باسمه تعالی
با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهور، طبیعتا بخش قابل توجهی از ذهن افراد جامعه درگیر مباحث سیاسی و بررسی تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهور خواهد شد. لذا چند مطلب هست که به زعم اینجانب، ارزش بررسی دارند:
مقایسه انتخابات ریاست جمهور ایران و آمریکا
آنطور که چهار سال پیش شایع بود، هزینه تبلیغات هر کدام از کاندیداهای اصلاح طلب در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 حدود 300 میلیارد تومان بود. با توجه به حجم تبلیغات احمدی نژاد و در اختیار داشتن امکانات دولتی، قاعدتا باید بیش از این رقم هزینه تبلیغات او شده باشد. با احتساب همه هزینه هایی که از بیت المال شد و به حساب نیامد و هزینه دیگر کاندیداها باید رقمی بیش از 1000 میلیارد تومان برای تبلیغات خرج شده باشد. این رقم با توجه به نرخ تبادل دلار در آن زمان، به حدود یک میلیارد دلار بالغ میشد.
در سال قبل از آن، در انتخابات ریاست جمهور آمریکا فقط برای انتخابات ریاست جمهور آمریکا حدود 1.6 میلیارد دلار هزینه تبلیغات دو کاندیدای اصلی شده بود. البته جمع کل هزینه کاندیداهای انتخابات مجلس و ریاست جمهور آمریکا در سال 2008 به حدود 5.3 میلیارد دلار رسید.
در سال 2012 برای تبلیغات دو کاندیدای ریاست جمهور آمریکا حدود 2 میلیارد دلار هزینه شد که 25 درصد افزایش نسبت به دوره قبل را نشان میدهد. البته تبلیغات کاندیداهای نمایندگی مجلس بیش از 35 درصد رشد داشته و به بیش از 5 میلیارد دلار بالغ میشد.
اگر بخواهیم این دو انتخابات را با هم مقایسه کنیم، چند نکته قابل طرح است:
نکته اول: نظام حاکم بر آمریکا رسما نظام کاپیتالیزم یا سرمایه داری است و این مطلب که صاحبان سرمایه قسمت عمده مبالغ جمع آوری شده برای تبلیغات را می پردازند، کسی را شرمنده نمی کند. اما در ایران بخش قابل توجهی از این هزینه تبلیغات توسط صاحبان سرمایه پرداخت شده و یا از امکانات بیت المال هزینه میشود و نظارت کافی برای جلوگیری از آن وجود ندارد. این در حالی است که هیچ کدام از کاندیداها حاضر نیستند به در اختیار داشتن سرمایه های عمده و یا وابستگی خود به سرمایه داران بزرگ اعتراف کنند.
نکته دوم: جمعیت آمریکا حدود 4 برابر ایران است. بنابراین حتی اگر ایران دارای نظامی کاپیتالیستی بود، قاعدتا باید حجم مبلغ صرف شده برای تبلیغات بیش از یک چهارم تبلیغات آمریکا نباشد. در حالی که ایران رسما کاپیتالیست نیست و همه کاندیداها خود را شیفتگان خدمت معرفی می کنند و نه تشنگان قدرت. اینکه سرانه هزینه تبلیغات ریاست جمهوری ایران دو برابر و یا حتی مساوی سرانه تبلیغات در آمریکا باشد، اصلا قابل قبول نیست.
نکته سوم: وجه اشتراک ایران و آمریکا در این زمینه این است که دولت برای افزایش محبوبیت کاندیدای خود و تضمین پیروزی او، هزینه های جانبی بسیاری را بر جامعه تحمیل میکند که چندین برابر کل هزینه های رسمی تبلیغات است و تا سالهای متمادی جامعه باید عواقب آن را تحمل کند.
واقعیت این است که اگر کاندیداهای ریاست جمهور قصد خدمت داشته باشند و افراد جامعه هم توان بررسی برنامه های آنها و انتخاب سلیقه سیاسی آنها را داشته باشند، احتیاجی به صرف هزینه برای تبلیغات نیست. صرف این واقعیت که کاندیداها احتیاج به تبلیغ دارند، برای اثبات ناکارآمد بودن این سیستم و روش، کافی است.وجود تبلیغات به این معنی است که کاندیداها امید دارند که مردم به جای انتخاب اصلح، کسی را انتخاب کنند که بیشتر تبلیغات می کند.
نقش سرمایه داران در انتخابات
شاید از نظر مردم عادی، سلیقه سیاسی یک کاندیدا و یا وعده هایی مثل اضافه شدن یارانه، معیاری برای انتخاب او باشد. اما این مطلب برای صاحبان سرمایه متفاوت است و آنها از کاندیدایی حمایت کرده و برایش تبلیغ می کنند که فرصت رانت خواری و سوء استفاده بیشتری را در اختیار آنها بگذارد. واقعیت این است که در هر دوره ریاست جمهور، این فرصت های رانت خواری در اختیار طیف خاصی قرار داشت و با تعویض ریاست جمهور، فرصت های رانت خواری گروه قبلی محدودتر میشد.
البته بعضی از این سرمایه داران و رانت خوارها به اصطلاح تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد نمی گذارند و هم زمان با چند کاندیدا در ارتباط هستند تا در صورت پیروزی او بتوانند منافع خود را تا حدودی حفظ کنند. اما بهر حال میزان سوء استفاده آنها تضمین شده نیست.
در جایی تحلیلی را خواندم که چنین ادعا کرده بود که رئیس واقعی ایران افرادی مثل بابک زنجانی و یا علینقی خاموشی هستند که هر رئیس جمهوری که بیاید، مجبور است اول منافع آنها را تامین کند و در صحنه عمل هیچ کاره خواهد بود. این تحلیل نمیتواند صحیح باشد. در تاریخ معاصر همه به خاطر دارند که وقتی دوره ریاست جمهور آقای هاشمی پایان یافت، باور عمومی این بود که نبض اقتصاد و سیاست ایران در دست های گروه کارگزاران باقی خواهد ماند. اما با گذشت اندک زمانی دیدیم که این گروه نتوانست موقعیت خود را حفظ کند. افرادی مثل بابک زنجانی که کل ثروت خود را در دوره احمدی نژاد جمع کرده اند، احتمالا با رفتن او فرصت های قبلی را از دست میدهند و به حاشیه رانده میشوند.
اساسا طبیعت دنیا این است که دست به دست میچرخد. در آیه 140 سوره آل عمران رب جلیل می فرماید وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ . یعنی ما این روزها (یِ پیروزی و ناکامی) را (به عنوان امتحان) در میان مردم می گردانیم.
واقعیت گسترش فساد مالی و تاثیرگذاری سرمایه داران در امور سیاسی زنگ خطر است
شاید بعضی ها وجود سرمایه داران بزرگ و فسادهای مالی آنها را نشانه رشد اقتصادی بدانند. اما چنین نیست و آیه 16 سوره اسراء چنین می فرماید:
وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا
گـر چـه بـسـيـارى از مفسران احتمالات متعددى در تفسير اين آيه داده اند، ولى به اعتقاد من حداقل آنچه از این آیه بر می آید این است که ظهور پدیده سرمایه داران بزرگ، فسادهای مالی آنان و تاثیر گذاری آنها بر دیگر امور جامعه، مقدمه استحقاق مجازات یافتن و در هم کوبیده شدن آن جامعه است. چنین مجازات هایی متناسب با هر جامعه ای متفاوت است و صورت های مختلفی میتواند داشته باشد. هلاکت جامعه میتواند به تجزیه کشور و مرگ سیاسی جامعه محدود باشد، و در شدیدترین فرم آن به مرگ و حذف کل جامعه و حتی فراموش شدن تاریخ و فرهنگ و زبان یک جامعه منتهی شود. البته هرچه زمان مجازات یک قوم به تاخیر افتد، باید انتظار مجازات شدیدتری را داشت.
شاید چنین احتمالی در ذهن بسیاری از افراد بعید به نظر بیاید. اما یک مرور مختصر از تاریخ ایران، این واقعیت را یادآوری خواهد کرد که هر زمانی که جوامع دچار انحرافات فکری و اخلاقی و مالی شده اند، گرفتار بلایایی مانند جنگ داخلی و حمله خارجی و قحطی و بیماری شده اند که تاثیرات جدی داشته اند. آیه 18 سوره مائده هرچند درباره یهود و نصاری است، ولی در مورد همه صادق است:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّـهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم
یعنی یهود و نصاری گفتند: ما پسران خدا و دوستان اوییم. بگو: (اگر گفتار شما درست است) پس چرا خدا شما را به گناهانتان عذاب می کند؟
هرچند حوادث طبیعی مانند زلزله و سیل و خشکسالی همیشه رخ میدهد، اما وقتی تعداد و شدت آن زیاد بشود، باید احتمال این را داد که این حوادث به عنوان عذاب و یا هشدار هستند و از چنین احتمالی به خدا پناه برد. اگر هم چنین علائمی طبیعی تلقی شوند و مغفول باشند، قطعا ظهور طبقه سرمایه دار رانت خوار فاسد و تشدید فاصله طبقاتی در جامعه باید به عنوان هشدار جدی و نهایی تلقی شود.
شعارهای انتخاباتی
با استانداردهای موجود، اگر یک سیاستمدار هر آنچه در دل دارد را صادقانه بیان کند، ساده لوح شناخته میشود. بلکه سیاستمدار موفق کسی است که مخاطب را خوب ارزیابی کرده و بفهمد که او انتظار شنیدن چه چیزی را دارد و حرف خود را جوری بیان کند که مخاطب فکر کند حرف دل او را میزند. بنابراین بعضی وقتها شاهد پارادوکس های عجیبی هستیم. مثلا می بینیم که شعیب بن صالح، سردار ادعایی امام زمان، دم از مکتب ایرانی می زند و کسانی که تصمیمات مهم خود را با استخاره کردن با تسبیح می گیرند، تکنوکرات میشوند.
شخصا معتقدم ادعاهای سیاستمداران را نباید جدی گرفت و باید دانست که آنچه یک سیاستمدار ادعا می کند، برآورد او از آنچه مخاطبانش انتظار دارند بشنوند، است. اگر چنین ادعایی غلط و یا ناقص باشد، بخش عمده تقصیر بر گردن مخاطبان او در جامعه است که خریدار چنین حرف هایی هستند.
اما اصطلاحاتی مانند تکنوکراسی حاصل نگاه ناقص و کودکانه فرهنگ غربی به جهان است که سعی دارد تمام مسائل دنیا را با معادله ای با یک متغیر مدل سازی کند. این نحوه تحلیل در فرهنگ غربی معمولا به اینجا منتهی میشود که برای حل بسیاری از مسایل، یک راه حل مشترک ارائه کنند. مثلا راه حل تمام مسایل بشر از جمله گرسنگی ، فقر، جنگ و اختلافات عقیدتی را در پیشرفت اقتصادی یا تکنولوژیک ویا در نهایت حذف صورت مسئله بیابند.
تکنوکراسی به این معنی که راه حل بخش عمده مشکلات بشر را پیشرفت تکنولوژی بدانیم، هر چند قبیح و منکر نیست، اما نشان از کوتاه بینی و ساده انگاری دارد که معمولا تحت تاثیر فرهنگ غربی بوجود می آید.