در ادامه بحث جنگ روانی قصد دارم نقش غربیها در بیش از اندازه خطرناک جلوه دادن مواد رادیواکتیو و دلایل این کار را بررسی کنم. در کل تصور عموم این است که مواد رادیواکتیو عامل مهمی در گسترش سرطان هستند. البته بطور طبیعی آدم نیازی به مصرف اینگونه مواد ندارد و همین که ماده ای رادیواکتیو باشد، باید احتمال اینکه تاثیرات مخربی بر بدن داشته و یا سرطان زا باشد، را داد. اما سئوال این است که آیا واقعا مواد رادیواکتیو بیش از عوامل دیگر در گسترش سرطان و یا ناقص الخلقه شدن نوزادان نقش دارند؟ یا ممکن است که غربیها تعمدی در اغراق در خطر آنها داشته باشند؟
در مقاله پیش بحث درباره جنگ روانی قدرتهای جهان برای تسخیر ذهن انسانها را شروع کردم. هدف این جنگهای روانی این است که تصویری را که آنها از قدرت نظامی، علمی و حتی اخلاق و فرهنگ خود مایل هستند دیگران داشته باشند، به ارزانترین وجه ایجاد کنند. در ادامه بحث قصد دارم مثال هایی از این جنگ روانی را یک به یک بررسی کنم. اولین مورد تصویری است که خود غربیها مایل هستند در ذهن دیگران ایجاد کنند که آمریکا توان ایجاد خشکسالی و یا سیل و توفان و حتی زلزله در هر نقطه ای از عالم را دارد.
دلیل اصلی که مرا به نوشتن این مقاله واداشت خبری بود به نقل از سایت Veteranstoday درباره بمب اخیری که در 20 می در یمن منفجر شد و قدرت انفجار بالایی داشت. انفجار این بمب باعث شد که بازار شایعه درباره هسته ای بودن این بمب و احتمالا نقش اسرائیل در این بمباران داغ شود.
احتمالا کسی که تیتر این مقاله را بخواند، پیش خود فکر خواهد کرد که شاید نویسنده قصد دارد حقایق ثابت شده علمی و آنچه را که همه به چشم خود دیده اند را انکار کند. صنعت هسته ای حداقل 75 سال سابقه دارد و دانشمندان زیادی هستند که عمر خود را در این زمینه صرف کرده اند. لذا هر ادعایی در این زمینه را باید بشود راستی آزمایی کرد. اما لازم است که یکبار دیگر تمام آنچه را که به عنوان حقایق علمی و مشاهدات عینی فرض میکنیم، مرور کرده و کارشناسانه این موضوع را بررسی کنیم تا ارزیابی درستی از این مطلب داشته باشیم.
احتمالا در فیلم های سینمایی زیادی مشاهده کرده اید که با استفاده از سلاح های لیزری، هواپیماها و یا موشک های بالستیک دشمن را هدف قرار میدهند. این فیلم های هالیوودی موفق شدند که این ذهنیت را در مردم جهان بوجود آورند که اولا تکنولوژی چنین سلاح هایی موجود است و دوما غربیها چنین سلاح هایی را در اختیار دارند. پروژه جنگ ستارگان ریگان، رئیس جمهور دهه 80 میلادی آمریکا که خود هنرپیشه هالیوود بود، این باورها را تقویت کرد. در این پروژه با صرف هزینه های بسیار هنگفت قرار بود این سلاح های لیزری را به مدار زمین ببرند تا از آنجا تمام موشک های بالستیک شلیک شده در یک سناریوی جنگ اتمی را هدف قرار دهند.
آیا تا بحال به این نکته توجه کرده اید که خبر سرشکستگی های آمریکا و در کل غرب، به ندرت در خبرگزاری های ایرانی منتشر میشود؟ اگر هم نشر یابد، خیلی سریع از آن عبور میکنند و بازتابی پیدا نمیکند. از طرف دیگر خبر دستاوردهای علمی آنها، هرچند غیر موثق و تایید نشده بوده، ویا صرفا تبلیغات یک شرکت برای معرفی محصول خود باشد، با آب و تاب و اغراق در اکثر سایتها حتی آنها که ادعای حزب اللهی بودن دارند منتشر میشود.
یکی از این خبرها که در 15 آوریل گذشته رخ داد و از آن جهت که بازتابی در خبرگزاری های ایرانی نداشت، آنرا با 36 روز تاخیر آورده ام:
درباره رابطه با آمریکا دو رویکرد اصلی در ایران وجود دارد. یک گروه معتقدند که دشمنی آمریکا با ایران ریشه در مباحث اعتقادی و عقیدتی دارد و این دشمنی قابل اصلاح نیست. البته شواهد متقن و فراوانی وجود دارد که حاکی از آن است که آمریکا واقعا شیطان بزرگ است و اساسا این سیستم از اول برای پایدار و برقرار ماندن پایه گذاری نشده است و هدف از آن نابودی هرچه بیشتر آحاد بشر و تمدن بشری است.
در مقابل گروه دیگر معتقدند که دولت آمریکا مانند تمام دولتهای دیگر عالم دارای منافع مشخصی است و رقبای بین المللی هم دارد و مانند همه دول دیگر باید با دیدی رئالیستی به همکاری و یا رقابت با دیگران دست بزند. بنابراین وقتی بشود منافع مشترک و همسو با آنها پیدا کرد، زمینه همکاری وجود خواهد داشت و لزومی به ورود به بازی مرگ با آنها نیست. در اینجا قصد دارم درباره اینکه آیا واقعا چنین کاری شدنی است و آیا چنین رویکردی را میشود پراگماتیسم نامید، بحث کنم.
دنیای عجیبی است! قرار بود قرن 21 قرن پیشرفت و ارزش گذاشتن به انسانیت و حقوق بشر باشد. قرار بود دستاوردهای تمدن بشری در اختیار تمام ساکنان زمین قرار گیرد و همه از نعمت آزادی و رفاه مادی و آسایش روانی برخوردار شوند. اما چنین نشد که هیچ! بلکه هر روز باید دریغ روزهای گذشته را خورد.
امروز در برنامه اتجاه المعاکس در شبکه الجزیره قطر برنامه ای را دیدم که مجری آن علیرغم ظاهر روشنفکر مآبانه و کراوات زیبا، بحث قتل عام علویان سوریه را مطرح کرد و از مردم نظر سنجی کرد. 96% مخاطبان هم رای دادند که همه علویان شامل فرزندان کوچک آنها هم باید قتل عام شوند. کارشناسان حاضر در جلسه هم نظر دادند که قتل عام تنها راه عملی حل مسئله سوریه است.
ما در دوران تناقض ها زندگی میکنیم. از طرفی بعضی ها برای حذف مجازات اعدام متجاوزین به عنف و قاتلان تبلیغات میکنند و معتقدند که باید با آنها مانند بیماران روانی برخورد کرد. یا بعضی دیگر که تظاهرات برای اعتراض به کشتن سگهای ولگرد و مزاحم راه می اندازند. از طرفی دیگر همفکران همین آدمها برای قتل عام جمعیت چند ده میلیونی شامل بچه های شیرخوار تبلیغ میکنند.
اما حکایت قطر و طمعش برای بلعیدن لقمه های بزرگتر از دهان خود مرا به یاد ماهی ذیل می اندازد که ماهی 4 برابر اندازه خود را شکار کرد.
در خبرها بود که چین به بهانه مشارکت در مراسم هفتادمین سال پیروزی در جنگ جهانی دوم و رژه روز 9 می در روسیه، کشتی های جنگی خود را به دریای سیاه اعزام کرده است تا در پایگاه دریایی روسیه پهلو بگیرند. اما ظاهرا قرار است این کشتی ها را به روسیه بفروشد. این کشتی ها همه بر اساس طرحهای روسی در چین ساخته شده اند. بنابراین خرید آنها از طرف روسیه توجیه پذیر نیست، مگر اینکه روسیه قصد آماده شدن هرچه سریعتر برای جنگ را داشته باشد که در این صورت تعداد کشتی ها مهم تر از حمایت از تولید کنندگان داخلی در روسیه خواهد بود.
روسیه این روزها سرگرم آماده شدن برای رژه سالگرد پیروزی در جنگ جهانی دوم در 9 می است و تجهیزات نظامی خود را برای تمرین این رژه، چند روزی است که به خیابان می آورد. یکی از تجهیزاتی که اخیرا تبلیغات فراوانی درباره آن شده است، تانک T-14 و یا Armata است که چنین تبلیغ میشود که هیچ یک از کشورهای غربی تانکی که بتواند در برابر آن نبرد کند را در اختیار ندارند.
اما این تانکها ظاهرا هنوز یک طرح مقدماتی است و به تولید نرسیده اند و سیستم تبلیغاتی روسیه برای قوی نشان دادن خود به ساخت مدلهایی که بیشتر به ماکت شبیه هستند، اقدام کرده و آنها را در رژه شرکت داده است. امروز هم یکی از این ماکتهای تانک در خیابان چنان از کار افتاد که دیگر نمیشد آن را از جا تکان داد. شاهدان عینی نقل کرده اند که با وزش باد، میشد نوسان صفحه های موجود در تانک را احساس کرد که گواه بر ماکت بودن آن دارد.