشده را غیر حرفه ای میدانند. هر چند که اگر معنی چنین اصطلاحاتی را از بزرگترین اساتید این رشته بپرسید، بعید است بر سر معنی آن اتفاق داشته باشند و یک تعریف واحد را ارائه کنند. اگر هم بیشتر در این باره غور کنید، درمی یابید که در ظرف این اصطلاحات اساسا هیچ معنایی نمیشود گنجاند. مثلا اصطلاح اگزیستانسیالیسم را در نظر بگیرید: شخصا این را کار شاقی می دانم که بخواهیم تعداد فرض های غلط و ضعف های فکری و منطقی را که فقط منجر به تعریف این اصطلاح میشود، بشمارم. اینکه چقدر ضعف عقلی و فکری لازم است تا چنین طرز تفکری را آدم انتخاب کند، ناگفته بماند. در عمل هم به تعداد افرادی که خود را متعلق به این جریان می دانند، میتوانید شاخه های متفاوت و تعاریف مختلف پیدا کنید.

بسیاری از این اصطلاحات به اصطلاح فنی، نه برای انتقال بهتر یک مفهوم، بلکه برای مخفی کردن خالی بودن دست اهل آن حرفه اختراع شده اند، تا دیگران فکر کنند که دست آنها به جایی بند است و به قول معروف جرات نکنند بی لباس بودن پادشاهشان را به روی آنها بیاورند.

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه                             چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

بنابراین بیان حرفی که در محیط دانشگاهی و از طرف جامعه شناسان قابل قبول باشد، کار راحتی نیست.

اما درباره اینکه آسیب های فرهنگی جامعه چیست، حرف بسیار است که آنرا با یک مقدمه شروع میکنم:

ما بر روی بعضی اشیا مانند اتوموبيل اسم میگذاریم، در حالی که اینها واحد صناعي‌اند و وجود تكويني ندارند. اتومبیل يك وجود جداگانه‌اي غير از آن قطعات به هم چسبيده ندارد. اجتماع انسان ها نیز یک موجود اعتباری است. اگر صد نفر دور هم جمع بشوند، يك وجود جدايي به عنوان جماعت بوجود نمی آید، بدلیل اینکه اجزا اجتماع با هم وحدت حقيقي ندارند. وقتي وحدت حقيقي نداشتند، اجتماع نیز وجود حقيقي ندارد. اما بشر يك موجود تكوينيِ حقيقي است.

هر چند بعضی ها بحث می کنند که میتوان بدن آدم را به عنوان Symbiotic System در نظر گرفت که حاصل جمع میلیون ها نوع سلول موجودات مختلف است و بدن آدم حاصل تعامل متقابل این موجودات متنوع با هم است، اما حقیقت آدم حقیقت ثابتی است. دلیل آن هم این است که با گذر 7 تا 10 سال که تمام سلول های بدن آدم به تدریج می میرند و با سلول های دیگر جایگزین میشوند، هنوز حقیقت انسان ثابت می ماند و همه میتوانند تشخیص دهند که او همان فرد قبلی است.

بنابراین برای اینکه آسیب های محتمل در یک جامعه را بشناسیم، باید آسیب های فردی انسان را بشناسیم و راهکارهای مقابله با آن را بیابیم.

وجود مبارک امام صادق (ع) در حدیثی که در جلد اول اصول کافی باب عقل و جهل صفحه 23 روایت شده، این مسئله را با تمام جزئیات شرح داده است. در این حدیث آمده که خدای عزوجل برای عقل 75 لشگر قرار داده و برای جهل نیز 75 لشگر قرار داد. هر یک از لشگریان جهل میتواند آسیبی به انسان برساند و در مقابل آن لشگری در جبهه عقل هست که با کمک گرفتن از آن، انسان میتواند آن آسیب را دفع کرده و سالم بماند. بسیاری از آنچه که به عنوان لشگریان عقل و جهل عنوان شده به نقش انسان در جامعه نظر دارد، مانند عفو و گذشت و یا احترام والدین. این به این معنی است که هر چند اصل آسیب و راه حل آن فردی است، اما جامعه ای که تعداد بیشتری از افراد آن چنین آسیبی دیده باشند، در مجموع بیشتر آسیب خواهد دید.

در ذیل هر یک از 75 لشگر جهل و لشگری از عقل که توان مقابله با آن را دارد، می آورم:

-

لشکریان عقل لشکریان جهل
نیکوکاری و خیرخواهی وزیر عقل شرارت و بدخواهی وزیر جهل
ایمان به خدا کفر
تصدیق حق و حقیقت انکار حق و حقیقت
امیدواری به حق ناامیدی به حق
عدل و داد گری ظلم و ستم
رضا و خوشنودی ناسپاسی، قهر و خشم
شکر و سپاسگزاری کفران نعمت
امید به رحمت خدا یأس و نومیدی از رحمت خدا
توکل و اعتماد به خدا حرص و آز به دنیا
نرم دلی سخت دلی
علم و دانش نادانی
مهربانی کینه توزی
فهم و زیرکی کودنی و حماقت
عفت و پارسائی بی حیائی و بی بندوباری
زهد و دل شستن از دنیا حب دنیا و دنیاپرستی
خوشخوئی و مدارا کردن بدخوئی و بدرفتاری
بیم و ترس از خدا بی اعتنائی به فرمان خدا و گستاخی
تواضع و فروتنی تکبر و خودخواهی
سکینه و آرامش اضطراب و شتابزدگی
خردمندی بی خردی
خاموشی و کم گوئی پرگوئی و پرحرفی
تسلیم حق شدن سرکشی از حق و عدالت
یقین شک و تردید
صبر و شکیبائی جزع و بی تابی
عفو و گذشت انتقام جوئی
غنا و چشم نداشتن به مال مردم چشم داشت به مال مردم
فطانت و متوجه امورات بودن کودنی و بی توجهی به امورات
حافظه قوی و یادآوری فراموشی و نسیان
عاطفه و مهربانی بی علاقگی و نامهربانی
قناعت و اندازه نگه داشتن حرص و بی حساب خرج کردن
مواسات و کمک رسانی به دیگران منع کمک به دیگران
وفای به عهد پیمان شکنی
فرمانبرداری و اطاعت الهی نافرمانی و معصیت پروردگار
خضوع و خشوع به درگاه الهی گردنکشی و بی اعتنایی به   پروردگار
سلامت نفس ماجراجوئی
محبت و مودت به یکدیگر بغض و بدخواهی به یکدیگر
راستی و راستگویی کژی و دروغگوئی
حق گوئی و حق خواهی باطل گوئی و بیهوده طلبی
امانتداری و درستی خیانت و نادرستی
اخلاص در عمل ریاکاری در عمل
شهامت و شجاعت سستی و تنبلی
دوستی و محبت به دیگران دشمنی و خصومت به دیگران
زیرکی و خوش فهمی کندذهنی و نفهمی
مدارات و سازش ناسازگاری و آشوبگری
حفظ آبروی دیگران غیبت کردن و آبروریزی
نماز و نیایش به درگاه الهی بی نمازی و کناره گیری از خدا
روزه گرفتن روزه خواری و شکم پرستی
جهاد و کوشش در راه خدا فرار و گریز از جهاد در راه خدا
حج و اجابت دعوت خدا نرفتن به حج و بی اعتنایی به خدا
راز و حرف دیگران نگهداشتن سخن چینی و خبرسازی
حفظ حقوق پدر و مادر گرامی نداشتن والدین و حق نشناسی   به پدر و مادر
صادق بودن ریاکاری
به خوبی دعوت کردن به زشتی و بدی دعوت کردن
حفظ و نگهداری خود از عمل زشت بی باکی و تظاهر به منکرات
تقیه و نگهداری عقیده از دشمن اشاعه اسرار و بی پروائی
انصاف و جوانمردی بی انصافی و تعصب
خوش زبانی و خوش روئی بدزبانی و درشتخوئی
نظافت و پاکیزگی کثافت و آلودگی
حیاء و شرم بی حیائی و دریدگی
میانه روی و اقتصاد تجاوز از حد و بی بندوباری در   مصرف
اعتدال افزون طلبی
برکت داشتن بی برکتی
عافیت و سلامتی بلا و گرفتاری
سنگینی و متانت سبکی و جلفی
حکمت و صلاح اندیشی بی حکمتی و بی فکری
سکینه و وقار ناآرامی و شتابزدگی
سعادت و خوشبختی شقاوت و بدبختی
توبه و پشیمانی اصرار به گناه و بی اعتنائی
استغفار و طلب آمرزش غرور و بیهوده طمع بستن
احتیاط و محافظه کاری بی احتیاطی و سبک مغزی
دعا و درخواست از خدا تکبر و بی اعتنائی به خدا
خرمی و مسرت خاطر بی نشاطی و دلمرده بودن
خوشدلی و شادی حزن و اندوه و آزردگی
الفت و مانوس شدن تفرقه و کناره گرفتن
سخاوت و بخشش بخل و لئامت

Open Article with Its Comments

نگرش ایرانی ها نسبت به رهبران گذشته و حال- بخش اول

Posted On:

باسمه تعالی

یکی از بزرگوارانی که به این وبلاگ عنایت دارد، از من خواست تحلیل و ارزیابی از رهبری ارائه کنم. البته ارائه ارزیابی جامع درباره رهبری کار ساده ای نیست و به این موضوع باید از زوایای گوناگون نگاه کرد و مطالب زیادی را بررسی کرد. لذا با بضاعت اندکی که دارم، ارائه تحلیلی جامع و بی نقص عملی نیست. از طرف دیگر دیدم نوشته بسیار طولانی خواهد شد. لذا تصمیم گرفتم این بحث را در چند قسمت ارائه کنم. در اولین قسمت قصد دارم به نگرش ایرانی ها نسبت به رهبران گذشته و حال و در قسمت بعد به مقایسه آنها به رهبران ملل دیگر بپردازم.

ارزیابی رهبری یک جامعه باید همراه با ارزیابی خود جامعه باشد

واقعیت غیر قابل انکار این است که رهبر عالی و یا هر کدام از رهبران سطوح پایین ترجامعه، اگر در حد و اندازه جامعه خود نباشند، دیر یا زود از صحنه کنار گذاشته میشوند. این مطلب درباره هر دو طرف قضیه صادق است، چه یک رهبر در حد انتظارات جامعه نباشد و افراد با کفایت تر از او در جامعه وجود داشته باشند، و چه جامعه پذیرای صفات عالی چنین رهبری نباشد. مردم یک جامعه ابزارهای متنوعی برای نیل به این مقصود دارند که از میان آنها میشود حذف فیزیکی، رد صلاحیت، دق مرگ کردن، زود پیر کردن و امثالهم را نام برد. در همین دوران اخیر بعد از انقلاب، چه بسیار افرادی بودند که مدتی در پست های بالای سیاسی ظاهر شدند و بعد به تدریج از صحنه سیاسی کنار رفتند و نامشان به فراموشی سپرده شد. بنابراین وضعیت حکومت و رهبری در جامعه یکی از ملاک های وضعیت خود جامعه است و نمی توان این دو را از هم جدا دانست.

اگر یک تحلیل گر سیاسی شم سیاسی خوبی داشته باشد، سعی می کند به نحوی تحلیل و ارزیابی خود از هر قضیه ای را ارائه کند که بدان وسیله نظر طیف وسیعتری از جامعه را به خود جلب کند و در مسابقه جلب افکار عمومی برنده باشد. بنابراین عملا کسی در تحلیل سیاسی خود درباره هر موضوعی، جامعه را مقصر نشان نخواهد داد، به نحوی که کم کم در مردم این احساس پدید آمده که جامعه مفهومی مقدس است که از خطا و اشتباه معصوم است، و هر خطا و اشتباهی که باشد، رهبران جامعه باید مسئولیت آنرا بپذیرند. چنین چیزی قطعا درست نیست وشواهد و مثال های تاریخی زیادی خلاف این را نشان میدهند. بارزترین نمونه آن قیام امام حسین است که بنا بر تقاضای مردم و تعهد پشتیبانی آنها شروع شد ولی در عمل مردم صحنه را ترک کرده و باعث شهادت او شدند.

بنابراین در هر ارزیابی و تحلیل درباره رهبر یک جامعه و بررسی نقاط ضعف او، لازم است بررسی شود تا چه اندازه عامل کاستی ها خود مردم بوده اند. به عنوان مثال اگر رهبری شجاعت کافی از خود نشان ندهد، شاید عامل اصلی آن این باشد که مردم آن جامعه واقعا قابل اعتماد نیستند.

شیوه ایرانی ها در ارزیابی حکومت و رهبران خود

اگر از اکثر ایرانی ها بخواهید نظر خود درباره یکی از کسانی که در حال حاضر نقشی در رهبری سیاسی و اجتماعی جامعه دارد، بیان کند، معمولا جوابی پولاریزه دریافت خواهید کرد: یا او را تقدیس و تنزیه میکنند و یا او را به بی لیاقتی و بی صداقتی و امثالهم متهم میکنند. اما اگر از آنها بخواهید درباره یکی از رهبران گذشته و یا حکام و پادشاهان قدیم بپرسید، احتمال اینکه نظری منفی بشنوید، بسیار بالاتر است.

واقعا لازم نیست نظر مردم تا به این اندازه پولاریزه باشد.

تعریف و تمجید زیاد از رهبران، این مطلب را در ذهن بقیه القا می کند که اولا چنین رهبری دیکتاتوری است که مردم از ترس او به مبالغه روی می آورند، و دوما فرد تعریف کننده منافعی در این کار دارد و به نحوی به دستگاه حکومت وابسته است. از طرف دیگر هر کسی که بخواهد ژست روشن فکری بگیرد و خود را صاحب نظر معرفی کند، چاره ای ندارد جز این که خود را مخالف حکومت و منتقد نشان بدهد.

تصور غالب این است که دلیل این امر، سابقه طولانی حکومت های استبدادی در ایران است و هر کس که به حکومت میرسد، میل به استبداد دارد و مردم هم با چاپلوسی های خود، رهبران را به استبداد بیشتر تشویق می کنند. در حالی که اگر وضعیت و سابقه رهبری رهبران و پادشاهان در ایران را با بقیه کشورهای جهان مقایسه کنیم، چنین تئوری نمیتواند پاسخگو باشد. چنین ادعایی معمولا از طرف کسانی بیان میشود که با شدت استبداد دیگر حکومت های دنیا آشنا نیستند و یا خود را به تغافل میزنند.

در حکومت های واقعا استبدادی مردم اساسا به خود اجازه نمیدهند که درباره رهبران خود نظر بدهند.

اگر از یک شهروند کره شمالی بخواهید نظر خود را درباره رهبرش بیان کند، نباید چیزی جز یک جواب کلیشه ای انتظار داشته باشید. حتی چنین فردی سعی نمی کند به تعریف و تمجید زیاد از رهبرش بپردازد، مبادا در بین حرفهایش، چیزی بیش از آنچه باید، بگوید. حتی شهروندان کره جنوبی هم به خود اجازه نمی دهند که درباره رهبران سیاسی جامعه و یا سیاست خارجی نظر بدهند و معمولا اعتراضات آنها محدود به مسایل صنفی و اقتصادی است.

نکته جالب دیگر این است که اگر یک نفر خارجی از اکثر مردم کشورهای دیگر دنیا درباره رهبرانشان سئوال کند، بعید است جوابی منتقدانه یا منفی دریافت کند. یادم هست که از یک نفر سودانی نظرش را درباره رئیس جمهور جاری پرسیدم و او با یک جمله ساده او را تایید کرد. بعد پرسیدم نظرش درباره رئیس جمهور قبلی که با کودتا برکنار شد چیست و او باز هم با همان جمله ساده او را هم تایید کرد. بعد پرسیدم اگر هر دو خوب بودند، پس چه چیزی باعث شد که نفر قبلی را با کودتا برکنار کنند. ایشان در جواب گفت که قبلی هیچ ایرادی نداشت، فقط ضرورت اجرایی این بود که برکنار شود و نفر بعدی که به همان اندازه خوب بود سر کار بیاید. چنین نحوه برخوردی در بسیاری از کشورهای دنیا هم اکنون رایج است. این مطلب درباره اکثر کشورهای غربی هم صادق است. حتی کسانی که زشت ترین مطالب را درباره رهبرانشان ابراز میکنند، از اینکه چنین مطالبی را در برابر فردی خارجی ابراز کنند، ابا دارند. دلیل آن هم این است که بهرحال رهبران یک جامعه معرفی کننده وضعیت فرهنگی و اجتماعی یک جامعه هستند و ارائه تصویری زشت از آنها در برابر خارجی ها مترادف بی اعتبار نشان دادن کل جامعه است. بنابراین معمولا کسی حاضر نیست که جامعه خود را در برابر خارجی ها ضعیف و بی ارزش نشان دهد. برای اینکه این مطلب را آزمایش کنید، شما را دعوت میکنم از هر فرد خارجی که برخورد داشتید، درباره رهبرانشان بپرسید و ببینید چند نفر آنها در برابر یک نفر خارجی، زبان به انتقاد از رهبرانشان میگشایند.

اما این مطلب در مورد خیلی از ایرانی ها صادق نیست.

بارها گزارش های خبری خبرنگاران خارجی را دیده ام که در کوچه و بازار گشته اند و هر کسی از مردم عادی که با آنها مصاحبه کرده، زبان به انتقاد گشوده و از وضعیت موجود ایران گله کرده است. گویا آن خبرنگار خارجی فرشته ای است که از آسمان آمده تا آرزوهای آنها را برآورده کند. در حالی که واقعیت این است که معمولا چنین کارهایی که تحت پوشش خبرنگاری انجام میشود، با مدیریت سازمان های جاسوسی و یا تشکیلات تحت نظر آنها بوده و بودجه آن هم توسط آنها تامین میشود.

این مطلب درباره ایرانی های ساکن کشورهای دیگر شدیدتر است. یعنی تقریبا محال است که یک نفر خارجی از یک ایرانی مقیم غرب درباره رهبران ایران سئوال کند و نظری مثبت درباره آنها بشنود. شاید ترس از اینکه نکند به او اتهام همکاری با رژیم ایران زده شود، باعث چنین برخوردی شود. اگر چنین موضوعی عامل این مطلب باشد، خود نشان دهنده فاشیستی بودن آن جامعه غربی دارد و بنابراین ارزش این را ندارد که به عنوان مدل برتر در نظر گرفته شود و یا درباره ضعف های موجود در ایران با آنها درد دل شود. چند وقت پیش شاهد بودم که خانم نازنین افشین جم که بیشتر عمر خود را در کانادا بوده و چند سال پیش عنوان زیباترین و شایسته ترین دختر کانادا را به خود اختصاص داد، و اخیرا هم با وزیر دفاع کانادا ازدواج کرده و وارد سیاست شده، مسئول اصلی تبلیغات ضد ایرانی شده و برای بسته شدن سفارت ایران در کانادا فعالیت میکرد. هر بار هم که دولت کانادا بخواهد برنامه ای بر علیه ایران راه بیاندازد، همیشه گروهی از ایرانی ها آماده هستند که در این کار به دولت کمک کنند. این در حالی است که این زبونی و ضعف اساسا مبنای منطقی ندارد:

اولا دولت و رهبران ایران هر مشکلی داشته باشند، باید جامعه ایرانی آن را یک مشکل بداند که به غریبه ها ربطی ندارد.

دوما دولت ایران از هر نظر در مقایسه با بقیه حکومت های جهان رتبه بالایی خواهد آورد. کافی است ایران را با چین مقایسه کنیم. این مطلب بر هیچ کس پوشیده نیست که پر رونق بودن صنعت پیوند عضو در چین، به دلیل تعداد بالای مخالفان سیاسی است که دولت چین آنها را به زندان انداخته وبا فروش اعضای بدن آنها درآمدی برای خود کسب می کند. شهروندان غربی هم که نیاز به پیوند عضو پیدا کنند، علیرغم اطلاع از چگونگی تهیه اعضا بدن، اولین مقصدشان چین خواهد بود. اما تا بحال نشنیده ام که یک شهروند چین با دولت کانادا تماس بگیرد و درخواست کند که روابطشان را با چین قطع کنند.

سوما ایرانی ها جزو ثروتمند ترین گروه های مهاجر حساب میشوند و درست در زمانی که شهر مرزی دیترویت در آمریکا در حال ورشکستگی بود، شهر های نزدیک به آن در کانادا مانند تورنتو از رونق برخوردار بودند و قیمت املاک بطور مستمر ترقی میکرد. دلیل آن هم چیزی نبود جز پولی که ایرانی های مهاجر با خود به کانادا می آوردند، بطوریکه نام این شهر به تهرانتو مشهور شد. چنین پولی را قطعا در کانادا نمیشود کسب کرد و همه ایرانی ها پول خود را در ایران جمع کرده اند و به قصد سرمایه گذاری به خارج برده اند. نکته ای که میخواهم عرض کنم این است که همین قضیه که عده ای توانسته اند در ایران ثروتی را جمع کنند و به خارج منتقل کنند، نشان از میزان آزادی و رفاه بالای جامعه ایرانی دارد. اگر دولت ایران میخواست جلوی مهاجرت و فرار سرمایه ها را بگیرد، قطعا توان این کار را داشت. علی الخصوص این که اکثر مهاجران برای کسب درآمد بیشتر به حفظ ارتباط با ایران و ادامه تجارت و کار در ایران محتاج هستند، واگر درآمدی در ایران نداشته باشند، مجبور به اشتغال در مشاغل پست میشوند که درآمد چندانی ندارد. بنابراین حداقل از نظردور اندیشی نباید پل های ارتباطی خود با نهادهای حکومتی ایران را خراب کنند.  در حالی که چنین نیست و جامعه ایرانی مهاجر، خیانت به ایران و بدگویی درباره دولت و ملت ایران را بدون هزینه و ارزان می یابد و نگران عواقب آن نیست. اما به عنوان نمونه مهاجران چینی در غرب، درباره دولت چین محتاطانه تر رفتار می کنند، چون می دانند در هیچ کجای دنیا از تعقیب و عقوبت در امان نخواهند بود.

نقش برنامه های استعماری غرب

معمولا تصور میشود که تلاش های استعماری کشورهای غربی مربوط به سالهای دور گذشته است، در حالی که شخصا شدت گرفتن برنامه ریزی های استعماری در ایران را مشاهده میکنم و با هر قدمی که جلو میروند و موفقیتی که بدست می آورند، به تشدید این برنامه ها حریص تر میشوند. متاسفانه در ایران درباره چنین برنامه های استعماری به اندازه کافی اطلاع رسانی نمیشود.

یکی از مواردی که غربی ها و عوامل داخلی آنها درباره آن سرمایه گذاری کرده اند، معرفی رهبران گذشته ایران به عنوان افرادی مضحک، شهوت ران، بی تدبیر، خرافاتی و خائن است تا به این وسیله این مطلب را در ذهن مردم القا کنند که نباید توقع داشته باشند که رهبران جاری نیز خیلی متفاوت از قدما باشند؛ تا عملا مردم را از رهبری که بتواند نقش رهبری خود را بنحوی شایسته ایفا کند، محروم کنند.

متاسفانه این شگرد آنها کارگر افتاد و همه افراد چه انقلابی و چه غیر انقلابی به دام این تله افتادند.

در قدیم چنین توطئه ای را با ارسال افرادی شرق شناس و شرق پژوه شروع کردند. وظیفه اصلی این مستشرق ها این بود که تاریخ را به گونه ای بنویسند که خواننده ارتباط روحی خود را با تاریخ سرزمین خود از دست بدهد و احساس تعلقی به تاریخ سرزمین خود نداشته باشد. البته فقط پادشاهانی مثل کوروش که مدل حکومتی سکولار را معرفی کردند، از این قاعده مستثنی ماندند و حتی قضیه اولین منشور حقوق بشر در تاریخ برای کوروش ساخته شد که معلوم نشد این کشف مستشرقان انگلیسی چقدر اعتبار تاریخی دارد. هر آنچه که کودکان در کتابهای درسی درباره تاریخ ایران خواندند، برگرفته از نوشته های این مستشرقان بود. گویا اصلا ایرانی ها توان نوشتن تاریخ و ثبت آن را تا قبل از این نداشته اند.

در دوره اخیر هم این برنامه از طریق فیلم هایی که ساخته میشود، دنبال میشود. در دوره پهلوی هر آنچه فیلم درباره قاجاریه و قبل از آن ساخته میشد، سراسر تحقیر و تمسخر شاهان قبلی بود و هر فیلم تاریخی که بعد از انقلاب ساخته شد، تمسخر و تحقیر پهلوی و قاجار و ماقبل آنها بود و در این راستا حتی دولتمردان رده سوم و چهارم نیز به مضحکه کشیده شدند. مثلا در فیلم حاجی واشنگتن که درباره داستان حسینقلی صدرالسلطنه اولین سفیر ایران در آمریکا بود، او را در حد یک دلقک که هیچ اطلاعی از دیپلماسی ندارد، پایین آورده است. اخیرا این روند با فیلم هایی مثل قهوه تلخ دنبال میشود. هرچند در این فیلم چنین عنوان شده که افراد قصه مشابه وابستگان به پهلوی ها و فضای قصه مشابه قاجارها است، اما هر کسی که این فیلم را ببیند، ناخودآگاه چنین برایش تداعی میشود که رهبران این سرزمین همیشه افرادی مالیخولیایی و بی منطق بوده اند و تنها فرد معقول داستان، فردی فرنگ رفته و با لباس فرنگی است.

این دقیقا یک برنامه ریزی استعماری است.

ممکن است در برخورد اول تمسخر رهبران گذشته علی الخصوص پس از تغییر سیستم حکومتی امری طبیعی به نظر بیاید. اما چنین چیزی را در هیچ یک از کشورهای غربی و پیشرفته نمیتوانید بیابید. آیا تا بحال فیلمی که موضوع آن تحقیر پادشاهان فرانسه قبل از انقلاب فرانسه باشد، دیده اید؟ آیا تا بحال شنیده اید که روس ها فیلمی درباره تزارها بسازند و آنها را تمسخر کنند؟ حتی در آمریکا که به ظاهر آزادی بیان وجود دارد، آیا تا بحال شنیده اید که فیلمی تمسخرآمیز درباره یکی از روسای جمهور سابقشان درست کنند؟ یا حتی شنیده باشید که ایتالیایی ها درباره موسولینی و یا آلمانی ها درباره هیتلر فیلمی بسازند و آنها را همچون یک دلقک نشان دهند؟ قطعا پیدا کردن چنین چیزی کار راحتی نیست، چون برای همه روشن است که مردم یک کشور از تاریخ آن کشور جدا نیستند و مسخره کردن رهبران و پادشاهان قدیم، در واقع تمسخر مردم یک کشور است و سودی در این کار نیست. پس چرا ایران در این زمینه با بقیه دنیا فرق دارد؟ جواب من این است که چنین چیزی نتیجه برنامه های استعماری است و متاسفانه هنوز هم دستهای استعماری در ایران به شدت مشغول تخریب هستند تا زمینه را برای بازگشت خود و کنترل کامل جامعه و در نهایت فروپاشی و تجزیه ایران فراهم کنند.

آیا واقعا پادشاهان ایران شایسته تمسخر بودند؟

اگر پادشاهان گذشته ایران را با پادشاهان دیگر دنیا که معاصر آنها بودند مقایسه کنیم، جواب این سئوال قطعا منفی است. در اینجا قصد تبرئه پادشاهانی مثل ناصرالدین شاه را ندارم، اما حتی اگر چنین کسی را با پادشاهان اروپایی همان دوره که بسیاری از آنها در اثر بیماری های مقاربتی مثل سفلیس مرده اند، مقایسه کنیم، قطعا نمره بهتری می گرفت. هرچند ناصرالدین شاه بی کفایتی های بسیاری داشت، اما در بسیاری مواقع تلاش کرد تا به کشور و دین نیز خدماتی داشته باشد. اما ایرانی ها هر آنچه از او میشنوند، داستان مجالس لهو و لعب و شیرین کاری های کریم شیره ای است و درباره علل شکستها و اعطای امتیازات به خارجی ها حرفی زده نمیشود. در بعضی از این موارد، مقصر اصلی شکست، خود ملت بودند که باید شجاعانه مسئولیت شکست را برعهده می گرفتند. نکته این است که وقتی ایرانی ها با پادشاهان و رهبران خود چنین برخورد میکنند، دیگران از این فرصت استفاده کرده و شاهانی به مراتب ظالم تر و پست تر را به عنوان شهریارانی صاحب نام معرفی میکنند و فیلم زندگی روتوش شده آنها را میسازند و حتی همین ایرانی ها در شبکه های تلویزیونی خود آنرا پخش کرده و می بینند.

چند وقت پیش درباره اجداد مرحوم آقای مشکینی میخواندم که جد هفتم ایشان که ملای دهی بوده، هنگام عبور نادرشاه از ده از او خواسته بود که دختری را به عقدش در بیاورد. اما او بخاطر عدم رضایت پدر دختر حاضر به این کار نشد و بنابراین نادر عمامه ای از خمیر بر سر او گذاشت و روغن داغ وسط آن ریخت تا بمیرد. هر کس چنین قصه ای را بخواند نتیجه میگیرد که نادر، شاه ظالمی بوده، اما این قسمت ماجرا گفته نمیشود که نادر شاه به عنوان شاه قادر بود آن دختر را بدون ازدواج تصاحب کند ولی تا آن اندازه به قواعد شرعی پایبند بود که بدون عقد شرعی به این کار دست نزند. همین مقدار از تعهد چیزی است که در بین سلاطین هم دوره نادر در ملل دیگر، کمیاب بود. اما چرا ما فقط قسمت های بد داستان را میشنویم؟

این رویکرد در رابطه با رهبران پس از انقلاب نیز جاری و ساری است.

متاسفانه وقتی تمسخر و تحقیر رهبران و پادشاهان گذشته برای مردم یک جامعه عادی شود، دیگر نمیشود از آنها انتظار داشت که همین کار را با رهبران بعدی نکنند. مطالبی که هم اکنون در بعضی مطبوعات و سایتها درباره روسای جمهور دوره های قبل ایران نوشته میشود، موید همین مطلب است.

بر این باورم که به جای تمسخر پادشاهان و رهبران گذشته در کتابها و فیلم ها، اشتباهات و کاستی های آنها را با رویکردی سازنده بررسی کنیم تا بشود از اشتباهات گذشته درس های تاریخی گرفت و زمینه چنین پسرفتهایی دوباره پیش نیاید و در این راه از جاده انصاف خارج نشویم، که اگر چنین کنیم ضرر بزرگتری در انتظار ما خواهد بود و آن ضرر جدایی یک ملت از تاریخ خود و همچنین از بین رفتن زمینه ایجاد ارتباطی سازنده بین ملت و رهبران حال و آینده خود است. هر ملتی به رهبرانی احتیاج دارد که قابل اعتماد و با قابلیت باشند و مهم تر از آن این است که خود ملت باید توان اعتماد کردن به چنین رهبرانی را نیز داشته و پشت آنها را در مواقع حساس خالی نکند.

Open Article with Its Comments

امام زمان یا کریشنا یا مایتریا؟ کدام آنها می آید؟

Posted On:

باسمه تعالی

این نوشته را در پاسخ به سئوالی که دوستی ناشناس در دو پست قبلی مطرح کرده بود، می نویسم. همان طور که اطلاع دارید، اعتقاد به ظهور منجی که دنیا را پر از عدل و داد کند، در همه ادیان بزرگ وجود دارد. در این باره دیگران زیاد مطلب نوشته اند و اگر درباره "اعتقاد به منجی در ادیان مختلف" در اینترنت جستجو کنید، مطالب بسیاری را خواهید یافت.

To See the Rest, Open Article in A Page

خلاصه اخبار اکتبر 6

Posted On:

باسمه تعالی

قبلا در مقاله ای تحت عنوان صدای طبل های جنگ نوشته بودم که برنامه اصلی گروه های شیطانی پشت پرده قدرت این است که چنان مردم عالم را گرفتار مشکلات اقتصادی و جنگ کنند که از نظر روحی، اخلاقی و اقتصادی کاملا تخلیه شوند و از پا بیافتند. با گسترش بی اعتقادی به خدا و پوچ گرایی و مادیگرایی در بین مردم وازدیاد مصیبت های اجتماعی چنان آنها را گرفتار کنند که با عرضه دین جدید، مردمی از پای افتاده که به دنبال پناهگاهی می گردند، بدون مقاومت به دین جدید روی می آورند. این پروژه ظاهرا در حال انجام است و هر روز اخبار ناامید کننده بیشتری از گوشه و کنار عالم به گوش میرسد و ناگواری های اقتصادی بیشتری در افق دوردست به چشم میخورد.

ساختارهای اقتصادی جهان همیشه بر مبناهای غلطی استوار بوده است. این سیستم غلط باعث ایجاد فاصله طبقاتی و محرومیت بوده و زمینه جنگ برای غارت منابع ملتهای دیگر را ایجاد می کند. اگر واقعا سیستم اقتصادی سالمی در جوامع بشری وجود داشت، وضعیت تمدن بشری بسیار متفاوت از وضعیت جاری بود. بهر حال وضعیت جاری هر چه که هست، مردم به آن عادت کرده و خود را تطبیق داده اند، لذا دلیلی برای این که همه اقتصادهای بزرگ دنیا به سراشیبی سقوط بروند، وجود ندارد؛ مگر اینکه تعمدی در آن باشد.

هر روز اخبار بد اقتصادی بیشتری از اروپا و علی الخصوص اسپانیا، پرتغال و یونان میرسد. اخباری هم از آمریکا به گوش میرسد که حاکی از آن است که بازار سهام آمریکا روزهای طوفانی را در پیش دارد. چین هم معاملات نفتی خود را به تازگی با یوآن و نه دلار انجام میدهد. همه اینها زمینه ساز سقوط دلار و ایجاد ارز واحد جهانی است که به نحوی مدیریت میشود که به تحت سلطه درآوردن آخرین ملتهای مستقل جهان و به بردگی کشیدن آنها منجر شود. هر چند ایده ارز واحد جهانی در کل ایده قابل طرحی است، اما نکته مهم این است که چه کسی کنترل انتشار و عرضه و قیمت گذاری با آن را داشته باشد.

اخبار بد اقتصادی ایران و بالا رفتن بی حساب نرخ تبدیل ارز هم بر کسی پوشیده نیست. در ایران توزیع ارز توسط دولت و از محل درآمدهای نفتی انجام میشود و تقاضای ارز هم مشخص و ثابت است. بنابراین بدون تعمد دولت در ایجاد تنش در بازار ارز، امکان نوسان ارز در این حد وجود ندارد و این کاری نیست که بشود به عوامل خارجی نسبت داد. همین مطلب نشان دهنده نفوذ عوامل گروه های شیطانی در دولت است که هماهنگ با بقیه آنها در دنیا عمل میکنند. انشاءالله در نوشته دیگری درباره دین مورد نظر نظم نوین جهانی خواهم نوشت.

شایعات جنگ با ایران

چند روز پیش هیلاری کلینتون در ویدیو کلیپی ابراز امیدواری می کرد که به زودی شرایط مناسب برای حمله به ایران فراهم شود و بهانه های لازم پیدا شود و با خنده می گفت که چنین روزی دور نیست. در ویدیو کلیپ دیگری در یک گرد هم آیی فردی به نام پاتریک کلاوسون در سخن رانی خود بیان می کرد که ایران قصد ندارد بهانه ای به دست آمریکا برای حمله به خود بدهد و پیشنهاد میکرد که با انجام عملیات خود زنی چنین بهانه ای را خود آمریکا درست کند. البته دلیلی هم که می آورد در نوع خود جالب بود؛ ایشان صراحتا بیان میکرد که تمام جنگ های آمریکا با خلق چنین بهانه های واهی و در پی عملیات خود زنی شروع شده است.

مطلب دیگر این است که در انتخابات آمریکا، اسرائیل از میت رامنی حمایت کرده و به قول معروف تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد گذاشته است. با توجه به اینکه هنوز اوباما از رامنی جلوتر است، ممکن است اسرائیل به این جمع بندی برسد که با راه اندازی جنگ با ایران و تحریک احساسات، حمایت مردم آمریکا از کاندیدای جنگ طلب جمهوری خواه را تضمین کند. البته حدس شخصی من این است که حتی با راه اندازی چنین جنگی اوباما انتخاب خواهد شد و عدم حمایت آمریکا از اسرائیل و تنها گذاشتن او برای همه روشن خواهد شد.

خبر دیگری که چند روز پیش در آمریکا پخش شد، درباره حمله سایبری هکرهای سپاه قدس به بانک های آمریکا بود که به ادعای آنها به تلافی حملات سایبری به تاسیسات اتمی ایران انجام شد. البته بعدا خبر رسید که این کار توسط خود روسای بانک ها برای مخفی کردن دزدی های انجام شده در بانک ها انجام شده و انتساب آن به ایران برای رد گم کردن و همچنین تحریک افکار عمومی بر علیه ایران بوده است.

وضعیت سوریه

در روز 3 اکتبر خبر مربوط به اصابت چند خمپاره به شهری در ترکیه پخش شد. متعاقب آن ارتش ترکیه به گلوله باران تمام مراکز نظامی و چند شهر در محدوده 10 کیلومتری مرز سوریه پرداخت که هنوز هم این عملیات ادامه دارد. البته در چنین شرایطی معلوم نمیشود که این خمپاره ها را چه کسی شلیک میکند. در این ویدیو کلیپ مبارزان ارتش آزاد FSA که مخالف بشاراسد هستند، در حال آماده سازی خمپاره برای شلیک هستند. از حدود یک هفته پیش که سرنوشت درگیری در آلپو به نفع رژیم سوریه مشخص شد، ناکارآمد بودن روش فعلی برای همه روشن شد و تصمیم به گسترش درگیری و حمله همه جانبه به سوریه گرفته شد. هر چند ترکیه ادعا میکند به دنبال جنگ با سوریه نیست، اما به تحرکات مرزی آن قدر ادامه خواهد داد تا سوریه متقابلا حمله کرده و بهانه لازم را به ترکیه و ناتو برای حمله همه جانبه بدهد. گلوله باران سوریه فقط محدود به مراکز نظامی نبوده و مناطق مسکونی را هم شامل شده است. البته هیچ خبرگزاری حاضر نیست میزان تلفات شهروندان عادی را گزارش کند.

رجزخوانی مقامات ترکیه برای ایجاد روحیه جنگی نیز قابل توجه بود. حتی یکی از آنها ادعا کرد که اگر ترکیه دنبال جنگ بود، می توانست پس از سرنگونی هواپیمای جنگی خود در ماه گذشته ظرف چند ساعت سوریه را با خاک یکسان کند. البته مضحک بودن چنین ادعایی واضح است. از طرف دیگر این رجزخوانی ها عکس العمل مردم ترکیه را در پی داشته و آنها را به تظاهرات در مخالفت با جنگ به نیابت از آمریکا و ناتو واداشته است.

Open Article with Its Comments

درباره قلب

Posted On:

باسمه تعالی

باور عمومی این است که علوم جدید ثابت کرده اند که قلب فقط یک دستگاه مکانیکی است که وظیفه پمپ کردن خون را به عهده دارد و مغز مرکز تمام تصمیم گیری ها و حافظه و احساسات است. البته چنین چیزی هیچوقت اثبات علمی نشده بود و بعضی متخصصان اعصاب از دهها سال پیش در این باره شک خود را ابراز کرده بودند.

To See the Rest, Open Article in A Page

از Survivalist ها چه چیزهایی را میشود آموخت

Posted On:

باسمه تعالی

بعد از اختراع سلاح های هسته ای و شروع جنگ سرد، بسیاری از مردم به این باور رسیدند که تمدن کنونی بشر به مرز ناپایداری رسیده است. از انیشتین جمله ای نقل شده بود به این مضمون که نمیدانم که در جنگ جهانی سوم از چه سلاح های استفاده میشود، ولی میدانم که در جنگ چهارم از سنگ و چماق استفاده میشود.

یکی از دلایلی که مردم عادی به این رو آوردند که خود را برای دوران پس از فروپاشی تمدن بشری آماده کنند، ساخت و ساز پایگاه ها و شهرهای زیر زمینی توسط دولت ها علی الخصوص دولت آمریکا بود. آقای Sauder حدود 17 سال پیش کتابی به نام

Underground Bases & Tunnels: What Is the Government Trying to Hide?

نوشته که در آن درباره وسعت و تعداد بالای چنین پایگاه هایی شرح داده است. با پایان گرفتن جنگ سرد، انتظار عموم این بود که چنین پروژه هایی رو به کاهش بگذارد، در حالی که در سال های اخیر این قبیل فعالیت ها به شدت افزایش یافته است. در حالی که چند وقتی است که در آمریکا خبری از پروژه های عمرانی بزرگ و تبلیغاتی مانند ساختن ساختمانی بلندتر از بقیه ساختمانها ویا قطارهای سریع السیر نیست، خبرهای رسیده حاکی از آن است که شرکت های ساختمانی بزرگ کمتر آماده قبول پروژه ای هستند؛ زیرا اکثرا در پروژه های پایگاه ها و پناهگاه های زیرزمینی و تونل های ارتباطی نظامی مشغول هستند. آقای Jesse Ventura گزارشی از فرودگاه دنور تهیه کرده که دیدن آن توصیه میشود. ظاهرا در نزدیکی این فرودگاه شهری زیرزمینی بسیار بزرگی ساخته شده و به محض این که احتمال خطری داده شود، نخبگان و افراد برگزیده خود را به این فرودگاه رسانده تا در آن پناهگاه پناه بگیرند. البته معمولا تشکیل یک سمینار و یا سخنرانی در سالن های اجتماعات فرودگاه را بهانه قرار میدهند. اخیرا هم خبر به پایان رسیدن ساخت و ساز پناهگاه زیر زمینی کاخ سفید منتشر شد که البته انجام دادن آن بصورت مخفی عملی نبود.

درباره تعداد و محل این پناهگاه ها کمتر میشود اطلاعاتی پیدا کرد، اما خبرها حاکی از این است که تعداد بالایی دارند. در کنار این قضیه، ساخت انبارهای نمونه های تمام دانه های غلات جهان که توان نگهداری این دانه ها را برای صدها سال دارد، حکایت از این دارد که طبقه حاکم و گروه های پشت پرده قدرت در دنیا، برای شرایطی آماده میشوند که بتوانند برای چندین دهه زندگی در پناهگاه ها را ادامه دهند. خبر ساخت انباری در نزدیکی قطب شمال فقط نمونه ای از چنین تاسیساتی است.

طبیعتا اخبار چنین فعالیت هایی توسط دولت ها و ثروتمندان، به گوش مردم عادی میرسد و بعضی ها را هم به فکر فرو میبرد تا خود را آماده کنند. در طول تاریخ سابقه داشته که مردم یک شهر از ترس حمله دشمن، در زیر شهر خود شبکه ای از تونل ها و اتاق ها درست کنند تا هنگام حمله به آنجا پناه ببرند و پس از رفتن دشمن به روی زمین بازگردند. به عنوان نمونه ادعا میشود شهر باستانی درینکویو در ترکیه ظرفیت اسکان 50000 را داشته است. در دوره معاصر هم هنوز تمدن هایی پیدا میشود که در چنین شهرهای زیرزمینی زندگی میکنند و با بقیه دنیا هیچ ارتباطی ندارند و به هیچ وجه اجازه ورود غریبه ها را به درون شهر خود نمی دهند. اما اخیرا تعداد گروه هایی که برای خود پناهگاهی زیرزمینی درست میکنند و خود را کاملا مخفی کرده و از بقیه دنیا ایزوله میکنند، در حال زیاد شدن است. البته چنین رویکردی به غایت بدبینانه و افراطی است. قاعدتا کسانی که معتقدند که خداوند متعال مخلوقات خود را رها نمی کند و هدایت و سرپرستی و روزی آنها را بر عهده گرفته است، نمیتوانند چنین رویکردی داشته باشند.

کسانی که خود را برای شرایط غیرمترقبه آماده می کنند  Survivalist و یا Prepper نامیده میشوند. شبکه ها و انجمن های فراوانی از این افراد وجود دارند که در آنجا چنین افرادی با هم به تبادل اطلاعات می پردازند. اما بخش عمده آنها، کسانی هستند که دوره بحران را کوتاه مدت دانسته و برای گذار از آن برنامه ریزی میکنند. ممکن است انگیزه بیشتر این افراد از آماده شدن، ترس از دیگران باشد، چون احتمال میدهند دیگران در شرایط اضطراری، رفتارهای غیر اجتماعی از خود بروز دهند. اما این ترس بجا نیست. ممکن است بطور گذرا حرکت های غیر اجتماعی از افراد سر بزند، ولی دیری نخواهد پایید که همه درک می کنند که تنها راه موجود این است که همه به برقراری نظم اجتماعی کمک کنند، در غیر اینصورت باید مانند حیوانات وحشی زندگی کنند، چون هر آنچه که از امکانات که فراهم کرده باشند، روزی تمام شده و بدست آوردن دوباره چنین امکاناتی تنها در صورت تعامل با بقیه مردم عملی است.

شخصا بر این باورم که اگر ایده های این افراد نه بصورت فردی، بلکه در یک اجتماع مانند یک روستا یا یک محله پیاده شود، مفید فایده خواهد بود. برنامه ریزی های این افراد بیشتر در این زمینه ها متمرکز است:

اول ذخیره سازی غذا برای مدت طولانی و ایجاد امنیت غذایی:

یادم هست که در ایام انقلاب مردم نان بمقدار زیاد ذخیره میکردند و بیشتر آن کپک میزد و خود همین مطلب قحطی مصنوعی ایجاد میکرد. در حالی که بهتر بود به جای نان، آرد و گندم تهیه می کردند و هر وقت که احتیاج داشتند، نان را خودشان می پختند. احتکار غذا بیش از مصرف 40 روز در خانه، شاید صحیح نباشد. اما اگر در هر محله کسانی که تمکن بیشتری دارند، به قصد اینکه در روز قحطی آن را به کسانی که توان ذخیره سازی غذا ندارند، بدهند و یا به قیمت خرید بفروشند، کار پسندیده ای محسوب میشود. البته باید اصول ذخیره سازی غذا برای مدت طولانی در این کار رعایت شود.

دوم دسترسی به آب و تهیه تجهیزات تصفیه آب

ساخت تجهیزات تصفیه آب برای کسی که دانش فنی این کار را داشته باشد، بسیار آسان است و روش های کم هزینه ای برای این کار وجود دارد. در صورت بروز جنگ، احتمال این وجود دارد که شبکه های توزیع برق برای مدت طولانی از کار بیافتد و به تبع آن سیستم های تصفیه و پمپاژ آب نیز غیرفعال شود. بنابراین اگر در هر محله یک نفر بتواند چنین سیستمی را که بتواند مصرف آب نوشیدنی محله را تامین کند بسازد، احتیاجی به اینکه همه افراد در این زمینه سرمایه گذاری کرده و وقت صرف کنند، نخواهد بود.

سوم بررسی روش های تولید برق و برنامه ریزی برای آن در صورت نیاز

در ایران به دلیل اینکه برق شبکه سراسری در دسترس و ارزان بوده و همچنین پایین بودن قیمت سوخت در مقایسه با قیمت جهانی، روی روش های دیگر تولید برق مطالعه کافی انجام نشده است. اما در مقایسه مناطق زیادی در کانادا وجود دارد که دسترسی به برق شبکه سراسری ندارند، و همچنین جزایر زیادی در ساحل غربی آن وجود دارد که کسانی که دوست دارند از هیاهوی شهر دور باشند، به آنجا پناه می برند. چنین افرادی معمولا درآمد بالایی ندارند، و سعی می کنند با ساده ترین وسایل برق را تولید کنند تا حداقل بتوانند وسایل برقی مثل تلویزیون و کامپیوترها را استفاده کنند. لذا درباره روش های ارزان تولید برق، اطلاعات زیادی وجود دارد که امیدوارم بتوانم در نوشته ای مجزا در این باره بیشتر اطلاعات عرضه کنم. عکس زیر را فقط به عنوان نمونه آورده ام که در آن فرد هر از چند گاهی با زدن پدال باطری ها را شارژ کرده و میتواند لپ تاپ را روشن نگاه دارد.

چهارم تهیه سلاح و یادگیری ساخت سلاح هنگام نیاز

پنجم یادگیری کمک های اولیه پزشکی و تهیه داروها و امکانات لازم

ششم یادگیری روش مبارزه با بیماری های واگیردار

هفتم یادگیری نکات لازم برای زنده ماندن در شرایط جنگ های شیمیایی، اتمی و میکروبی

مهم ترین نکته در هنگام بروز حوادث غیر مترقبه، این است که فرد از نظر روانی آماده مقابله با شرایط خاص باشد و برای غلبه بر آن برنامه ریزی قبلی کرده باشد. داشتن امکانات مادی ممکن است بتواند به کمک بیاید، اما بهیچ وجه قابل مقایسه با عزم و اراده غلبه بر شرایط نیست.

مواردی که در مقاله ای تحت عنوان مهارتهای لازم برای گذار از شرایط اضطراری و بحرانی و فایل ضمیمه آن آورده ام، به جان سالم به در بردن و برنامه ریزی برای کم کردن صدمات شرایط بحرانی و غلبه بر آن در روزهای اولیه، کمک می کند. اما مقابله با مشکلات بعد از آن نیازمند این است که اولا اطلاعات لازم برای غلبه بر چنین شرایطی کسب شود و دوما فرد آمادگی روانی انتقال اطلاعات به بقیه مردم و سازمان دهی و تشویق دیگران به همیاری را داشته باشد.

Open Article with Its Comments

اخبار روز 21 سپتامبر

Posted On:

باسمه تعالی

مطلب اول

کسانی که با اینترنت آشنایی کافی داشته باشند، می دانند که هزاران سایت بر ضد اسلام تبلیغ می کنند و توهین به رسول الله یکی از اصلی ترین سوژه های آنها است. شخصا با اینکه در این باره جستجو نمی کنم، ولی روزانه به یکی دوتا از این قبیل ویدئو کلیپ ها برخورد می کنم.

در مورد اینکه توهین غلط است و علی الخصوص رسول الله نباید سوژه چنین اعمال سخیفی باشد، شکی نیست. اما در مورد این فیلم اخیر، ماجرا از این قرار است که رسانه های غربی تعمدا به تحریک احساسات مسلمانان پرداختند و متاسفانه هم مردم عادی و هم رهبران جوامع اسلامی کم و بیش گرفتار دام آنها شدند. غربیها با این کار چند هدف داشتند:

اولا هدف اصلی تظاهراتی که در مصر وتونس و لیبی و دیگر کشورها، توسط مسلمانان و عمدتا گروه های سلفی برنامه ریزی شده بود، سانسور شد و موفق شدند اعتراض بر علیه سیاست های امپریالیستی آمریکا را به اعتراض بر علیه یک فیلم بی ارزش تبدیل کنند. با این کار افکار عمومی غربی ها به جای اینکه بر علیه رهبران خودشان بسیج شود که دست از کشتار در کشورهای اسلامی بردارند، به این سمت سوق داده شد که آماده جنگی مذهبی بشوند.

دوما با دادن اطلاعات محل اقامت سفیر خودشان و یا احیانا راهنمایی سازمان های جاسوسی خود، حمله به سفارت خود در لیبی را سازمان دادند تا بهانه ای برای لشکر کشی و فرستادن نیرو و گشت هواپیماهای بدون سرنشین خود بر فراز آسمان آن کشورها شوند.

سوما گروه های سلفی با سازمان دهی هماهنگ، چنین حرکت هایی را انجام دادند تا خود را به عنوان نماینده اسلام معرفی کنند و جوانان انقلابی و حق جو زیر پرچم آنها جمع شوند. با این کار زمینه ایجاد جنگ مذهبی تمام عیار بین جهان اسلام و غرب را فراهم کنند که البته هم غیر لازم است و هم طرحی شیطانی است.

پس از مشاهده این همه عکس العمل تند مسلمین، نشریه فرانسوی تصمیم می گیرد که کاریکاتورهای رسول الله را دوباره چاپ کند. قاعدتا باید این قدر هوشیار باشند که بدانند که این کار در این شرایط عاقلانه نیست. از طرفی دیگر تصور اینکه در غرب یک نشریه بدون هماهنگی دولت و حمایت گروه های پشت پرده قدرت، بتواند هر آنچه که دوست دارد را چاپ کند، تصوری کودکانه است. اما دلیل اصلی این کار آنها، این بود که بهانه ای بیابند که بتوانند بی سرو صدا سفارتخانه های خود را در 20 کشور ببندند و اتباع خود را جمع آوری کنند، و برای جنگی قریب الوقوع آماده شوند. بعدا هم با بستن در یک نشریه و یا حتی قتل یکی از کارکنان آنها ماجرا را خاتمه می دهند.

خبرگزاری پرس تی وی مقاله ای از Wayne Madsen را منتشر کرد که در آن بیان شده بود که دلیل اصلی این تظاهرات و تحریک احساسات، اعمال فشار بیشتر بر اوباما است که از ترس خطر حذف شدن در انتخابات، از حمله اسرائیل به ایران پشتیبانی کرده و در راه اندازی جنگ تعجیل کند.

مطلب دوم

در آمریکا مجری یکی از رادیو های مسیحی ادعا می کند که همفکران او در دولت مدارکی را به او نشان دادند که حاکی از آن است که قرار است در آمریکا پس از شروع جنگ، در سیستم توزیع غذا اخلال شود و خواربار فقط به کسانی توزیع شود که سلاح های شخصی خود را تحویل دهند. با این کار بناست که صدها میلیون سلاح در دسترس مردم جمع آوری شود.

از طرفی دیگر در شش ماه اخیر حدود 1200 میلیون گلوله توسط سازمان های انتظامی آمریکا خریداری شده است. بیشتر این گلوله ها، سر خالی یا Hollow Point Bullet هستند که در اکثر ارتش های جهان استفاده از آنها غیرقانونی است. دلیل آن هم این است که سر گلوله سرخالی هنگام برخورد با بدن، باز میشود و امعا و احشا را پاره پاره می کند و عملا شانس بهبود را از مجروح می گیرد. در حالی که گلوله های جنگی عادی فقط سوراخی ایجاد می کند و بافت های بدن مجروح پس از اصابت گلوله قابل جراحی و ترمیم است. فقط اداره امنیت داخلی یا DHS حدود 450 میلیون از این گلوله ها را یکجا سفارش داده است. معلوم نیست دولت آمریکا انتظار چه شورش داخلی را می کشد که این تعداد گلوله فقط برای مصرف داخلی خود سفارش داده است. این آمار را با آمار مصرف گلوله آلمان در سال 2011 باید مقایسه کرد که در یک سال فقط 85 گلوله توسط نیروهای انتظامی آن شلیک شده و نتیجه آن 15 زخمی و 6 کشته بوده است.

مطلب سوم

شروع سال جدید یهودی، Rosh HaShana در امسال روز 17 سپتامبر بود. بنا به اعتقاد یهودی ها، قضا و قدر کل سال در این روز نوشته میشود. ولی ده روز فرصت است تا در آن به جبران پرداخت و با پایان 10 روز، در روز یوم کیپور یا روزکفاره، قضا وقدر مهر و امضا شده و دیگر قابل تغییر نیست. لذا یهودیها این 10 روز را، روزهای ترس نام گذاشته اند. احتمالا یهودی ها ترجیح میدهند که جنگ را با پایان یوم کیپور شروع کنند. از نظر تاریخی هم این روز برای آنها شگون داشته است. به عنوان نمونه جنگ سال 1973 مصر و سوریه در این روز شروع شد ودر نهایت به نفع اسرائیل پایان گرفت.

مطلب چهارم

دلایل زیادی برای حفظ نیروهای آمریکایی در افغانستان وجود دارد. اولا اگر جنگ با ایران شروع شد، میتوان از آن پایگاه ها برای حمله به ایران استفاده کرد. دوما اشغال افغانستان به آنها کمک میکند دسترسی زمینی چین را به نفت خاورمیانه و همچنین بازار خاورمیانه، اروپا و حتی آسیای میانه محدود کنند. سوما حفظ افغانستان به آنها کمک می کند که بتوانند پاکستان را هم به عنوان متحد سنتی چین و هم به عنوان تنها کشور اتمی اسلامی، از بین ببرند و تجزیه کنند. چند ماه پیش نیز کنگره آمریکا خواستار جدایی بلوچستان از پاکستان شد. آنچه از شواهد و قرائن بر می آید، این است که اگر حمله به ایران انجام شود، آمریکا اولین کاری که خواهد کرد، این است که در پس گرد و غبار این جنگ، کنترل سلاح های اتمی پاکستان را در اختیار بگیرد و فروپاشی و تجزیه پاکستان را تحقق بخشد. بنابراین رخداد چنین جنگی حساسیت چین را هم برخواهد انگیخت و احتمالا دامنه جنگ محدود به خاورمیانه نخواهد بود.

مطلب پنجم

مطلبی که سالهاست خبر آن در دسترس همه بوده، ولی هیچ انعکاسی از آن در رسانه های ایران ندیدم، داستان شهرهای خالی یا Ghost Town های چین است. در سالهای اخیر چین دست به ساختن شهرهایی در نقاط دور از شهرهای کنونی زده و بعضا شهرهایی با ظرفیت یک میلیون سکنه با تمام امکانات ساخته و آن را برای 5 یا 6 سال بدون سکنه رها کرده است. بعضی از این شهرها در شمال چین و نزدیک مغولستان ساخته شده است. حتی اخیرا شهری نیم میلیون نفری را در آنگولا ساخته و بدون سکنه رها کرده است. احتمالا شنیده اید که ایران سالها بود که به دنبال تغییر پایتخت و ساخت پایتختی جدید بود که مرکز سیاسی را به آنجا منتقل کنند. اما این کار آن قدر پرهزینه بود که پیگیری نشد. حال چطور چین توانسته تعداد زیادی شهر را با تمام تجهیزات بسازد، تعجب انگیز است.

دلیل ساخت این شهرها را ژنرالی چینی به نام Gen Zhu در سال 2005 چنین بیان کرده که چین احتمال برخوردی اتمی با آمریکا را داده و در چنین حالتی احتمال از بین رفتن مراکز شهری کنونی را میدهد. البته چین هم صدها شهر آمریکا را نابود خواهد کرد. ساخت این شهرها به این دلیل است که با از بین رفتن کلان شهرهای کنونی، شهرهایی جدید که از تشعشعات اتمی به دور هستند، قبلا برای انتقال بازماندگان و ادامه زندگی آماده شده باشند. تا اینجای مطلب قابل قبول است، اما اینکه چین با آلودگی اتمی سرزمین مادری خود، برای انتقال بخشی از جمعیتش به آنگولا نیز برنامه ریزی کرده باشد، قابل توجه است.

Open Article with Its Comments

اخبار روز 19 سپتامبر

Posted On:

اختلافات ژاپن و چین

Posted On:

باسمه تعالی

اینکه دعوا بر سر چند جزیره کوچک به حدی برسد که وضعیت بین دو کشور چین و ژاپن تا این اندازه بحرانی شود، منطقی به نظر نمی رسد و باید دنبال دلایل جدی تری گشت. در روزهای اخیر خبر رسید که وزیر دفاع آمریکا خطر جنگ بین این دو را هشدار داده است، حدود 1000 قایق چینی به سمت جزایر مورد اختلاف حرکت کرده اند، جنازه سفیر ژاپن در چین در خیابان پیدا شده، شرکت های ژاپنی فعالیت خود را در چین متوقف کرده اند، و اعتراضاتی در چین بر علیه ژاپن انجام شده است. البته باید به این مطالب تسلیح هرچه بیشتر ژاپن و نصب رادارهای جدید را نیز اضافه کرد که به نظر میرسد هدف آن مقابله با چین است.

To See the Rest, Open Article in A Page