باسمه تعالی
یکی از تبلیغات مهم تمدن غرب در قرن گذشته میلادی این بود که پیشرفت تکنولوژی، بشر را از احتیاج به اعتقادات دینی بینیاز، و دین را منقرض کرده است. هروقت که بحث دین به میان میآمد، لیست کاملی از شبهادیان خرافی را در کنار ادیان توحیدی میآوردند، تا در ذهن مخاطب چنین تداعی شود که ارزش همه اینها معادل هم است. این ترفند بخش عمدهای از مردم دنیا را تحت تأثیر قرار داد، و برای حدود دو قرن این ذهنیت را تقویت کرد که عقل جمعی بشر میتواند جای وحی الهی را بگبرد.
اثبات غلط بودن این توهم با دلایلی فلسفی از اول هم ساده بود. اما باگذشت زمان شواهد فراوانی را میشود یافت که نشان دهد عقل جمعی بشر چیز ثابت و استواری نیست و پیوسته در حال نوسان است؛ بنابراین نمیتواند به عنوان منبع قانون قرار بگیرد.
هدف از تدوین قانون، اقامه عدل است؛ و تعریف عدل این است که «هرچیزی سر جای خودش قرار بگیرد»؛ و در این تعریف کسی اختلاف ندارد. هرچه اختلاف هست، بر سر این است که جای هر چیزی کجاست؟ جای هر چیزی را تنها پروردگار عالم، که خالق و طراح کل هستی است، میداند.
فرض کنید تمام کشورهای عضو مجمع عمومی سازمان ملل متحدا تصویب کنند که شتاب جاذبه زمین باید بجای 9.8 متر بر مجذور ثانیه به 6 تغییر کند. واضح است که شتاب جاذبه زمین با این مصوبه تغییر نمیکند. بلکه درک و رأی جمعی بشر نمیتواند هیچ چیزی را در عالم واقعیت تغییر دهد. ما فقط میتوانیم با مطالعه و تحقیق، درباره اینکه خدا چطور این عالم را طراحی کرده، علم پیدا کنیم. تعریف علم هم این است که بفهمیم خدا بین اشیاء چه روابط و قوانینی برقرار کرده است.
اینکه نقشه کلی عالم هستی چیست، و جای هر چیزی در این عالم چیست، را تنها خدا میتواند بگوید. بنابراین تنها چیزی که میتواند به عنوان منبع قانون قرار بگیرد، وحی الهی است.
در اینجا مثالی که اخیراً رخ داده را ذکر خواهم کرد که نشان دهنده این است که چرا رای بشر را نمیشود به عنوان منبع قانون قرار داد.