باسمه تعالی

این روزها کامنت‌هایی دریافت کردم که خیلی ناامید کننده بود. در بین کامنت‌ها یکی من را به جانبداری از ملی گراهای آمریکا متهم کرد؛ و دیگری به ساده‌لوحی، که باور میکنم ترامپ واقعاً ضد گلوبالیست است. در حالی که اصلاً نه چنین قصدی داشتم و نه از کسی جانبداری کرده‌ام.

در این چند ماه اخیر، تحولات دنیا سرعت بیشتری گرفته است و بسیاری از اخبار دنیا در رسانه‌های ایرانی هیچ بازتابی ندارد. همین مطلب عامل نگرانی مضاعف است؛ چون به نظر می‌آید که دستهایی درکار است که مردم فقط روایت رسانه‌های گلوبالیستی را دریافت کنند و از نظر سیاسی دچار جهل، در مقابل عقل، شوند. جهل سیاسی را به اصطلاح میشود عوامی‌گری نامید.

شخصاً عامل اصلی انحراف همه حرکت‌های اجتماعی و سیاسی را عوامی‌گری مردم میدانم. به همین دلیل تلاش میکنم که با اطلاع‌رسانی، سهم خودم را در مبارزه با آن ادا کنم. اما هرچه بیشتر تلاش میکنم، بیشتر می‌یابم که بعضی‌ها واقعاً عوامی‌گری را دوست دارند، هاله‌ای مقدس دور آن ترسیم میکنند، و با فاصله گرفتن از آن دچار نوستالژی میشوند.

پدیده عوامی‌گری را باید شناخت و درباره اینکه چطور به اشکال‌ مختلف میتواند جلوی درک حقیقت را بگیرد، باید مطالعه کرد.

قضاوت درباره مواضع آدمها، از روی القابی که آنها برای دیگران استفاده میکنند

با این مطلب زیاد برخورد داشته‌ام که بعضی افراد، وقتی میخواهند درباره فردی اظهار نظر کنند، برای رفع شبهه طرفداری و یا همدلی، اول چند حرف رکیک درباره او میگویند، تا همه بدانند که قصد طرفداری ندارند. مثلاً نام ترامپ را حتماً با چند ناسزا همراه میکنند، تا رفع شبهه بشود؛ و بعد خبری درباره او نقل میکنند.

این مطلب اختصاص به ایران ندارد و هرجای دنیا که گوینده مخاطب خود را عوامی فرض کند، این رویکرد وجود دارد. یعنی گوینده با استفاده از کلمات رکیک، هم به فردی که درباره‌اش میخواهد حرف بزند، توهین میکند و هم فرض میکند که مخاطب به‌ قدری کم‌شعور است که تنها از روی کلمات رکیک میتواند فاصله بین گوینده و موضوع بحث را تشخیص دهد. شخصاً این رویه را نمی‌پسندم و براین باورم که استفاده از چنین روشی در مخاطب اثر خوبی نخواهد داشت.

صورت دیگر این قضیه این است که آدم انتظار داشته باشد که حتما فرد خاصی را با لقب مشخصی خطاب کنند؛ و هرکس که آن لقب خاص را استفاده نکند، از دایره خودی بیرون است. بعضی مواقع استفاده از القاب لازم است؛ مثلا در محیط نظامی باید القاب و درجات را متناسب بکار برد. اما در بسیاری موارد دیگر، عدم استفاده از القاب را نمیشود به عنوان عدم احترام گوینده تفسیر کرد.

نباید فرض کنیم همه فروشنده هستند

یکی از تصورات رایج این است که هرکسی در نهایت برای یک جناح سیاسی کار میکند و یا یک محصول را میخواهد بفروشد. بقول آمریکایی ها همه Snake Oil Salesman هستند و به محض اینکه غفلت شود، یک محصول تقلبی را به آدم میفروشند. هرچند آدم‌های فروشنده زیاد پیدا میشوند، و آدم باید همیشه مواظب باشد که محصول فکری تقلبی به او نفروشند؛ ولی با این فرض نمیشود تعامل فکری سازنده با دیگران داشت.

مطالعات سیاسی و اجتماعی با طرفداری از تیم فوتبال فرق دارد

تصور بعضی‌ها این است که وقتی درباره یک جریان سیاسی و یا اجتماعی حرف میزنیم، قصد داریم آن‌ها را به طرفداری از آن جریان دعوت کنیم. دلیل این سوءتفاهم عوامانه این است که این افراد مطالعات سیاسی و اجتماعی را مثل مسابقات فوتبال فرض میکنند؛ که هرکسی که مسابقه را تماشا میکند، باید طرفدار یکی از تیمها باشد. وقتی جریان‌های سیاسی را با هم مقایسه میکنیم، هدف میتواند شناخت بهتر نحوه تعامل با آن‌ها باشد و لزوماً قرار نیست به اصطلاح پای عَلَم یکی از آن‌ها سینه بزنیم.

معمولاً تعارض جریان‌های اجتماعی و سیاسی را نمیشود نبرد نور و ظلمت فرض کرد

همه ما در ذهن خود مدل‌هایی را برای تحلیل وقایع خارج از ذهن میسازیم. اما بعضی از افراد برای خود مدل‌های ذهنی خیلی ساده‌ای میسازند؛ و مثلاً همه چیز را بصورت سیاه و سفید، یا خیر و شر، و یا نور وظلمت، می‌بینند. در حالی که در دنیای واقعی ما با پدیده‌های خیلی پیچیده‌ای سروکار داریم که شناخت آن‌ها به مطالعات عمیق و دقت و حوصله نیاز دارد. اینکه بخواهیم صورت مسئله را بقدری ساده کنیم که یک طرف را خیر، و طرف دیگر را شر ببینیم، دچار عوامی‌گری میشویم. هرچند در بین عوام، عوامی خوب و عوامی بد داریم، اما حتی عوامی‌گری خیرخواهانه، برای رهبران صالح، مسئله‌ساز خواهد بود.

در همه کشورهای دنیا، پیش می‌آید که رهبران جامعه، با رویکرد پراگماتیک، مجبور به انتصاب افراد ناشایست و یا مسئله‌دار بشوند. بعضی مواقع دلیل این کار دفع افسد به فاسد است. در موارد دیگر ممکن است تنها راه افشای یک جریان سیاسی، که مثل سرطان در خفا رشد میکند، این باشد که فرصت بروز و ظهور به آن داده شود؛ و توجه عموم به آن جلب شود، تا همه متوجه خطر بشوند. یعنی ممکن است که یک رهبر فردی را به منصبی بگمارد تا مردم درباره آن روشنگری کنند و زمینه اجتماعی مقابله با آن جریان ایجاد شود. ایران هم از این امر مستثنا نیست. اما عکس‌العمل عوامانه در مقابل چنین کاری این است که انتصاب این فرد را دلیل صلاح او قلمداد کنیم و سعی کنیم با ادعاهایی مثل «هرچه آن خسرو کند، شیرین بود»، روشنگری درباره آن جریان سیاسی خطرناک را سرکوب کنیم. ضرر این کار این است که در نهایت برنامه‌ریزی رهبری جامعه برای ریشه‌کن شدن اساسی خطر را بی‌نتیجه میکند.

از طرف دیگر همین برخورد عوامانه باعث می‌شود همین پدیده را وقتی در کشورهای دیگر، چه رقیب و چه دشمن و چه بیطرف، رخ دهد؛ با نهایت بدبینی، به عنوان دلیل فساد همه رهبران آن جامعه معرفی کنیم.

عوام پرتوقع و پرخاشگر، که حق رهبران جامعه را رعایت نمیکنند، مشکل بزرگی به حساب می‌آیند. چون هر کسی که بخواهد درباره هر چیزی روشنگری کند و یا حرکتی حق‌طلبانه انجام دهد، باید مواظب باشد که این قشر از عوام تحریک نشوند و بهانه دست آن‌ها نیافتد. وجود این بخش از عوام عملاً باعث می‌شود که کمتر کسی هوس حرکتی حق‌طلبانه کند.

به همان اندازه عوامی که حکمت و قواعد بازی‌های سیاسی را درک نمی‌کنند، و فقط تلاش دارند که همه دولتمردان را معصوم جلوه دهند، باعث عدم موفقیت حرکتهای حق‌طلبانه و تعمیق مشکلات اجتماعی میشوند.

عوامی‌گری عامل انحراف حرکت‌های حق‌طلبانه

انحراف تمام انقلاب‌های دنیا، و افتادن کشورها در دام استعمارپذیری و یا گلوبالیسم، نتیجه مستقیم عوامی‌گری است. هر گروهی که بخواهد بر یک جامعه سلطه یابد، اولین کاری که میکند این است که به تدریج مردم را عوامی بار آورند و جریان اطلاعات به جامعه را کنترل کند.

اگر به رسانه‌های ایرانی توجه کنید، خیلی زود خواهید یافت که دیگر از اخبار سیاسی واقعی دنیا خبر و تحلیل درستی در آن‌ها یافت نمیشود. مثلاً چند روز پیش که سایت خبرگزاری ایرنا را مرور میکردم، خبرهای خارجی چیزهایی در حد «وفاداری پدیده بوروسیا دورتموند به آرایشگر پروازی» بودند. بسیاری از اخبار مهم دنیا، مثل قیام مردم در فرانسه و حتی انگلیس، رشد مجدد نازی‌ها در اروپا، تهدید چین، و بسیاری از اخبار دیگر، بازتابی در رسانه‌های ایران ندارند. نحوه گزارش بعضی خبرها هم کاملاً از رسانه‌های گلوبالیست اتخاذ میشود؛ مثلاً ایرنا دلیل حضور نظامی‌های انگلیس در خیابان‌های لندن را مقابله با افزایش جرم معرفی کرده بود. چیزی که می‌شود نتیجه گرفت این است که دست‌هایی درکار است که عوامی‌گری در مردم شیوع یابد و سقف بحثهای سیاسی در حد قیمت سیب‌زمینی، و یا اینکه فلان خواننده در آوازش چه خوانده، باشد.

جامعه عوامی را با دو روش می‌شود به انحراف کشاند:

راه اول تلاش برای تغییر رهبری جامعه است. این تغییر میتواند بصورت تلاش برای گسترش فساد در سطوح مختلف مدیریت، و یا تربیت افراد نفوذی باشد. همین پدیده را در ایران به خوبی شاهد هستیم. مثلاً بعضی‌ها با تغییر اسم و پوشیدن لباس روحانیت، در سطوح مختلف رهبری جامعه نفوذ کرده‌، و با گذر زمان نفوذ خود را گسترده‌تر میکنند.

راه دوم مشغول کردن جامعه به دشمن توهمی و پرت کردن حواس مردم از دشمن واقعی است. این را هم در مورد ایران بوضوح میتوان مشاهده کرد. ایران شاید از نظر تعداد تهدیدهای استراتژیک رتبه اول را در دنیا داشته باشد و عملاً هیچ متحد قابل اعتنایی نیز ندارد. اما تهدید اصلی از ناحیه گلوبالیست‌ها، و علی‌الخصوص چین، است. اما تمام تلاش گلوبالیست‌های داخلی این است که آن‌ها را شریک و همکار در مقابله با بقیه تهدیدها نشان دهند.

از طرف دیگر گلوبالیست‌های شیطان‌پرست افراد زیادی را استخدام کرده‌اند که درباره خطر و دشمنی یهود اغراق کنند. در حالی که ایران با تهدیدهایی خیلی جدی‌تر از تهدید یهود روبرو است. به عنوان نمونه صد سال پیش، سیاست استعماری انگلیس در جریان جنگ جهانی اول، باعث شد ایران ۴۵٪ جمعیت خود را در اثر قحطی و شیوع عمدی بیماری‌های واگیردار، از دست بدهد. وزیر خارجه انگلیس رسما در سفر اخیر به ایران، تهدید به تکرار این فاجعه کرد. اما بجای اینکه با او برخورد قهرآمیز شود، حرفهای او در رسانه‌های ایرانی، مثل ایرنا، به عنوان واقع‌گرایی درباره خطر جنگ در خاورمیانه مطرح شد.