باسمه تعالی

شیوه سازمان‌های اطلاعاتی اکثر کشورهای دنیا این است که سلطه کاملی بر رسانه‌ها داشته باشند، و حتی افراد دگراندیش و مخالف را به استخدام خود درآورند، تا توان مدیریت جریان‌های مخالف حکومت را داشته باشند. در سالهای گذشته اکثر رسانه‌ها و افراد دگراندیش مطرح در غرب،‌ در استخدام سازمان سیا بودند؛ و در صورت عدم همکاری با سیا، به طرق مختلف از صحنه سیاسی حذف میشدند.

سازمان سیا هم پروپاگانداهای خاصی، که از طریق عادی قابل پخش نبود، را از طریق سایتهای دگراندیش وابسته به خود پخش میکرد. به عنوان نمونه برای القای ترس در دل مردم جهان سوم، اخبار اغراق‌آمیز مربوط به استفاده ارتش امریکا از گلوله‌های اورانیوم تصفیه شده، Depleted Uranium، و نقش آنها در ناقص‌الخلقه به دنیا آمدن کودکان عراقی، را از طریق رسانه‌های دگراندیش پخش میکردند. در حالی که چنین تاثیری از گلوله‌های DU قابل اثبات نیست، و موضوع بیشتر جنگ روانی بود.

در دهه‌های گذشته سازمان‌های اطلاعاتی ایران نیز همین شیوه را پیش گرفتند. ایراد اصلی این سیاست این است که عملاً به گسترش عوامی‌گری و کاهش درک سیاسی عموم مردم منجر میشود. در سالهای گذشته شبکه‌های اجتماعی پر از حرفهای بی سر و ته، خرافه، پیش‌گویی پیشگویان، اخبار آخرالزمانی بی‌سند،‌ و امثالهم بود. سطح بحثهای سیاسی هم در حد بحث درباره قیمت مرغ و هندوانه، و یا حداکثر ارقام اختلاسها و دزدی‌ها، پایین آمد.

اظهارنظرهای بسیاری از چهره‌های سیاسی ایران، حتی فرماندهان نظامی‌ بازنشسته، نشان‌دهنده این است که راه دسترسی آن‌ها به اخبار دنیا، محدود به رسانه‌های ایرانی است. تعداد معدودی از نخبگان سیاسی به رسانه‌های کشورهای دیگر رجوع میکنند، که عموماً محدود به رسانه‌های گلوبالیست است. همین مطلب باعث شده که عوامیگری در بخش عمده‌ای از نمایندگان مجلس و چهره‌های سیاسی ایران گسترش یابد. چون خروجی این رسانه‌ها برای مصرف مردم عادی،‌ و سرگرم کردن آن‌ها، طراحی شده است.

وقتی کار به اینجا میرسد، مدیران سازمان‌های اطلاعاتی باید به اشتباه خود پی ببرند، و در صدد جبران آن باشند. هدف آن‌ها از اول کنترل افکار عمومی، و قابل مدیریت کردن جامعه بود. اما نتیجه‌ای که گرفته‌اند این است که نخبگان سیاسی جامعه عوامی شده‌، و از اوضاع عالم بی‌خبر هستند.

در امپراطوری ساسانی جامعه رابه طبقات مجزا از هم تقسیم میکردند، و هیچ‌کس نمیتوانست از یک طبقه به طبقه دیگر برود. این طرز اداره جامعه در همان زمان هم کارآ نبود؛ و در نهایت به سقوط این امپراطوری منجر شد. تصور نظام چنین است که می‌شود جامعه را به دو طبقه مجزا از هم تقسیم کرد: یک طبقه نخبگان سیاسی که درک خوبی از اوضاع دنیا دارند، و طبقه عوام که باید با سرگرمی و خرافات آن‌ها را مشغول نگه داشت. اما این تصور واقع‌بینانه‌ نیست. واقعیت این است که رسانه‌های داخلی تأثیر مهمی بر افکار چهره‌های سیاسی، و طرز نگرش آن‌ها به دنیا، دارند. عوامی‌تر شدن عموم مردم هم به عوامی شدن چهره‌های سیاسی منجر خواهد شد.

هرچه عوامی‌گری در جامعه گسترش یابد، زمینه کنترل ذهن مردم توسط دشمنان خارجی، و سلطه استعماری آن‌ها، فراهم‌تر میشود. کنترل جامعه عوامی برای رهبران یک کشور ساده‌تر است؛ اما خطر استعمار را هم بیشتر میکند.

ملی‌گرایان آمریکا، دریافتند که عوامل گلوبالیسم در حال تخریب تدریجی آمریکا هستند، و فروپاشی این کشور و تسلط چین بر آنها، نزدیک است. یکی از اولین قدمهایی که برای مبارزه با این روند برداشتند، برنامه اطلاع‌رسانی کیو اَنان، و افشای شیوه‌های رسانه‌های fake news، بود؛ تا با انتشار اطلاعات واقعی، با رشد عوامی‌گری در جامعه خود مبارزه کنند.

روند کنونی در ایران قطعاً قابل ادامه نیست. وجود رسانه‌های آزاد و جریان آزاد اطلاعات واقعی، علاوه بر اینکه سطح درک سیاسی عموم جامعه را بالا میبرد، زمینه رشد نخبگان سیاسی را نیز فراهم میکند.