باسمه تعالی

آقای Yuri Bezmenov در رسانه‌های اتحاد جماهیر شوروی شاغل بوده، و آموزش‌های لازم را در سازمان اطلاعاتی شوروی، به نام KGB، دیده بود. او در دهه ۷۰ میلادی به کانادا پناهنده شد، و در اوائل با نام مستعار Tomas Schuman معرفی میشد. او در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های متعددی روشهای KGB برای نفوذ در جوامع، استحاله فرهنگی، براندازی حکومتها، و سلطه بر آن‌ جوامع، را شرح داد. فیلم‌های متعددی از ایشان را در یوتیوب میتوانید بیابید.

ایشان چنین می‌گفت که فعالیتهای جاسوسی/ضدجاسوسی، به سبک فیلمهای جیمزباند، بخش خیلی کوچکی از فعالیتهای KGB بود. بخش عمده فعالیتها برنامه‌ریزی طولانی مدت برای نفوذ در جوامع و استحاله آن‌ها، و زمینه‌سازی برای سلطه کمونیسم در آن جوامع، بود.

مرور آنچه که آقای Bezmenov از نسخه براندازی KGB شرح داده، میتواند روشنگر آنچه در ایران در حال رخ دادن است باشد.

آقای Bezmenov چهار مرحله را برای براندازی یک حکومت و سلطه کمونیسم بر آن جامعه شرح داد:

مرحله تضعیف روحیه و انحطاط اخلاقی، Demoralization

تکمیل این مرحله حدود ۱۵ تا ۲۰ سال زمان نیاز دارد. در طی این زمان میتوان یک نسل را آموزش داده، و شخصیت و عقاید آن‌ها را مطابق دلخواه شکل داد. برای آموزش یک نسل هم می‌شود از عوامل نفوذی، پروپاگاندا، نفوذ در سیستم آموزشی، و هر روش دیگری کمک گرفت.

متأسفانه زمانی که مردم یک جامعه متوجه شدند که یک نسل از آن‌ها تحت تأثیر چنین برنامه‌ای فاسد شده، و تلاش برای جبران صدمات را شروع کنند، درخواهند یافت که جبران مافات حدود ۱۵ تا ۲۰ سال زمان نیاز دارد. چون اصلاح نسلی که افکار و روحیاتش فاسد شده، کار ساده‌ای نیست؛ و باید یک نسل دیگر بر اساس تربیت درست رشد کند.

در هر جامعه‌ای عقاید گوناگون و متضاد، و سلیقه‌های متنوع، وجود دارند. زمانی که توجه اکثر این سلایق روی موضوعی جلب شود، و همه به آن عکس‌العمل نشان دهند، زمان این است که همه این گروه‌های مختلف را با هم به سمتی که به آن همگرا شده‌اند کشید، تا کل ساختار جامعه فرو بپاشد. موضوع دعوا اصلاً مهم نیست که چه باشد؛ دعوای نژادی، اختلاف طبقاتی، وضعیت معیشتی، و یا هر چیز دیگر. همین تکنیک در ورزشهای رزمی نیز بکار گرفته میشود؛ مثلاً اگر حریف قصد مشت زدن دارد، نباید با مشت او مقابله کرد، بلکه کافی است دست او را بقدری بکشید که تعادل خود را از دست بدهد. یعنی انرژی خود حریف را بکار میگیرند تا تعادلش را به هم بزنند.

حادثه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ نقطه شروعی در برنامه براندازی نظام سرمایه داری در آمریکا، و جایگزینی آن با کمونیسم بود. این حادثه بهانه‌ای شد تا هر آن کسی را که عوامل گلوبالیسم بخواهند، بتوانند سرکوب کنند. الان حدود دو دهه از آن حادثه میگذرد، و در مراحل پایانی برنامه براندازی در آمریکا هستیم.

یکی از تاکتیک‌های استفاده شده در این مرحله این است که همه مسائل را رادیکال‌سازی کنند، تا هیچ اختلافی بطور مسالمت‌آمیز حل نشود. برنامه عوامل KGB این بود که کاری کنند که هیچ چیزی در جامعه بطور مسالمت‌آمیز حل نشود. این مسأله را در دعواهای خانوادگی نیز میتوان دید. دعواهای زناشویی که بطور سنتی توسط ریش‌سفیدان و بزرگان فامیل حل میشد، هم در آمریکا و هم در ایران به طلاق منجر شده، و دعواها مدتها پس از طلاق نیز ادامه پیدا میکند.

ورود حدود ۱۴ میلیون پرونده در سال به دادگستری‌های ایران، نشان از رادیکال شدن همه مسائل در جامعه دارد.[1]

زمینه‌هایی که در مرحله تضعیف روحیه و انحطاط اخلاقی باید روی آن‌ها کار شود:

1️⃣مذهب:

اعتقادات مذهبی باید تخریب و یا مسخره شده، و یا با نسخه‌های تقلبی جایگزین شوند. هدف این کار این باید باشد که زیربنای اعتقادی و اخلاقی جامعه فاسد، و ارتباط مردم با خدا قطع شده، و کسی از مکافات عمل خود نهراسد.

عوامل گلوبالیسم در آمریکا در این مدت تمام تلاش خود را برای وارد کردن ضربات نهایی به مسیحیت در این کشور بکار گرفته، و سعی کردند اسلام را در ذهن مردم معادل تروریسم نقش کنند. در ایران هم بکارگیری همین سیاست کاملاً مشهود است. در سالهای اخیر کسانی به عنوان اولیاءالله و رجال الغیب به جوانها معرفی شده‌اند که چهره‌هایشان حتی برای قصابی هم زیادی هراس‌انگیز است. در شبکه‌های اجتماعی نیز پیدا کردن دو دقیقه از سخنرانی بالای منبر روحانیون، بدون موسیقی پس‌زمینه، مشکل است. پیدا کردن جوانان دارای اعتقاد مذهبی مشکل است، و برای بسیاری از جوانان مذهبی، اسلام فقط در اطاعت کورکورانه از رهبری خلاصه شده است. در بین این جوانان افرادی را دیده‌ام که نماز صبحشان قضا میشود، اما خود را حزب‌الهی میدانند.

2️⃣سیستم آموزشی

استادان لیبرال دانشگاه‌ها، و سیستم آموزشی در آمریکا، نقش بزرگی در شستشوی مغزی نسل جدید داشتند.

هدف سیستم آموزشی دیگر آموزش علوم پایه نیست، بلکه تمرکز اصلی آن بر القای یک طرز فکر لیبرال خاص است. باور سیال بودن جنسیت، احترام به هم‌جنس‌گرایی، و تخریب بنیان‌های اعتقادی و اخلاقی، نتیجه تلاش عوامل گلوبالیسم در این سیستم آموزشی است. نسل جدید در آمریکا دیگر درکی از تاریخ و تجربیات تاریخی ندارد.

آنچه در سیستم آموزشی ایران میگذرد، دقیقاً همان چیزی است که آمریکا قبل از آن تجربه کرده است.

3️⃣تخریب ساختارهای اجتماع

سازمانها و نهادهای مردمی اصیل باید تخریب شده، و با نهادهای تقلبی جایگزین شوند. در هر جامعه‌ای افرادی هستند که در زمینه امور خیر، آموزشهای علمی و مذهبی، و دیگر فعالیتهای اجتماعی بطور خودجوش عمل کرده، و از حمایت مردم برخوردار هستند. باید کاری کرد که این افراد و نهادها به حاشیه رانده شوند، و جای آن‌ها را کسانی بگیرند که بودجه و شرح ماموریت خود را از سیستم بوروکراتیک دولتی میگیرند. هدف این کار این است که نهادهای اجتماعی دیگر روی پشتوانه مردمی خود حساب نکرده، و برای حفظ بودجه سعی کنند ارتباط خود با حکومت را حفظ کنند.

تخریب ساختارهای اجتماع در روندی طولانی مدت انجام میشود، و بطئی بودن آن باعث می‌شود که عموم مردم متوجه آن نشوند.

4️⃣عوض کردن ساختار قدرت

در این زمینه باید ساختار قدرت به نحوی تغییر کند که نهادهایی در تصمیم‌گیری‌های کلان نقش داشته باشند که جوابگوی مردم نبوده، و مردم نقشی در انتخاب آن‌ها نداشته باشند.

در آمریکا این کار با پررنگ کردن نقش سازمانهایی مانند Aipac، و شورای روابط خارجی CFR، بیلدربرگ و دهها سازمان و مؤسسه دیگر، انجام شد.

در ایران هم همین سیاست، با تقلیل نقش مجلس در تصمیم‌گیری، و واگذاری وظایف مجلس به شوراهای مختلف، دنبال شد. ساختار قدرت و روش تصمیم‌گیری در ایران کنونی کاملاً متفاوت با آن چیزی است که در قانون اساسی پیش‌بینی شده است. حتی تصمیم‌هایی که در جلسات سران قوا گرفته میشود، اصلاً وجاهت قانونی ندارد؛ چون قانون اساسی سازوکارهای دیگری را برای تصمیم‌گیری تعریف کرده است.

وقتی ساختارهای قدرت به این نحو تغییر کرد، دیگر انتخاب اصلح معنی ندارد. هر آدم معمولی که بتواند خود را با این ساختارهای قدرت هماهنگ سازد، میتواند نقش دولتمرد را بازی کند.

5️⃣نظم اجتماعی و قانون

در این زمینه باید پلیس، و دیگر ماموران اجرای قانون، افرادی بیوجدان و بیرحم در ذهن مردم ترسیم شوند.

پیگیری این سیاست در آمریکا با چند ترفند انجام شد. اولاً آموزش پلیس را به مربیان اسرائیلی واگذار کردند، تا هر تکنیکی که آن‌ها برای سرکوب وحشیانه فلسطینی‌ها تجربه کرده بودند، را به پلیس آمریکا آموزش دهند. نتیجه این آموزشها، و پروتکلهای روش برخورد پلیس، این شده که پلیس آمریکا در اعمال خشونت تعلل نمیکند.

دوماً فیلمهای هالیوودی زیادی ساخته شده، که تصویری بیرحم و بیوجدان و فاسد از پلیس در ذهن مردم بسازد. سوماً احساسات مردم را با صحنه‌سازی خشونت پلیس، مانند صحنه‌سازی قتل جرج فلوید، و تبلیغات رسانه‌ای روی آن، جریحه‌دار کرده، تا زمینه مقابله مردم با ماموران برقراری نظم و اجرای قانون را فراهم کنند.

در ایران نیز تا حدودی همین برنامه اجرا شده، و در مراحل پایانی براندازی شاهد تشدید فعالیت در این زمینه خواهیم بود. همه این سناریوهایی که اکنون در آمریکا در حال رخ دادن است، را باید در ایران نیز انتظار داشت.

یکی از اهداف این برنامه این است که مجرمین را در ذهن مردم انسانهایی ترسیم کنند که برای هدفی والا دست به جرم و جنایت میزنند؛ و دفاع کنندگان از نظم و قانون کسانی معرفی میشوند که از ظلم دفاع میکنند.

6️⃣تخریب رابطه کارگر و کارفرما

از بعد از انقلاب صنعتی، در چند قرن پیش، اتحادیه‌های کارگری تشکیل شدند، و هدف آن‌ها دفاع از حقوق کارگران بود، و در تحقق این هدف موفق بودند. اما در حال حاضر این Union ها توسط رهبرانی رشوه‌گیر و فاسد اداره میشوند؛ و در هر مذاکره‌ای که انجام شود، باخت کارگران تضمین شده است. این رهبران رای مجموعه کارگری تحت امر خود را در هر انتخابات محلی و فدرال میفروشند.

هدف اصلی نفوذ در اتحادیه‌های کارگری این است که اولاً کارگران این مجموعه‌ها را مطیع بار آورند؛ و دوماً ایدئولوژی سوسیالیستی و کمونیستی را به آن‌ها القاء کنند. هدف این است که کارگران به این باور برسند که هیچ راهی برای دفاع از خود در برابر سرمایه‌داران، به جز کمونیسم ندارند؛ و خشونت برای رسیدن به عدالت اجتماعی قابل توجیه است.

مرحله بی‌ثبات‌سازی

زمانی که اهداف مرحله اول حاصل شد، این مرحله شروع میشود. در این مرحله نیازی به ارسال جاسوس و تروریست برای تخریب نیست. بلکه کافی است که مردم را از نظر فکری به نحوی جهت‌دهی کنند که خودشان دست به تخریب بزنند.

هدف اصلی اپیدمی ویروسی ماههای اخیر، بی‌ثبات‌سازی اقتصاد جهان، و علی‌الخصوص اقتصاد آمریکا، بود؛ تا ورشکستگی‌های اقتصادی و از دست رفتن میلیونها شغل،‌ زمینه بی‌ثباتی اجتماعی را فراهم کند.

ایران و آمریکا هر دو از این مسأله ضربه خورده‌اند، و بنابراین ناآرامی‌های اجتماعی که در آمریکا در حال رخ دادن است، را باید در آینده نزدیک در ایران هم انتظار داشت.

در این مرحله همه کسانی که در ۱۵ تا ۲۰ سال پیش، طی مرحله قبل تربیت شده، و به عنوان هسته‌های خفته هستند، به عنوان رهبران حرکت‌های اجتماعی جدید فعال میشوند. اینکه علت شورش و قیام آن‌ها چه باشد، اصلاً مهم نیست؛ فقط کافی است که آن‌ها بخشی از جامعه را به دنبال خود بکشند، و از ابراز خشونت برای احقاق حقوق ادعایی خود ابایی نداشته باشند.

این رهبران نوظهور افراد غریبه‌ای در جامعه نیستند، و حتی ممکن است قبل از آن فعالیتهای اجتماعی قانونی داشته باشند، و از سازمانهای مردمی و دولتی بودجه نیز دریافت کنند.

مرحله بحران

وقتی عملیات بی‌ثبات‌سازی به بحران تبدیل شد، زمان آن فرا میرسد که برای حل بحران، تغییراتی فراقانونی در ساختار سیاسی و اجتماعی صورت بگیرد. طبعا رجوع به رأی مردم نیز در مرحله بحران عملی نیست، و کسانی عهده‌دار حل مسائل می‌شوند که در برابر مردم پاسخگو نیستند، و مردم توان برکناری آن‌ها را ندارند.

بحران باید به نحوی مدیریت شود که جمع‌بندی مردم این باشد که رهبری قوی و قدرتمند نیاز دارند. در چنین شرایطی مذهبیون برای ظهور منجی و مسیح و امثالهم دعا میکنند، ولی مانند بقیه مردم به دیکتاتور صالح و یا طالح راضی میشوند.

بحران باید یکی از دو نتیجه را داشته باشد: یا به جنگ داخلی منجر شود، و یا به حمله دشمن خارجی

مرحله آرام سازی یا Normalization

پس از اینکه رهبران قدرتمند اداره امور را به دست گرفتند، باید روند آرام‌سازی جامعه شروع شود. در این مرحله همه کسانی که برای مرحله بی‌ثبات‌سازی تربیت شده بودند، بطور فیزیکی حذف شده و یا به حاشیه رانده میشوند؛ چون دیگر نیازی به آن‌ها نیست. استفاده از نیروی نظامی در این مرحله اجتناب‌ناپذیر است، و هیچ راه دیگری برای حذف عناصر نامطلوب و تثبیت جامعه وجود ندارد.

جمع‌بندی

همه ایسم‌هایی که در صده‌های گذشته در غرب مطرح شده‌اند، ساخته گروه‌های شیطانی پشت جریان گلوبالیسم هستند. اما ساختار ایده‌آل حکومتی برای گلوبالیستها در نهایت سوسیالیسم است، که به کمونیسم منتهی میشود. آنچه آقای Bezmenov شرح داده، نسخه ۵۰ سال پیش KGB است؛ و همین نسخه در حال حاضر هم در آمریکا و هم در ایران، توسط حزب کمونیست چین، در حال استفاده شدن است.

بارها در این کانال دراین‌باره توضیح داده‌ام که نگرش ایرانی‌ها به آمریکا باید مانند آینه‌ای باشد که چهره آینده خودشان را در آن میتوانند ببینند. بسیاری از آنچه که جامعه ایران در حال تجربه آن است، قبلاً در آمریکا تجربه شده است. بنابراین ایرانی‌ها برای درک بهتر از نتایج تجربیات خود و آینده پیش رو، در اکثر موارد کافی است که به آمریکا نگاه کنند تا عاقبت آن تجربیات را دریابند.

هر آن چیزی که در آمریکا در حال رخ دادن است، چیزی است که با فاصله زمانی در ایران رخ خواهد داد؛ چون برنامه‌ای که توسط گلوبالیستها در این دو کشور در حال اجرا شدن است، از روی یک دستورالعمل واحد اجرا میشود.

عوامل گلوبالیسم در ایران، با آدرس غلط دادن، سعی دارند چنین وانمود کنند که غربگرایی عامل بدبختی‌های ایران است. شواهد زیادی بر غلط بودن این ادعا میتوان ارائه کرد. اولین شاهد این است که همین سیاست دقیقاًَ در آمریکا، برای براندازی نظام سرمایه‌داری و سلطه کمونیسم، در حال بکارگیری است. در ایران آمریکا را به چیزی متهم میکنند که خودش درگیر آن است، و برای حل همان مشکل در حال دست و پا زدن است. شاهد دوم این است که کسانی که در ایران به عنوان طرفدار غرب معرفی میشوند، در‌واقع وابستگان به گلوبالیسم هستند. ارتباط این افراد با گلوبالیستهای غربی، بخاطر سرسپردگی مشترک آن‌ها به گلوبالیسم است.

هرچند غربگرایی در گذشته صدمات زیادی به فرهنگ و منافع ایران وارد کرده، آنچه در حال حاضر در ایران در حال رخ دادن است، ربطی به غربگرایی نداشته، و ماحصل تلاش گلوبالیستها برای سوق دادن ایران به سمت خودشان است.

تفاوت مهم آمریکا با ایران این است که در آمریکا عده‌ای با دقت تاکتیک‌های دشمن کمونیست خود را بررسی کرده، و برای خنثی کردن آن برنامه‌ریزی میکنند. در حالی که نحوه برخورد مدیران نظام و اهل فرهنگ و دین در ایران منفعلانه و بدون برنامه‌ریزی بلند مدت است؛ و بسیاری از آن‌ها اصلاً متوجه نیستند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

اگر اهل حوزه‌های علمیه متوجه شوند که سکوت و رخوت آن‌ها باعث شده که ایران در یک قدمی سلطه کمونیسم، و حذف ابدی دین از جامعه، قرار بگیرد، دست از ادامه این بی‌تفاوتی و توجیه خیانتهای رهبران برمیداشتند. در ایران فقط برای عقب انداختن زمان بحران، و موکول کردن آن به وقت دیگر تلاش میشود.

مخاطبین محترم را دعوت میکنم که با تأمل در مطالب مطرح شده در این نوشته، خودشان میزان بکارگیری این نسخه شرح داده شده توسط Bezmenov را در ایران ارزیابی کنند. دستورالعمل‌هایی که برای براندازی حکومت، هم در آمریکا و هم در ایران ، استفاده شده دقیقاً مشابه هم هستند. بنابراین مشابه هر آنچه که در حال حاضر در آمریکا رخ میدهد، را باید در آینده نزدیک در ایران انتظار داشت.

🔗[1] https://www.irna.ir/news/83369082