باسمه تعالی

بزرگواری از من خواست درباره آسیب های فرهنگی که جامعه در معرض آن است بنویسم. اما در انجام این کار تعلل کردم. دلیل آن هم این نبود که جواب آن مشکل باشد، بلکه با این همه سابقه تمدن بشری باید اندیشمندان این مسئله را به اندازه کافی تحلیل کرده باشند و راهکارهای مناسب ارائه کرده باشند.

دلیل تعلل من این بود که جامعه شناسان مانند اهل هر فن دیگری، از اصطلاحات خاصی استفاده می کنند و مطلبی را که با آن اصطلاحات بیان نشده را غیر حرفه ای میدانند. هر چند که اگر معنی چنین اصطلاحاتی را از بزرگترین اساتید این رشته بپرسید، بعید است بر سر معنی آن اتفاق داشته باشند و یک تعریف واحد را ارائه کنند. اگر هم بیشتر در این باره غور کنید، درمی یابید که در ظرف این اصطلاحات اساسا هیچ معنایی نمیشود گنجاند. مثلا اصطلاح اگزیستانسیالیسم را در نظر بگیرید: شخصا این را کار شاقی می دانم که بخواهیم تعداد فرض های غلط و ضعف های فکری و منطقی را که فقط منجر به تعریف این اصطلاح میشود، بشمارم. اینکه چقدر ضعف عقلی و فکری لازم است تا چنین طرز تفکری را آدم انتخاب کند، ناگفته بماند. در عمل هم به تعداد افرادی که خود را متعلق به این جریان می دانند، میتوانید شاخه های متفاوت و تعاریف مختلف پیدا کنید.

بسیاری از این اصطلاحات به اصطلاح فنی، نه برای انتقال بهتر یک مفهوم، بلکه برای مخفی کردن خالی بودن دست اهل آن حرفه اختراع شده اند، تا دیگران فکر کنند که دست آنها به جایی بند است و به قول معروف جرات نکنند بی لباس بودن پادشاهشان را به روی آنها بیاورند.

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه                             چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

بنابراین بیان حرفی که در محیط دانشگاهی و از طرف جامعه شناسان قابل قبول باشد، کار راحتی نیست.

اما درباره اینکه آسیب های فرهنگی جامعه چیست، حرف بسیار است که آنرا با یک مقدمه شروع میکنم:

ما بر روی بعضی اشیا مانند اتوموبيل اسم میگذاریم، در حالی که اینها واحد صناعي‌اند و وجود تكويني ندارند. اتومبیل يك وجود جداگانه‌اي غير از آن قطعات به هم چسبيده ندارد. اجتماع انسان ها نیز یک موجود اعتباری است. اگر صد نفر دور هم جمع بشوند، يك وجود جدايي به عنوان جماعت بوجود نمی آید، بدلیل اینکه اجزا اجتماع با هم وحدت حقيقي ندارند. وقتي وحدت حقيقي نداشتند، اجتماع نیز وجود حقيقي ندارد. اما بشر يك موجود تكوينيِ حقيقي است.

هر چند بعضی ها بحث می کنند که میتوان بدن آدم را به عنوان Symbiotic System در نظر گرفت که حاصل جمع میلیون ها نوع سلول موجودات مختلف است و بدن آدم حاصل تعامل متقابل این موجودات متنوع با هم است، اما حقیقت آدم حقیقت ثابتی است. دلیل آن هم این است که با گذر 7 تا 10 سال که تمام سلول های بدن آدم به تدریج می میرند و با سلول های دیگر جایگزین میشوند، هنوز حقیقت انسان ثابت می ماند و همه میتوانند تشخیص دهند که او همان فرد قبلی است.

بنابراین برای اینکه آسیب های محتمل در یک جامعه را بشناسیم، باید آسیب های فردی انسان را بشناسیم و راهکارهای مقابله با آن را بیابیم.

وجود مبارک امام صادق (ع) در حدیثی که در جلد اول اصول کافی باب عقل و جهل صفحه 23 روایت شده، این مسئله را با تمام جزئیات شرح داده است. در این حدیث آمده که خدای عزوجل برای عقل 75 لشگر قرار داده و برای جهل نیز 75 لشگر قرار داد. هر یک از لشگریان جهل میتواند آسیبی به انسان برساند و در مقابل آن لشگری در جبهه عقل هست که با کمک گرفتن از آن، انسان میتواند آن آسیب را دفع کرده و سالم بماند. بسیاری از آنچه که به عنوان لشگریان عقل و جهل عنوان شده به نقش انسان در جامعه نظر دارد، مانند عفو و گذشت و یا احترام والدین. این به این معنی است که هر چند اصل آسیب و راه حل آن فردی است، اما جامعه ای که تعداد بیشتری از افراد آن چنین آسیبی دیده باشند، در مجموع بیشتر آسیب خواهد دید.

در ذیل هر یک از 75 لشگر جهل و لشگری از عقل که توان مقابله با آن را دارد، می آورم:

-

لشکریان عقل لشکریان جهل
نیکوکاری و خیرخواهی وزیر عقل شرارت و بدخواهی وزیر جهل
ایمان به خدا کفر
تصدیق حق و حقیقت انکار حق و حقیقت
امیدواری به حق ناامیدی به حق
عدل و داد گری ظلم و ستم
رضا و خوشنودی ناسپاسی، قهر و خشم
شکر و سپاسگزاری کفران نعمت
امید به رحمت خدا یأس و نومیدی از رحمت خدا
توکل و اعتماد به خدا حرص و آز به دنیا
نرم دلی سخت دلی
علم و دانش نادانی
مهربانی کینه توزی
فهم و زیرکی کودنی و حماقت
عفت و پارسائی بی حیائی و بی بندوباری
زهد و دل شستن از دنیا حب دنیا و دنیاپرستی
خوشخوئی و مدارا کردن بدخوئی و بدرفتاری
بیم و ترس از خدا بی اعتنائی به فرمان خدا و گستاخی
تواضع و فروتنی تکبر و خودخواهی
سکینه و آرامش اضطراب و شتابزدگی
خردمندی بی خردی
خاموشی و کم گوئی پرگوئی و پرحرفی
تسلیم حق شدن سرکشی از حق و عدالت
یقین شک و تردید
صبر و شکیبائی جزع و بی تابی
عفو و گذشت انتقام جوئی
غنا و چشم نداشتن به مال مردم چشم داشت به مال مردم
فطانت و متوجه امورات بودن کودنی و بی توجهی به امورات
حافظه قوی و یادآوری فراموشی و نسیان
عاطفه و مهربانی بی علاقگی و نامهربانی
قناعت و اندازه نگه داشتن حرص و بی حساب خرج کردن
مواسات و کمک رسانی به دیگران منع کمک به دیگران
وفای به عهد پیمان شکنی
فرمانبرداری و اطاعت الهی نافرمانی و معصیت پروردگار
خضوع و خشوع به درگاه الهی گردنکشی و بی اعتنایی به   پروردگار
سلامت نفس ماجراجوئی
محبت و مودت به یکدیگر بغض و بدخواهی به یکدیگر
راستی و راستگویی کژی و دروغگوئی
حق گوئی و حق خواهی باطل گوئی و بیهوده طلبی
امانتداری و درستی خیانت و نادرستی
اخلاص در عمل ریاکاری در عمل
شهامت و شجاعت سستی و تنبلی
دوستی و محبت به دیگران دشمنی و خصومت به دیگران
زیرکی و خوش فهمی کندذهنی و نفهمی
مدارات و سازش ناسازگاری و آشوبگری
حفظ آبروی دیگران غیبت کردن و آبروریزی
نماز و نیایش به درگاه الهی بی نمازی و کناره گیری از خدا
روزه گرفتن روزه خواری و شکم پرستی
جهاد و کوشش در راه خدا فرار و گریز از جهاد در راه خدا
حج و اجابت دعوت خدا نرفتن به حج و بی اعتنایی به خدا
راز و حرف دیگران نگهداشتن سخن چینی و خبرسازی
حفظ حقوق پدر و مادر گرامی نداشتن والدین و حق نشناسی   به پدر و مادر
صادق بودن ریاکاری
به خوبی دعوت کردن به زشتی و بدی دعوت کردن
حفظ و نگهداری خود از عمل زشت بی باکی و تظاهر به منکرات
تقیه و نگهداری عقیده از دشمن اشاعه اسرار و بی پروائی
انصاف و جوانمردی بی انصافی و تعصب
خوش زبانی و خوش روئی بدزبانی و درشتخوئی
نظافت و پاکیزگی کثافت و آلودگی
حیاء و شرم بی حیائی و دریدگی
میانه روی و اقتصاد تجاوز از حد و بی بندوباری در   مصرف
اعتدال افزون طلبی
برکت داشتن بی برکتی
عافیت و سلامتی بلا و گرفتاری
سنگینی و متانت سبکی و جلفی
حکمت و صلاح اندیشی بی حکمتی و بی فکری
سکینه و وقار ناآرامی و شتابزدگی
سعادت و خوشبختی شقاوت و بدبختی
توبه و پشیمانی اصرار به گناه و بی اعتنائی
استغفار و طلب آمرزش غرور و بیهوده طمع بستن
احتیاط و محافظه کاری بی احتیاطی و سبک مغزی
دعا و درخواست از خدا تکبر و بی اعتنائی به خدا
خرمی و مسرت خاطر بی نشاطی و دلمرده بودن
خوشدلی و شادی حزن و اندوه و آزردگی
الفت و مانوس شدن تفرقه و کناره گرفتن
سخاوت و بخشش بخل و لئامت