باسمه تعالی
چندی پیش قسمت کوچکی از سخنرانی آقای رحیمپور ازغدی را درباره عنوان همین بحث شنیدم؛ که در آن ایشان درباره علل شیوع غربزدگی در جامعه ایرانی بحث میکردند. به عنوان نمونه ایشان ضعف تولید فکر در داخل را نام بردند و اضافه کردند که وقتی پاسخ به موقع به سئوالات موجود و مفروض داده شود، طبیعتاً زمینه برای توجه به کالای نامرغوب فرهنگ غربی کم میشود. علت دیگری که ایشان نام بردند تحقیر قوه عقلانی جامعه در دورههای گذشته توسط بیگانگان و نهادینه کردن «ما نمیتوانیم» بود؛ که باعث شده در همین دوران معاصر نیز تز «ما نمیتوانیم» در جامعه و حتی حکومت طرفداران زیادی داشته باشد.
هرچند مطالعات آسیبشناسی در این زمینه لازم، و چنین بحثهایی مفید است؛ نگران این شدم که چنین بحثهایی در نهایت آسیبهای دیگری را نیز همراه داشته باشد. لذا برآن شدم که نکاتی را در این نوشته عرض کنم.
آنچه باعث نگرانیام شد این بود که روشنفکران مذهبی در هنگام تحلیل قضایا، همان متدولوژی سکولار را اخذ کرده، تحولات اجتماعی را مانند واکنشهای شیمیایی بررسی کنند؛ و با این کار پیشفرضهای فلسفی آنها را قبول کنند. در این صورت مشخص است که نتایجی خواهند گرفت که در راستای همان تفکرات سکولار است. برای اینکه بتوانم این مطلب را روشن کنم، مجبور شدم در مقاله قبل ماجرای ارائه نتایج آزمایشهای ژنتیک و اعصاب مجرمین در دادگاه را شرح دهم. پیشفرض فلسفی که در ارائه این آزمایشها به دادگاه وجود دارد، این است که انسان ملقمه ای از مواد شیمیایی و هورمونها است و چیزی به نام روح قابل تعریف نیست. نتیجهای که گرفته میشود این است که جرم مجرمین منشاء ارادی نداشته و حاصل اختلال ژنتیک یا اعصاب است.
اگر همین رویه را در بحث بررسی عوامل رسوخ غربزدگی داشته، فقط به دنبال عوامل خارجی باشیم، در واقع فرض داشتن روح و نفس برای انسانها، و در کل برای جامعه، را کنار گذاشتهایم و آنچه در جامعه رخ میدهد را حاصل جمع تأثیر عوامل خارجی فرض کردهایم. این هم به این معنی است که اول خود غربزده بشویم و بعد بخواهیم پدیده غربزدگی را بررسی کنیم.
بررسی عوامل تاثیرگذار خارجی تا جایی مفید است که نقش اراده انسان، و در مجموع جامعه، را در تعیین سرنوشت خود فراموش نکنیم.