بر سر هواپیمای il-20 جنگ الکترونیک روسیه چه آمد؟
تاریخ نشر:باسمه تعالی
دوشنبه شب پس از ساعت ۲۲ شب، هواپیمای جنگ الکترونیک روسیه، از نوع il-20، هنگام فرود هدف قرار گرفت و ۱۴ سرنشین آن نیز کشته شدند. آنچه که وزارت دفاع روسیه ادعا کرد، این بود که جنگنده F16 اسرائیلی از این هواپیما به عنوان سپر انسانی استفاده کرد و پشت آن خود را مخفی کرد تا بتواند به ساحل لاذقیه نزدیک شود و اهدافی را بمباران کند. سامانه دفاعی S-200 سوریه نیز روی جت اسرائیلی قفل کردند ولی موشک اشتباها به جای جت کوچک، هواپیمای بزرگتر را هدف قرار داد.
چنین توضیحی شاید افکار عمومی در اکثر کشورها را قانع کند، اما کارشناسان نظامی چنین روایتی را قابل قبول نمیدانند.
یکی از سیستمهایی که روی تمام تسلیحات روسی کار گذاشته میشود، سیستم تشخیص دوست و دشمن، معروف به Identification Friend or Foe یا IFF است. شرط در اختیار گذاشتن دفاع هوایی S-200، و سایر سامانههای دفاع هوایی، به سوریه این بوده که چنین سیستمی همیشه فعال باشد تا شانس هدف قرار دادن هواپیماهای روسی توسط این سامانههای دفاعی به صفر برسد. به علاوه سامانه S-200 خطای پایینی دارد و پس از قفل شدن روی یک هدف، بعید است که هواپیمای دیگری را اشتباها هدف بگیرد. بنابراین در صحت ادعای فوق تردیدهایی وجود دارد.
در مقالات قبلی در اینباره زیاد توضیح دادهام که گلوبالیستها، شامل جناح چپ و Deep State آمریکا و رهبری اکثر کشورهای اروپایی، برای جلوگیری از قلع و قمع عوامل خود در آمریکا، سعی دارند شرایط جهانی را به هم بریزند تا فرصت ترامپ برای محاکمه این عوامل را از او بگیرند و پای آمریکا را به جنگی دیگر بکشند. بعضی از عوامل نفوذی Deep State در مجموعه مدیریتی آمریکا نیز برای چنین طرحی تلاش میکنند.
همانطور که قبلا توضیح دادهام، روند محاکمه عوامل Deep State در آمریکا در حال وارد شدن به فاز نهایی است و بنابراین تلاش جناح چپ و همفکران گلوبالیست آنها برای جلوگیری از این اتفاق زیادتر شده است. روز ۱۷ سپتامبر، ترامپ دستور داد که بخشی از مدارک معروف به FISA، مربوط به دخالت روسیه در انتخابات، از حالت محرمانه خارج شود تا زمینه محاکمه تعدادی از این عوامل جناح چپ فراهم آید. وقتی مدارک جرم این افراد پخش میشود، دیگر چارهای جز محاکمه آنها باقی نمیماند. پس از تایید شدن کاوانا برای تصدی Supreme Court، در ۲۰ سپتامبر، قرار است این روند شدت بیشتری بگیرد.
موفقیت ملیگراهای جمهوریخواه در آمریکا در قلع و قمع گلوبالیستها، قطعا تبعات سختی برای گلوبالیستها به همراه دارد. تا همین نقطه که موفق به قتل یا براندازی ترامپ نشدهاند، سنگرهای مهمی را از دست دادهاند. یکی از افراد کلیدی تیم ترامپ به نام Steve Bannon که به ظاهر از تیم مدیریتی او جدا شده، در اروپا حرکتهای ضد گلوبالیسم پاپولیستی را سازماندهی میکند و تا کنون موفق شدهاند که دولت ایتالیا، بلغارستان، اتریش و استرالیا را به نفع خود تغییر دهند.
توافق روسیه و ترکیه برای توقف عملیات ادلب
پس از اینکه روسیه دریافت که گلوبالیستها در حال حاضر چارهای جز راهاندازی جنگ ندارند و عملیات نظامی در ادلب، برای سرکوب آخرین پایگاههای القاعده و داعش، را به عنوان بهانهای برای راهاندازی این جنگ از دست نخواهند داد، تصمیم گرفت که عجالتا این عملیات را متوقف کند و به کمک ترکیه یک محدوده حائل در آن منطقه ایجاد کنند. ترکیه، جدا از طرحهای توسعهطلبانهای که برای تسخیر مناطقی از سوریه دارد، نگرانیهای جدی درباره موج مهاجرانی که از مناطق درگیری فرار خواهند کرد، دارد و احتمال میدهد که اضافه شدن یک میلیون مهاجر جدید، اقتصاد نابسامانش را ورشکست کند. بنابراین ترکیه عملیات نظامی در ادلب را به نفع خود نمیبیند و طبیعی است که برای جلوگیری از آن تلاش کند.
اما این توافق چیزی نبود که گلوبالیستها انتظارش را داشته باشند و با طرحریزی حمله موشکی به سوریه و هدف قرار دادن هواپیمای روسی قصد دارند روسیه را تحریک کرده و به انتقام وادار کنند. به محض اینکه روسیه دست به اقدام تلافیجویانه بزند، بقیه سناریوی از پیش نوشته شده برای شعلهور کردن آتش جنگ و هجمه رسانهای به روسیه اجرا میشود.
شلیک موشکهای کروز از ناو Auvergne فرانسوی [1]
چند ماه پیش در مقاله دیگری [2] توضیح داده بودم که در درگیری چندماه پیش در ماه آوریل، روسیه چند ضربه مهم به فرانسه زده بود تا جلوی ارسال تروریست به سوریه و دخالت این کشور را بگیرد. لذا فرانسه به دنبال فرصت انتقام بود. شلیک موشکهای کروز به سوریه، دامی بود که فرانسه برای وادار کردن روسیه به تلافی پهن کرد. هدف قرار دادن هواپیمای روسی یا باید کار فرانسویها، توسط موشک Aster شلیک شده از ناو Auvergne باشد و یا کار اسرائیل. البته به احتمال زیاد فرانسه متهم اصلی است، چون در حال حاضر برای اسرائیل نفع چندانی در این کار متصور نیست.
ظاهرا مقامات روسی هوشمندانه دریافتند که نباید در این دام بیافتند و به سرعت روایت هدف قرار گرفتن هواپیما توسط پدافند سوریه را ساختند. اسرائیل هم از آن رو که مسئولیت سقوط هواپیما به آنها نسبت داده نشده، به ابراز تاسف بسنده کرد. یکی از نشانههایی که فرانسه یک سناریوی از پیش طراحی شده را دنبال میکند، این است که بلافاصله پس از هدف قرار گرفتن هواپیمای مذکور، مسئولین نظامی فرانسوی، بدون اینکه کسی آنها را به زدن هواپیما متهم کرده باشد، نقش خود در این حادثه را انکار کردند.
عجالتا تا به امروز گلوبالیستها نتوانستند روسیه را وادار به شروع جنگ جهانی کنند و اگر تا چند ماه دیگر هم این اتفاق نیافتد، احتمالا شاهد خواهیم بود که یکی از ناوهای مهم فرانسوی هدف موشکی قرار بگیرد و حادثه مهمی برایش پیش بیاید، بدون اینکه کسی پیدا شود که مسئولیت آن را به عهده بگیرد. البته برای آنها که در جریان وقایع هستند، واضح خواهد بود که ماجرا چیست.
اسرائیل در این میانه چه نقشی دارد؟
نتانیاهو هرآنچه در توان داشت برعلیه جناح چپ صرف کرده، و سرمایهگذاری سنگینی روی موفقیت ترامپ کرد. اما این به معنی این نیست که پیوند استراتژیکی بین این دو برقرار شده باشد. اسرائیل مطلع است که حمایت گلوبالیستها از آنها برای این است که با کمک آنها جنگی بین یهود و اسلام راه بیاندازند که هردوی آنها کاملا از خاورمیانه محو شوند. مسیحیهای اوانجلیست آمریکایی هم خواستار این هستند که یهودیها یکجا جمع شوند تا مسیح زودتر رجعت کند و راحتتر بتواند همه یهود را یکجا بکشد. روسیه هم، به عنوان احیا کننده امپراطوری روم شرقی، در نهایت بر سر مالکیت اورشلیم با آنها رقابت خواهد کرد. بنابراین یهودیها روی رابطه استراتژیک با هیچ قدرتی حساب نمیکنند و راه افتادن جنگ بین قدرتهای بزرگ، که به تضعیف و یا احیانا نابودی بعضی از آنها منجر شود، را به نفع خود میبینند.
یکی از نشانههای اینکه اسرائیل اولا آمریکا را در حال افول و رکود میبیند و دوما روی روابط استراتژیک با آمریکا چندان حساب نمیکند، این است که اخیرا اداره بندر حیفا، بزرگترین بندر تجاری خود، را به چینیها واگذار کرده [4] و قرارداد ساخت بندر دیگری در اشدود را نیز به آنها داده است. رقابت چینیها با آمریکا روزبروز شدیدتر میشود و واضح است که حضور چینیها در آن منطقه در نهایت باعث میشود که نیروی دریای آمریکا مجبور به فاصله گرفتن از سواحل اسرائیل شود.
[1] France partly to blame for Russian plane's crash, says military expert http://tass.com/defense/1022076
[2] خطر کودتا در ایران را باید جدی دانست https://shakeri.net/3549
[3] NATO Warships Amassed by Syria just before Attack on Lattakia https://www.fort-russ.com/2018/09/nato-warships-amassed-by-syria-just-before-attack-on-lattakia/
[4] China To Take Over Israel's Largest Port, Could Threaten US Naval Operations https://www.zerohedge.com/news/2018-09-15/china-just-took-over-israels-largest-port-and-could-threaten-us-naval-operations
سلام
راجع این دوگانه ای که درباب حاکمیت در آمریکا مطرح می کنید و پایه بسیاری از تحلیل های شما است، منبع دقیقی برای مطالعه ( جز مطالب وبلاگ خودتون) وجود داره؟ ممنون میشم معرفی کنید.
با سلام،
اولا من سعی میکنم منابع خبرها را تا جایی که ممکن باشد ذکر کنم. به عنوان نمونه فیلمی از سناتور گراهام گذاشتم تا بیان او درباره شرایط جنگی در آمریکا را نشان دهم.
دوما کتابهای زیادی دراینباره نوشته شده، و اگر درباره Deep State و یا second american civil war ویا new american civil war جستجو کنید، مواردی را خواهید یافت. البته این کتابها نقطه نظرات نویسنده را بیان میکنند و لزوما تصویر کامل را ارائه نمیکنند.
سوما بهترین راه مطالعه رسانههای آمریکایی است. اگر مثلا CNN را نگاه کنید، تمام وقت آن اختصاص به سیاهنمایی درباره ترامپ و تیمش دارد. به حدی که اصلا نمیشود باور کرد که این رسانه داخل آمریکا است. خود همین رسانهها برای اثبات ادعای فوق کافی است.
چهارم: صحبتهای مقامات آمریکایی ،مثل Maxine Waters تایید همین مطلب است. وقتی این خانم نماینده در جمع مردم آنها را تشویق میکند که هرجا مدیران دولتی را دیدند حمله کنند و آنها را آزار دهند، این نشان از بحران دارد.
پنجم: اگر منظورتان از منبع دقیق، یک رسانه داخل ایران است، انتظار چنین چیزی بیفایده است. چون اکثریت رسانههای ایرانی فقط منعکس کننده رسانههای جناح چپ هستند.
سعی می کنم منابعی رو که گفتید نگاه کنم.
منتهی مسئله ای که وجود داره اینه که در اکثر تحلیل ها و حتی درس های علوم سیاسی، وقتی درباره حکومت آمریکا صحبت میشه، این طور گفته میشه که در آمریکا چه جمهوری خواه و چه دموکرات، دارای استراتژی ها و اهداف واحد هستند و صرفا در شیوه اجرا متفاوت عمل می کنند، منتهی این تحلیل شما از حکومت در آمریکا، نشون میده که دو جناح چپ ها (گلوبالیست ها) و راست گرایان (ملی گرا) به طور اساسی و فاحش تفاوت دارند و به هیچ وجه استراتژی و اهداف یکسان ندارند، این تحلیل از وضعیت آمریکا چون بسیار متفاوت از نوشته های مرسوم است، برای اینکه اثبات بشه نیازمند دلائل دقیق و مستند است، لذا به دنبال سند و مدرک بودم.
با سلام،
آنچه میفرمایید درست بود. راستگرایان دوره جرج بوش به همان اندازه خانواده کلینتون به گلوبالیستها وابسته بودند. اما ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ هردو خانواده را شکست داد. از بوشها Jeb Bush کاندیدای راستگرایان بود و هیلاری از طرف دموکراتها.
جناحی که ترامپ را حمایت کرد،دریافت که نتیجه نهایی ادامه سیاست گلوبالیستها تجزیه آمریکا است. به همین دلیل از پوسته دفاعی درآمدند و احتیاط را کنار گذاشتند.
آنچه که در این وبلاگ درباره اتفاقات سیاسی دنیا و تغییرات سریعی که در سطح دنیا در صحنه ژئوپلیتیک در خال رخ دادن است میآورم، بخش بسیار کمی از آن چیزی است که ذکر آن را لازم میدانم. اما به علت ضیق وقت به همین اندک اکتفا میکنم.
انعکاس خبرهای سیاسی در ایران با تاخیر و به کندی انجام میشود.
اخیرا Steve Bannon استراتژیست ظاهرا جدا شده از تیم ترامپ، یک فیلم تبلیغاتی برای انتخابات میاندورهای ساخته به نام Trump @War. این فیلم را در یوتیوب میتوانید پیدا کنید. اگر با دقت ملاحظه کنید، مطالبی را که عرض کردهام را به وضوح خواهید یافت.
با توجه به مطالب بیان شده دو سوال پیش میاد:
1. دوگانه مطرح شده در حاکمیت آمریکا، از لحاظ تاریخی به چه زمانی بر میگردد، یعنی از چه زمانی این دوگانه در آمریکا شکل گرفت؟ آیا از زمان انقلاب آمریکا یا جلوتر؟
2. به نظر می رسد بنابراین تحلیل ها، دشمن اصلی ایران نه اسرائیل بلکه جناح چپ آمریکا و به طور کلی گلوبالیست ها هستند و اینکه ما اسرائیل و حتی ترامپ را دشمن اصلی میدانیم اشتباه است. درست است؟
سلام،
انقلاب آمریکا برای خلاصی از شر سلطه شاه بریتانیا بود. اما رهبری انقلاب خیلی زود توسط انجمنهای مخفی تحت کنترل بریتانیا دزدیده شد و بعد با تاسیس بانک مرکزی، سلطه کامل اقتصادی بریتانیا برگشت. در سال ۱۸۳۲ Andrew Jackson حزب دموکرات را تاسیس کرد و برای ریاست جمهور کاندیدا شد تا بتواند بانک مرکزی را منحل کند و به این واسطه بازوان بریتانیا را قطع کند.
با اینکه ترامپ یک جمهوریخواه است در اتاق بیضی خود عکس جکسون را زده تا به همه بفهماند که با چه کسی مبارزه میکند.
مبارزه با سلطه بریتانیا ادامه داشت تا آبراهام لینکلن حزب جمهوریخواه را تاسیس کرد و بریتانیا آتش جنگ داخلی را روشن کرد تا جلوی قدرت گرفتن آمریکای مستقل را بگیرد. لینکلن به کمک روسیه توانست جنگ را پشت سر بگذارد و وحدت کشور را حفظ کند، که همین مطلب علت فرمان ترور او توسط شاه انگلیس شد. بعد از او دوباره عوامل بریتانیا به تدریج نفوذ کردند و در سال ۱۹۰۰ که McKinley خواست دوباره این عوامل را حذف کند، او را کشتند.
سال ۱۹۱۳ که فدرال رزرو تاسیس شد، سلطه گلوبالیستها، که در واقع همان انجمنهای مخفی تحت سلطه انگلیس، هستند تکمیل شد و ملیگراها به حاشیه رفتند. آخرین تلاش آنها در زمان جان کندی بود، که با ترور او قضیه تمام شد. از آن به بعد ملیگراها نقش خود را در کنار گلوبالیستها و در همکاری با آنها تعریف کردند. چون آمریکا نقش ابرقدرتی پیدا کرده بود و این همان چیزی بود که آرزوی آنها بود.
اما ادامه سیاست گلوبالیستها آمریکا را تجزیه و نابود میکند و همین مطلب زنگ هشداری برای آنها بود که تلاش دوباره خود برای تعریف هویت مستقل از گلوبالیستها را شروع کنند. ترامپ فقط به خاطر مشهور بودن به عنوان سمبل این گروه انتخاب شده و خود او همه چیز را رهبری نمیکند.
اما در مورد سئوال دوم:
ملیگراهای آمریکا علت افول آمریکا از موضع ابرقدرتی در دهههای اخیر را انقلاب اسلامی و اسلام میدانند. هرجا که آنها مجبور به عقبنشینی شدهاند، ایران اسلامی حضور داشته. به همین دلیل کینه سختی از اسلام و ایران به دل گرفتهاند. البته اگر در نهایت استقلال آنها از گلوبالیستها کامل شود، آنها به ریشههای مسیحی خود برخواهند گشت و بسیاری از مسایل حل خواهد شد. همین مطلب در مورد روسیه هم رخ داد. زمان حکومت کمونیستی، شوروی علت شکست خود در افغانستان را ایران میدانست و انتقام آن را با دادن اسلحه به عراق میگرفت.. اما با سقوط شوروی، در نهایت حکومتی مسیحی سر کار آمده که هرچند اتحاد استراتژیک با آن قابل تعریف نیست، اما همکاری های بینالمللی زیادی میشود داشت.
احتمال دارد در یکی دو دهه آینده، آمریکای مستقل به یکی از متحدین جهان اسلام و ایران تبدیل شود.
اسرائیل فقط یک کرمی است که به سر قلاب زدهاند تا با آن جهان اسلام را شکار کنند. حمله به اسرائیل، جواز حمله سراسری غرب به جهان اسلام و پشتوانه مردمی آنها را به دنبال خواهد داشت. راه مقابله با گلوبالیستها این نیست که این طعمه را گاز بزنیم. بلکه راهش این است که بازوان اصلی آنها راقطع کنیم. یعنی سیستم بانکی و مالی و ارزی آنها را در کشورهای اسلامی جمع کنیم و اقتصاد متکی به نفت را به اقتصاد متکی بر تولید و خودکفایی تغییر دهیم.
اگر مشکلات داخلی اسرائیل را مطالعه کنید خواهید یافت که این سیستم در حال فروپاشی است و به زحمت سرپا مانده. اگر جمع بندی یهودیها این باشد که همسایههای متحد و قدرتمندی دارند، اسرائیل حتی بدون حمله از درون فروخواهد ریخت.
سلام
بسیار عالی
سلام،
از لطف جنابعالی متشکرم
ممنون از توضیح.
سوال دیگه ای که پیش میاد اینه که مغز متفکر جناح ملی گرا چه کسانی هستند؟ آیا «بنن» این فرد است یا اشخاص دیگر؟
و نکته بعد اینکه به نظر شما نهایتا در این جدال پیروزی با کدام جناح خواهد بود؟
به نظر می رسد که اکنون ترامپ و تیم وی توانایی مقابله ندارند و کاهش محبوبیت هر روزه ترامپ در آمریکا حکایت از این مسئله دارد. لذا به نظر در نهایت این چپ ها هستند که در این جدال پیروز می شوند و احتمالا برای زمان بسیاری راست ها از رقابت و قدرت حذف خواهند شد.
سلام
اول: ما عادت کرده ایم هرکسی بیشتر حرف میزند را رهبر بدانیم. در حالیکه رهبران واقعی پشت صحنه هستند و مردم عادی با آنها کاری ندارند. Steve Bannon یکی از استراتژیسستها و اهل کمپینهای سیاسی است اما رهبر نیست. هرچند نمیتوانم ادعا کنم که اطلاعات دقیقی دارم اما یکی از اسامی مطرح برای پست رهبری آنها کسی بود معروف به Yoda. اگر فیلم جنگ ستارگان را دیده باشید این کلمه اسم استاد بزرگ بود. اسم واقعی او Andrew Marshall است و او تا سال 2015 برای 42 سال رییس اداره Office of Net Assessment در وزارت دفاع بود. البته ممکن است به علت پیری با کسی دیگر جایگزین شده باشد.
دوم: برنده این بازی هنوز معلوم نیست البته ترامپ برگهای برنده بیشتری دارد. پیروزی جناح چپ هم در واقع پیروزی نیست. چون آنها مثل یک غده سرطانی عمل میکنند و موفقیت آنها در نهایت به تجزیه آمریکا و جنگ جهانی منتهی میشود
سوم: آنچه درباره کاهش محبوبیت ترامپ نقل کردید متاثر از رسانه های چپ است. رسانه های ایرانی هم فقط روایت رسانه های چپ را بازگو میکنند چون اهل سیاست در ایران ارتباط بهتری با این جناح دارند.
ممنون از پاسخگویی ها.
به شخصه برای اینکه ابعاد بحث دقیق مشخص شود و نقطه ابهامی نماند، این بحث ها و رفت و برگشت ها رو مفید می دانم و برایم قابل استفاده است، ولی شما هر وقت احساس کردید احتیاجی به ادامه بحث نیست، مختارید که بحث را قطع کنید و ادامه ندید.
منظورم از مغز متفکر، لزوما به معنی «رهبری» سیاسی جریان راست نبود، بلکه منظورم متفکرین و نظریه پردازانی است که این جریان را هدایت می کنند. به عنوان مثال اگر بحث شما درباره جناح چپ و گلوبالیست ها پذیرفته شود، حتما متفکرینی مثل فوکویاما که ایده پایان تاریخ و بسط دموکراسی و نئولیبرالیست را مطرح کرد، یا کسی مثل هابرماس با ایده اتحادیه اروپا و دفاع از آن، یا اقتصاد دانی مثل فریدمن که درصدد بود تا نئولیبرالیسم را در همه جای جهان گسترش دهد و به تبع همه وابسته به نظام مالی سرمایه داری شوند ( که البته در این جا مجال توضیح نیست و کتابی مثل دکترین شوک، یا بحث های دیوید هاروی این موضوع را نشان داده است) جزء متفکرین این جناح محسوب خواهند شد، چون چه خود بدانند و و یا ندانند با نظریات خود اهداف جناح گلوبالیست را تئوریزه و ترویج می کنند.
حال سوالی که پیش می آید، این است که آیا برای جناح راست نیز متفکرینی از این جنس در داخل یا خارج آمریکا وجود دارد، که اهداف این جناح را آگاهانه یا غیر آگاهانه تئوریزه و ترویج کند.
سلام،
یک سوءتفاهم درباره موضوع رهبران فکری وجود دارد که شخصا انتظار ندارم به سادگی حل شود. در بررسی حرکتهای اجتماعی، جایی باید دنبال رهبر فکری گشت که آن حرکت عقیدتی باشد. حرکتهای استقلالطلبانه و ملیگرا روی یک احساس ساده دوست داشتن خود بنا میشود و احتیاجی به نظریه پردازی نیست.
به علاوه اکثر این افرادی که در ذهن عوام به عنوان نظریهپرداز معروف هستند، دلقکهایی بیشتر نیستند. اکثرا افرادی عاشق شهرت هستند که در تاریخ جستجو میکنند و مطلبی را پیدا میکنند و به نام خود منتشر میکنند. بعضی از اینها هم همان چیزی را که همه میدانند در قالب نظریهای جدید مطرح میکنند. مثلا موضوع برخورد تمدنها را هر ننهقمری قبل از هانتینگتون خبر داشت؛ اما به نام نظریه او مطرح شد.
مشابه این مطلب در مورد پیشگویان هم صادق است. کسی مثل شیبانی اخبار دنیا را پیگیری میکند و بعد به اسم پیشگویی خود و اخبار غیبی مطرح میکند. عدهای از عوام هم هستند که با رخ دادن آن به قدرت این پیشگو معتقد میشوند.
جنابعالی هم اگر فکر میکنید که دلقکی مثل فوکویاما یک نظریه پرداز سیاسی است، وقت خودتان و من را تلف نکنید
به نظر می رسد دراین حرف شما که «حرکتهای استقلالطلبانه و ملیگرا روی یک احساس ساده دوست داشتن خود بنا میشود و احتیاجی به نظریه پردازی نیست» نوعی ساده انگاری وجود دارد. هیچ حرکت اجتماعی جدی ای وجود نداره که پیش از اون متفکرینی نباشند که اذهان مردم رو نسبت به اون موضوع متوجه کرده باشن و به واسطه بحث ها و نظریه هاشون آمادگی ذهنی برای مردم ایجاد نکرده باشن. کما اینکه خود بحث سوسیالیسم و ملی گرایی، پروژه ای بود که متفکرینی برای از بین بردن خلاء دین طرح کردند تا به این واسطه تجمیع مردم حول یک محور که پیش از دوران مدرن به وسیله دین ممکن می شد رو به وسیله ملی گرایی جبران کنن. و همچنین خود ایده جهانی شدن پیش از اون که به صورت عمومی طرح بشه، سال های سال توسط فیلسوفان و جامعه شناسان طرح ریزی و مبنا ریزی شده است.( به نوعی آثار هگل، کنت و تمام ایده های توسعه ای موید و پیشقراول بحث جهانی شدن هستند).
لذا اینکه تصور کنیم ایده «رویای آمریکایی» و ملی گرایی آمریکایی یک احساس صرف است که عمومیت پیدا کرده، اشتباه است و باید برای فهم ریشه های اون دقیق تر به مسئله نگاه کرد.
کما اینکه خوب است توجه کنیم که در حال حاضر «بنن» چگونه در کشورهای اروپایی که گفتید، توانسته جریان های ملی گرا و راست را تقویت و پیروز کند، این ممکن نشده است مگر از راه نظریه پردازی مفصل در مقابل ایده اتحادیه اروپا که کسانی مثل هابرماس به اون پرداختند.
پس باید برای ایده ملی گرایی ترامپ و جناح راست نیز به دنبال متفکرینی گشت ولو مجهول و ناشناخته.
در اینکه هر ایدهای بالاخره از یکجا شروع شده، شک ندارم. اما نکته این است که این افرادی که به عنوان نظریهپرداز مطرح میشوند فقط کسانی هستند که توانستهاند خود را با آن ایده مشهور کنند. حتی ایده سوسیالیسم یا ملیگرایی هزاران سال سابقه دارند. دهها ایده برای تشکیل اتحادیه اروپا در دهه های اخیر مطرح شد که اکثر آنها خیلی قدیمی بودند و انتصاب این ایده ها به امثال هابرماس معنی ندارد.
نکتهای که قصد داشتم عرض کنم این است که این روش گشتن دنبال نظریهپردازان یک حرکت اجتماعی، فقط به درد نوشتن تز و نمره و مدرک گرفتن میخورد. چون خواننده تز احساس میکند که مطلب بار علمی دارد. اما واقعیت این است که تقریبا تمام ایدههای مطرح در طول تاریخ بارها و بارها آمد و رفت داشتهاند.
این جمله را زیاد شنیده ام که میگوید اگر دنبال چیزی هستید که به نظر همه خیلی جدید و انقلابی بیاید، باید در عمق تاریخ دنبال آن بگردید. ایدههای اجتماعی تماما بازیافت شده از تاریخ هستند.