باسمه تعالی

احتمالا کسی که تیتر این مقاله را بخواند، پیش خود فکر خواهد کرد که شاید نویسنده قصد دارد حقایق ثابت شده علمی و آنچه را که همه به چشم خود دیده اند را انکار کند. صنعت هسته ای حداقل 75 سال سابقه دارد و دانشمندان زیادی هستند که عمر خود را در این زمینه صرف کرده اند. لذا هر ادعایی در این زمینه را باید بشود راستی آزمایی کرد. اما لازم است که یکبار دیگر تمام آنچه را که به عنوان حقایق علمی و مشاهدات عینی فرض میکنیم، مرور کرده و کارشناسانه این موضوع را بررسی کنیم تا ارزیابی درستی از این مطلب داشته باشیم.

مسئله اصلی در این زمینه ضعف آدمها است که براحتی میشود مرز بین واقعیتهای علمی و تخیلات را برای آنها مخدوش کرد و در این زمینه مهندسین و دانشمندان، برخلاف باور عموم، از بقیه آسیب پذیرتر هستند. اولین دلیل آن این است که خوش بینی شرط اول تحقیق و طراحی مهندسی است. اگر یک محقق به همه چیز مشکوک و بدبین باشد، اساسا وقت خود را برای رسیدن به نتیجه نامشخص تلف نمیکند و دست به تحقیق نمیزند. دلیل دوم هم این است که مهندسین و محققین از آنرو که با آدمهای شارلاتان کمتر سروکار دارند و تمرکز فکری آنها روی مسائل مشخصی است، معمولا آدمهای ساده لوحی هستند و کمتر از دیگر حرفه ها برای دفاع و مقابله در برابر حیله های دیگران آمادگی دارند. دلیل سوم هم این است که آدمها از ترس اینکه از طرف دیگران نادان و خرافاتی و یا کم هوش معرفی شوند، از زیر سئوال بردن آنچه را که دیگران باور کرده اند اجتناب میکنند. این همان چیزی است که به عنوان داستان پادشاه بدون لباس معروف است.

نگاهی به تاریخچه سلاح های اتمی

بعد از نامه معروف انیشتین به پرزیدنت روزولت در سال 1939 درباره احتمال دستیابی آلمان نازی به سلاح های اتمی و لزوم پیشدستی آمریکا در این زمینه، روزولت دستور شروع پروژه مانهاتان برای ساخت بمب اتم را صادر کرد. در این پروژه کارها فقط بر اساس یک طرح اولیه و بدون تست آزمایشگاهی، مستقیما در مقیاس صنعتی به اجرا در می آمد. مثلا واحد K-25 که در سال 1943 برای غنی سازی به روش Gaseous Diffusion ساخته شد، قبل از اینکه اساسا عملی بودن این روش ثابت شود، در ساختمانی به وسعت 19 هکتار به اجرا در آمد و برای ساخت آن 512 میلیون دلار آن زمان هزینه شد. دانشمندان حدود یک سال بعد از ساخت تاسیسات توانستند چنین روشی را عملی کنند. غنی سازی هر سو (SWU) با این روش حدود 2500 کیلووات ساعت برق مصرف میکند، در حالی که غنی سازی با سانتریفوژ های مدرن به 50 تا 60 کیلووات ساعت برق نیاز دارد. بنابراین این روش در حال حاضر دیگر استفاده نمیشود.

واحدهایی در این پروژه مانهاتان ساخته میشد که همه حتی دانشمندان فعال در پروژه احساس کنند که بخش های فوق محرمانه ای هست که آنها از آن خبر ندارند و دیگرانی هستند که گوشه های دیگری از این پروژه بزرگ را بر عهده دارند. بنابراین کسی جرات نمیکرد عملی بودن کل پروژه را زیر سئوال ببرد. ظاهرا یکی از نکاتی که روزولت به آن اصرار داشت این بود که کار چنان بزرگ جلوه داده شود که رقبای جهانی به این نتیجه برسند که انجام آن از توانشان خارج است.

به عنوان نمونه بمب های اتمی اولیه که به نام Fat Man و Little Boy نام داشتند، حدود 5 تن وزن داشتند. در حالیکه جرم بحرانی ویا Critical Mass لازم برای شروع زنجیره ای شکافت هسته ای برای اورانیوم 235 حدود 50 کیلوگرم و برای پلوتونیوم 239 حدود 10 کیلوگرم است. البته در آن زمان اطلاعات دقیقی از رقم دقیق جرم بحرانی وجود نداشت و بعضا در آزمایش های اولیه تا 10 برابر حداقل لازم مواد رادیواکتیو استفاده میکردند. اما بهر حال چنین رقمی با 5 تن فاصله زیادی دارد و ساخت بمب در این حجم قابل توجیه نبود. در آن زمان تبلیغات چنین بود که بمب اتم آنقدر سنگین و بزرگ است که هواپیماهای خاصی برای حمل آن لازم است. اما احتمالا این بمبها فقط به این دلیل بزرگ بودند که حاوی مقدار زیادی مواد ترموباریک بودند تا انفجار غیر معمول آن را بشود به عنوان انفجار بمب هسته ای نشان داد.

آزمایش های اتمی اولیه

ماده ای را رادیواکتیو مینامند که اتمهای آن بطور طبیعی ناپایدار باشند و شکافت هسته در آن رخ دهد و با این شکافت هسته نوترون آزاد شود و آن اتم به عناصر دیگری تبدیل شود. حال هرچه مقدار ماده رادیواکتیو زیادتر باشد، احتمال اینکه نوترون های آزاد شده حاصله به اتمهای دیگر برخورد کنند و باعث شکافت آنها بشوند، بیشتر میشود. اگر جرم این ماده رادیواکتیو به مقدار مشخصی برسد، سرعت شکافت هسته ها به صورت بهمنی زیاد میشود. این میزان جرم را جرم بحرانی مینامند و برای هر ماده رادیواکتیو رقم مشخصی برای جرم بحرانی قابل تعریف است. تا اینجای کار مربوط به فیزیک است، اما بقیه داستان که مربوط به انفجار ناگهانی کل ماده رادیواکتیو پس از رسیدن به جرم بحرانی است، بیشتر به تخیلات شبیه است تا بحث فیزیکی. به این دلیل که ناپایدار شدن ماده رادیواکتیو و شروع زنجیره ای شکافت هسته میتواند سریعا به گرم شدن آن و آزاد شدن گازهایی مانند هلیم منجر شود که خود باعث متلاشی شدن ماده رادیواکتیو و خرد شدن آن به اجزاء کوچکتری که جرم آن اجزاء دیگر کمتر از میزان جرم بحرانی است، بشود. بنابراین تبدیل واکنش زنجیره ای به انفجار هسته ای کار راحتی نیست.

مسئله مهندسی یک بمب به نحوی که واکنش زنجیره ای تا حدی ادامه پیدا کند که در همه اتمهای ماده رادیواکتیو شکافت حاصل شود، کار ساده ای نیست و قطعا کاری نبوده که در پروژه مانهاتان، فقط پس از گذر 6 سال از شروع پروژه و با امکانات آن دوره بشود به آن دست یافت. هم مسائل نظری بسیاری بوده که باید جواب آن را پیدا میکردند و هم مشکلات مهندسی زیادی بوده که باید حل میکردند.

مدیران پروژه مانهاتان که زود دریافتند که استفاده از مواد رادیواکتیو برای ساخت بمب هسته ای به عنوان سلاحی که بشود به آن اعتماد کرد و هر زمان که لازم شد در میدان جنگ از آن استفاده کرد، کار راحتی نیست، تصمیم به تقلب در این کار گرفتند. اصطلاح معروف آمریکایی در این زمین وجود دارد که میگوید If you cannot make it, fake it یعنی اگر کاری را نمیتوانی به ثمر برسانی، حداقل میتوانی با تقلب خود را موفق نشان دهی. همین رویکرد مبنای اصلی بسیاری از چیزهایی است که در ذهن مردم جهان به عنوان موفقیت های آمریکا در زمینه های فضایی و هسته ای و نظامی شناخته میشود.

برای شبیه سازی انفجار هسته ای صدها تن TNT را روی یک دکل مستقر کرده و مقادیر کمی مواد رادیواکتیو با غنای کم هم روی آن پخش میکردند تا پس از انفجار بشود آثار مواد رادیواکتیو را پیدا کرد. نور شدید انفجار هم با اضافه کردن منیزیم قابل حصول بود. بهانه ای هم که برای جلوگیری از مشکوک شدن کارمندان و حمل و نقل این مواد منفجره ساخته بودند، کالیبره کردن دستگاههای اندازه گیری قدرت انفجار هسته ای قبل از خود انفجار هسته ای بود.

 

tnt-tower-mimic-nuclear-blast

در تمام آزمایشات اولیه تعداد زیادی نظامی و یا افراد شاغل در پروژه را به عنوان شاهد آزمایش هسته ای در نزدیکی انفجار جمع میکردند و به آنها چنین گفته بودند که نور حاصل از انفجار صدها برابر تابش خورشید است و در دم آنها را کور میکند. اگر واقعا انفجار هسته ای فرضی چنین خطرناک بوده باشد، چه دلیلی داشت که این همه افراد را در نزدیکی انفجار جمع کنند؟ بعدها چنین عنوان کردند که مدیران پروژه برای تست اثر تشعشعات هسته  ای روی انسان، نظامی ها و کارمندان خود را در معرض تشعشعات انفجار قرار میدادند. البته چنین ادعایی فقط ابزاری برای جنگ روانی برعلیه دیگر ملتها بود تا به آنها چنین القا کنند که وقتی سردمداران آمریکا با سربازان و افراد خود چنین معامله ای میکنند، با دیگران قطعا خشن تر از این رفتار میکنند. هدف این شایعات این بود که کاری کنند که هیچ ملتی هوس به چالش کشیدن قدرت آمریکا را نکند.

اما دلیل اصلی حضور تعداد زیادی آدم در این آزمایش ها این بود که بتوانند نقش شاهد عینی را بازی کنند. طبیعت مردم عادی که تمایل به اغراق دارند، نیز باعث میشد که آنچه را که شاهدان برای دیگران روایت میکردند با آب و تاب و بیشتر از آنچه که واقعا رخ داده بود، باشد. حکمت بستن چشم این شاهدان در موقع انفجار هم این بود که وقتی بعدا فیلم صحنه های این انفجارها را میدیدند، نتوانند با آنچه که شخصا تجربه کرده بودند، مقایسه کنند. اگر انفجار مواد منفجره مثلا در یک کیلومتری آنها رخ میداد، به شاهدان چنین عنوان کرده بودند که این انفجار در فاصله خیلی دورتر رخ میدهد و با حقه های سینمایی و Time Lapse و کند کردن سرعت نمایش فیلم، به نحوی روند انفجار را جلوه میدادند که بیننده آنرا خیلی بزرگتر از آنچه که واقعا بود، احساس کند. بقیه کار هم عملیات روانی برای ایجاد واقعیت مجازی در ذهن مردم جهان بود.

جنبه های روانی پروژه ساخت سلاح های هسته ای واقعا قابل مطالعه است. احتمالا هم شما جمله معروف نقل شده از Oppenheimer که به عنوان یکی از دانشمندان اصلی این پروژه مطرح میشود، را شنیده اید:

now I am become Death [Shiva], the destroyer of worlds.

که نقلی است از بهگوت گیتا درباره شیوا خدایگان مرگ و نیستی هندوها. درباره تعلق این فرد به انجمن های مخفی حرف زیاد زده شده است و خود همین نقل هم در راستای تصویری بود که آمریکا در این جنگ روانی در صدد القا به جهان بود. آنها میخواستند و میخواهند به بقیه بفهمانند که نابودی آمریکا به معنی نابودی جهان است و نمیشود به ادامه حیات بدون وجود آمریکا فکر کرد. یعنی حداکثر چیزی که از جنگ با آمریکا میشود بدست آورد، نابودی همه چیز است. آمریکایی ها هرچند در القای چنین تصوری موفق عمل کردند، اما این تصور واقعا درست نیست. آمریکا و جهان غرب نقطه ضعفهای زیادی دارند و قدرت نظامی واقعی آنها غیر از چیزی است که با حقه های هالیوودی نشان دیگران میدهند.

شاید مردم 70 و یا 80 سال گذشته قادر نبودند فیلم های انفجارهای هسته ای را راستی آزمایی کنند و چنین صحنه هایی را به عنوان واقعیت غیرقابل انکار قبول میکردند. اما مردم معاصر با حقه های سینمایی آشناتر هستند و حداقل با این مطلب آشنا هستند که خیلی از صحنه های انفجارات هسته ای نه با تکنولوژی 80 سال پیش و نه با تکنولوزی های امروزی قابل فیلم برداری نیست. مثلا در یک صحنه نشان داده میشود که خانه ای در اثر موج انفجار به یکباره از هم پاشیده میشود و یا گرمای انفجار تمام رنگ یک خودرو را پودر کرده و آن را به هوا پرت میکند. اما دوربینی که در حال فیلم برداری از صحنه است حتی لرزش کوچکی نمیکند. حتی با تکنولوژی مدرن هم نمیشود دوربینی پیدا کرد که در معرض چنین تشعشعی و گرمایی قرار بگیرد و بتواند به کار خود ادامه دهد.

ماجرای هیروشیما و ناکازاکی

تصوری که به مردم جهان ارائه شد این بود که بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی باعث شد که ژاپنی ها که با برتری مطلق تکنولوژیک حریف روبرو شده بودند، امید خود را از بدست آوردن هر نتیجه ای در این جنگ از دست دادند و تسلیم شدند. امپراطور ژاپن هیروهیتو چنین اعلام کرد که آمریکایی ها به دستاوردهای تکنولوژیکی دست پیدا کرده اند که هیچ کس قادر به پیش بینی آن نبود. او با این کار بار خفت پذیرش شکست را کم کرد و آبروی ارتش را تا حدودی حفظ کرد.

اما واقعیت چیز دیگری بود.

هدف بمباران هیروشیما و ناکازاکی فقط کشتار شهروندان عادی بود و تاریخ چند هزارساله جنگهای عالم نشان میدهد که هیچوقت هیچ سپاهی به خاطر کشتار شهروندان عادی تسلیم نشده است. به عنوان نمونه در حمله مغول به ایران، هر شهری که با خاک یکسان میشد، سپاه خوارزمشاهی در مناطق دیگر مجددا سازماندهی میکرد و حمله را از نقطه ای دیگر ادامه می داد. حدود 3 سال طول کشید تا آخرین سربازان ارتش ایران از بین بروند و از بین رفتن آنها منجر به پایان جنگ و تسلیم شد و نه تخریب شهرها. تلفات انسانی که آلمانها به شوروی در جنگ جهانی دوم تحمیل کردند، بسیار بالاتر از کل تلفات انسانی ژاپنیها بود. اما این تلفات انسانی باعث نشد که روسها تسلیم شوند. جنگهای بسیار دیگری را در تاریخ میتوان نام برد که تلفات انسانی بالایی داشتند، اما این تلفات انسانی باعث تغییر برنامه طراحان نظامی نشد. آنچه که برای طراحان نظامی مهم است، این است که در میدان جنگ شانسی برای کسب نتیجه وجود داشته باشد. حال این نتیجه میتواند پیروزی و یا ناامید کردن دشمن از ادامه حمله باشد. کاربرد اصلی بمبهای اتمی، حمله به شهرها است و راههای زیادی برای پراکنده کردن جمعیت شهری در اطراف شهر و کم کردن تلفات احتمالی وجود دارد.

اگر واقعا سلاح های هسته ای و قدرت کشتار شهروندان عادی میتوانست عاملی برای ناامید کردن دشمنان باشد، باید در جنگ کره در دهه 50 میلادی، یا جنگ ویتنام در دهه 60 و 70، یا تصرف جزایر فالکلند توسط آرژانتین، و یا جنگ اعراب با اسرائیل در سال 1973 حریفان از جنگ با کشور دارای سلاح هسته ای ناامید میشدند. اما چنین نشد. پس این بهانه که ژاپن اولین و آخرین کشوری بود که در کل تاریخ به خاطر جلوگیری از کشتار شهروندان خود تسلیم شد، قابل باور نیست.

آمار تقریبی کشته های حمله به هیروشیما در 6 آگوست 1945 حدود 150000 و تلفات ناگازاکی در روز 9 آگوست حدود 75000 برآورد میشود. در تابستان 1945 حدود 68 شهر ژاپن مورد حمله قرار گرفتند و تعداد تلفات توکیو در اثر حمله با بمبهای آتشزا بالاتر از هیروشیما بود.

hiroshima-death-toll

از نظر وسعت تخریب مناطق شهری هم هیروشیما رتبه چهارم را در بین شهرهای ژاپن داشت.

hiroshima-square-miles-destroyed

هیروشیما رتبه هفدهم را در درصد تخریب شهر در اثر بمباران در همان تابستان داشت. مثلا شهر فوکویاما در اثر حملات هوایی متعارف حدود 99.5% تخریب شده بود.

hiroshima-percentage-destroyed

بنابراین تخریب هیروشیما چیزی متفاوت با تخریب دیگر شهرها نبود. صحنه هایی هم که از شهر پس از بمباران منتشر شده کاملا حاکی از هدف قرار گرفتن توسط بمب های متعارف و مواد آتشزا است. این واقعیت که رشد گیاهان و زندگی عادی مردم پس از حمله دوباره از سر گرفته شده، حاکی از این است که اساسا مواد رادیواکتیوی که بتواند برای نسلهای زیادی آنجا را غیر قابل سکونت بکند، در کار نبوده است.

پس واقعیت چه بود؟

در اجلاس تهران در سال 1943، استالین به روزولت و چرچیل قول داده بود که ظرف 3 ماه از پایان درگیری در اروپا، به ژاپن حمله کند. با تصرف برلین در 2 می 1945، شوروی به تدریج نیروهای خود را به شرق اعزام کرد تا با همکاری با آمریکا، ژاپن را هم شکست دهند. ژاپنیها که حمله آمریکایی ها را قریب الوقوع میدیدند، هنوز به اینکه بتوانند با استالین به توافق برسند امید داشتند. اما در روز 9 آگوست که حمله شوروی به جزیره ساخالین شروع شد، دریافتند که بزودی جزیره هوکایدو هم توسط آنها فتح میشود و آنها قادر نخواهند بود همزمان با دو ابرقدرت که یکی از جنوب حمله کرده و دیگری از شمال، بجنگند. لذا تصمیم به تسلیم گرفتند، با شرط اینکه بتوانند آبروی ارتش خود را حفظ کنند و چنین جلوه بدهند که دستاوردهای غیر قابل پیش بینی آمریکا، ادامه مبارزه را غیر قابل توجیه کرده است. بقیه سناریوی حمله اتمی به هیروشیما و ناگازاکی فقط یک فیلم هالیوودی بود. در این شهرها همان اتفاقی افتاد که در 66 شهر دیگر ژاپن رخ داد.

Japan-ww-2-soviet-invasion

ابداع سلاح هسته ای در سال 1945 هنوز عملی نبود

بحث درباره سلاح های هسته ای فقط محدود به مبانی فیزیکی و عملی بودن آن از نظر تئوری نیست. بلکه وقتی صحبت از طراحی سلاح میشود، باید جنبه های مهندسی و امکان تولید و همچنین ایمنی آنرا نیز در نظر داشت. فرض کنید شما یک تفنگ شکاری بدست بگیرید. آیا این به این معنی است که قادر خواهید بود که هر پرنده ای که در آسمان در حال پرواز است را هدف قرار دهید؟ اگر در کار با تفنگ تازه کار باشید، احتمال اول این است که پای خود را سوراخ کنید. یا فرض کنید که در زیرزمین خانه خود توانسته باشید یک موتور پروتوتایپ جدید در مقیاس کوچک بسازید. آیا این به این معنی است که حتما میتوانید این ایده خود را به تولید انبوه برسانید و محصولی موفق به بازار عرضه کنید؟

برای استفاده نظامی از این فرآیند فیزیکی، باید پروسه Chain Reaction را، که قرار است در کسری از هزارم ثانیه انجام شود، به نحوی مدیریت کرد که صد در صد موارد بشود به نتیجه از پیش تعیین شده رسید. بنابراین باید مشخص شود که از نظر مهندسی چقدر میتوان روی چنین بمبی حساب کرد. اگر نیم نگاهی به وضعیت طراحی مهندسی در همین دوره معاصر بیاندازیم، درخواهیم یافت که بشر هنوز در مواجهه با مسائل بسیار ساده تر از آن، مشکل دارد. هنوز درصد قابل توجهی از موشک های ماهواره بر هنگام پرتاب منهدم میشوند و ماهواره هایی که ساخت آنها چند صد میلیون دلار هزینه داشته است در این حوادث از بین میروند. نمیشود فرض کرد که تکنولوژی بالاتر و یا روشهای مهندسی برتری در این عالم وجود دارد که پرتاب کنندگان ماهواره ها از آن محرومند. این تازه مربوط به دوره معاصر است و 70 سال پیش قطعا شرایط طراحی مهندسی از این هم بدتر بوده است.

مطلب دیگر این است که آیا از نظر مهندسی به جایی رسیده ایم که بتوانیم سلاحی را طراحی کنیم که آنرا حداقل 10 تا 15 سال در سیلو نگاه داریم و هر وقت که لازم شد، فقط با فشار یک دکمه آن را شلیک کرده و دقیقا بر روی هدفی که آن طرف دنیا قرار دارد، فرود آوریم؟ پیدا کردن جواب این سئوال چندان سخت نیست. فرض کنید که خودروی خود را آماده سفر کرده اید و باک بنزین آنرا هم پر کنید. اما آنرا در پارکینگ نگاه دارید تا هر زمانی که در آینده نامعلوم لازم شد به سفر بروید، سریعا سوار آن شده و به شهری که هزار کیلومتر دور از محل سکونت شما است سفر کنید. تا چند ماه میتوانید روی آمادگی خودرو حساب کنید؟ به فرض که 6 ماه بعد، بدون عوض کردن روغن و فقط با چرخاندن سوئیچ، توانستید خودرو را روشن کنید، آیا واقعا امید دارید که بتواند هزار کیلومتر بدون مشکل راه برود؟ در همین دوره هنوز نمیتوان ماشینی را طراحی کرد که بتواند برای مدت طولانی آماده کار باقی بماند. پس چطور چنین چیزی در 60 و یا 50 سال پیش میتوانست عملی باشد؟

یکی از مشکلاتی که طراحان سلاحهای هسته ای با آن روبرو بودند، ایمنی این سلاح ها بود. به عنوان نمونه ادعا شده که اگر مقدار ایزوتوپ پلوتونیم 240 که بطور طبیعی مقداری از آن در بین اتمهای پلوتونیم وجود دارد، از میزانی بالاتر باشد، میتواند حتی در مقادیر کمتر از جرم بحرانی باعث ناپایدار شدن مواد رادیواکتیو و انفجار سلاح بشود. یعنی بمبهای پلوتونیم که در انبار نگه داشته میشدند، میتوانستند به خودی خود منفجر شوند. از آنرو که این بمبها باید به نحوی طراحی شوند که بشود آنها را برای سالها در انبار نگهداری کرد، باید این اطمینان حاصل شود که چنین احتمالی صفر است.

وضعیت سلاح های اتمی در حال حاضر

از 70 سال پیش تا بحال، دانشمندان کشورهای زیادی وقت و توان کار بر روی بسیاری از مشکلات فنی و تئوریک این زمینه را داشته اند و قاعدتا باید توانسته باشند که دستاوردهایی را داشته باشند. اما باید انتظاراتی که درباره پیشرفت در این زمینه داریم، با واقع بینی همراه باشد.

اول:

تبلیغات غربیها و علی الخصوص آمریکایی ها در دهه های گذشته این بود که میتوانند 5 بار وجب به وجب خاک کره زمین را پشت سر هم بمباران اتمی کنند. چنین ادعایی قطعا افسانه بود. به فرض که مواد رادیواکتیو لازم برای چنین کاری را در اختیار داشته باشند، هنوز تکنولوژی لازم و توان تولید این تعداد موشک و یا دیگر وسایل delivery ارزان قیمت قابل تولید را در اختیار ندارند. میزان شکست های پرتاب موشکهای ماهواره بر نیز این مطلب را به ما یادآوری میکند که طراحی و ساخت این موشکها هنوز یک مسئله مهندسی پیچیده محسوب میشود.

دوم:

تصوری که از دهه های پیش و حتی در دوران جنگ سرد در بین مردم رائج بود، این بود که سران کشورهای هسته ای هر کدام یک چمدان با خود دارند که هر وقت اراده کنند میتوانند در آن را باز کرده و با فشار یک دکمه قرمز بارانی از موشکهای هسته ای را بر سر دشمن خود بریزند. چنین ایده ای را در فیلم های هالیوودی زیادی، حتی در بین فیلم های اخیر، میتوانید بیابید. حکمت القای چنین تصوری هم این است که کشورهای قدرتمند تمایل دارند که تصویری بیرحم و خشن از خود در ذهن دیگر ملتها ایجاد کنند تا کسی هوس نکند که برتری آنها را به چالش بکشد. چنین امری یکی از ابزار جنگ روانی بر علیه ملتهای زیر سلطه است.

در سالهای اخیر خبری پخش شد مبنی بر اینکه در تمام دوران جنگ سرد، برای پسورد شلیک موشکهای هسته ای عدد 00000000 انتخاب شده بود. چون فرماندهان که نگران این بودند که هنگام حمله اتمی دشمن احتمال از کار افتادن دستگاههای مخابراتی وجود دارد و ممکن است در چنین شرایطی نتوانند با اتاق فرمان شلیک تماس بگیرند و با تلفن کلمه رمز را به آنها بگویند. همه اینها حاکی از آن است که اساسا چمدانی که در آن دکمه ای قرمز باشد، فقط در فیلم های هالیوودی یافت میشود و شلیک موشکها در نهایت تحت کنترل فرماندهان میدانی بوده است.

سوم:

این خیال که سلاح هسته ای میتواند نتیجه جنگ را رقم بزند، قطعا خیال باطلی است و هیچ شاهد تاریخی برای اثبات این ادعا وجود ندارد. هیچ جنگی در تاریخ 70 ساله این سلاحها نبوده که نتیجه آن با استفاده از سلاح هسته ای تعیین شود. این واقعیت که سلاح های هسته ای سنگین هیچگاه در جنگهای بزرگ استفاده نشده است، غیر از این که نشان از بی خاصیتی آنها دارد، حاکی از مشکلات فنی و مهندسی بکارگیری آنها است.

فرض کنید که شما مسئول اتاق فرمان شلیک موشک هستید و از طرف مقامات بالاتر به شما دستور میرسد که چند موشک اتمی شلیک کنید. موشک های تحت اختیار شما هم 10 سال است که در سیلو در حال زنگ زدن هستند. بنابراین اولین احتمال این است که موشک پس از پرتاب و در آمدن از سیلو روی سر خودتان سقوط کند. در چنین شرایطی چقدر احتمال میشود داد که دستور مقامات بالاتر را اجرا کنید؟

چهارم:

مسئله ایمنی سلاح های هسته ای و نگه داشتن آنها در انبار، مشکلات فراوانی را برای دارندگان آنها ایجاد کرده و قطعا حوادثی که در این رابطه پیش آید، در معرض اطلاع عموم قرار نمیگیرد. احتمال اینکه انفجارهای ناخواسته هسته ای در انبارهای زیر زمینی و  سیلوها و یا زیردریایی هایی که آنها را حمل میکنند، پیش آمده باشند زیاد است. بنابراین احتمال اینکه در حال حاضر توان موجود باقیمانده برای قدرت های هسته ای خیلی کمتر از آن چیزی باشد که از اول برنامه ریزی کرده باشند، وجود دارد. نمونه آن گزارشی است که در سایت ویکی لیکس درباره موشکهای ترایدنت در زیردریایی های انگلیس منتشر شد که وقوع حادثه در آنها را قریب الوقوع میداند.

پنجم:

اگر روزی دریافتید که اساسا سلاح های اتمی با قدرت صدها کیلو تن تی ان تی فقط یک افسانه هالیوودی بوده است و یا دهها سال است که قدرت های هسته ای به دلیل مشکلات نگهداری و خطرناک بودن این سلاحها، آنها را کنار گذاشته اند و هیچگاه دیگر هوس ساخت آنها را نکرده اند، اصلا تعجب نکنید.