نگاه به زندگی ایرانیها باید مسئولانهتر شود
تاریخ نشر:باسمه تعالی
ایران در طول تاریخ محل تولد و رشد آدمهای بزرگی بوده؛ و از نظر تعداد آدمهایی که در صحنه علم و عمل حرفی برای گفتن داشتند، از بسیاری از ملتهای دیگر بالاتر است. اما همین مطلب منجر به این توهّم در بین مردم شده که آنها هم سهمی از این فرهیختگی و دانش میبرند. در حالی که زمینههای زیادی را میشود نام برد که وضعیت جامعه ایرانی خیلی از متوسط دنیا پایینتر است، به حدی که باید همه را دعوت کرد که کمر همت ببندند و سریعاً چارهای بیاندیشند. موضوعی که در اینجا قصد دارم به آن بپردازم این است که نگاه به زندگی ایرانیها به اندازه متوسط مردم دنیا مسئولانه نیست.
حدود دو هفته پیش در سایت گاردین خواندم که دولت سوئد جزواتی را به تمام 4.8 میلیون خانه شهروندان خود پخش کرده است. این جزوات آمادگی برای شرایط اضطراری در جنگ اتمی و شیمیایی را آموزش میدهد. دولت سوئد بیش از ۵۰ سال بود که چنین جزواتی را پخش نکرده بود. هیچ دشمن خارجی در ۲۰۰ سال اخیر به سوئد حمله نکرده، و در حال حاضر هیچکس سوئد را تهدید به حمله نمیکند. اما دولتمردان سوئد احتمال خطر جنگ جهانی سوم را قابل اعتنا دانسته و برای آموزش مردم برنامهریزی میکنند.
از طرف دیگر ایران دشمنانی دارد که هر روز ایران را به حمله، و حتی حمله هستهای و نابودی شهرهای بزرگ، تهدید میکنند. این تهدیدها، نه فقط از زبان چهرههای سرشناس کشورهایی مثل سعودی، اسرائیل و آمریکا، بلکه بعضا توسط مقامات رسمی آن کشورها بیان میشود. اگر چنین تهدیدی در عمل محقق شود، تنها مراکز استراتژیک مورد هدف نخواهند بود و مردم عادی شهرها نیز صدمه خواهند خورد. لذا آموزش مقابله با شرایط اضطراری به آنها یک ضرورت است.
اما چنین آموزشی در ایران هیچوقت رخ نخواهد داد و بعید میدانم روزی برسد که مثلاً سازمان پدافند غیرعامل، مثل دولت سوئد، چنین جزواتی را بین مردم پخش کند. دلیل این امر، علاوه بر مسئولیتناپذیری و خوشباوری مسئولین، عکسالعمل غیرمتعارف مردم جامعه نیز میباشد. پخش چنین جزوات آموزشی ظاهراً از نظر مردم، اعتراف مسئولین به عدم توان مقابله با تهدید و جدی بودن آن تلقی شده، ممکن است به رفتارهای هنجارشکن آنها منجر شود. احتمالاً پخش چنین جزواتی باعث خواهد شد که مردم به احتکار نان و غذا و مواد سوختی، به روشهای غیر استاندارد، روی آورند و خود همین کار، باعث بروز مشکلاتی در کشور شود. یعنی مردم به جای برنامهریزی برای مقابله با یک وضعیت اضطراری، کاری میکنند که وضعیت اضطراری دیگری پیش آید.
در کل نگاه مردم به زندگی، به اندازهای که لازم است، مسئولانه نیست. الان بیش از ۶ ماه است که از زلزله کرمانشاه میگذرد و تا جایی که خبر دارم، هنوز وضعیت اِسکان خانوادههای آسیبدیده به وضعیت طبیعی برنگشته است. هرکس هم که این خبر را بشنود، اولین عکسالعملش این است که دولت را مقصر این امر بداند. در حالی که این وظیفه خود مردم است. همه ساکنین ایران میدانند که این سرزمین زلزلهخیز است و زلزلههای بزرگ، حتی در همین دهههای اخیر، زیاد رخ داده است. بنابراین مردم دهها سال وقت داشتهاند که خانههای خود را با مصالحی بسازند که یا در برابر زلزله مقاوم بوده، و یا بازسازی آن پس از زلزله آسان باشد. هنگام خرید خانه همه باید دقت کنند که اگر خانهای چنین شرایطی را ندارد، اقدام به خرید نکنند. آخرین آمار قدیمی، از تعداد خانههایی که شومینه دارند دارم، حدود ۵ میلیون است، که کمتر از یک درصد آنها بعضا استفاده میشود و بقیه فقط برای دکور ساخته شدهاند. دلیل اینکه طراحان ساختمان به جای مقاومسازی ساختمان در برابر زلزله، به ظاهرسازی آن و مثلاً ساخت شومینه روی میآورند این است که مردم به ظاهر بیشتر از ایمنی اهمیت میدهند. هزینه ساخت یک تختخواب مقاوم در برابر فروریختن سقف بیش از ساخت شومینه نیست، اما بعید میدانم که مردم به استفاده از آنها روی آورند.
نگاه عموم مردم معمولاً غیرمسئولانه و خوشبینانه است. وقتی هم که تهدید را جدی تلقی کنند، به جای بررسی منطقی روشهای مقابله با آن، به رفتارهای ناهنجار روی میآورند.
حدود ۴۰ سال پیش یکی از بستگان که مدتی را برای اقامت به انگلیس رفته بود، تعریف میکرد که در آن زمان، دولت انگلیس از طریق رادیو اعلام کرد که ذخیره موجود گندم در سیلوها پایین آمده و بنابراین مردم برای بیش از ۲ یا ۳ روز در خانه نان ذخیره نکنند. خود همین فرد ایرانی میگفت که ما با شنیدن این خبر بلافاصله به تمام سوپرمارکتها سرزدیم و تا جایی که ماشین جا داشت، آن را با نان پر کردیم؛ بطوریکه همه انگلیسیها با تعجب ما را نگاه میکردند. حال فرض کنید که دولت ایران امروز چنین مطلبی را به اطلاع مردم برساند و از آنها خواهش کند که در مصرف نان برای یک یا دو ماه صرفهجویی کنند. تصورم این است که چنین خبری منجر به هجوم مردم به نانواییها و احتکار و قحطی نان شود. چنین چیزی درواقع نشانهای از ضعف احساس تعلق افراد به جامعه است.
احساس تعلق به جامعه به اشکال مختلف میتواند ظهور و بروز داشته باشد و ملیگرایی فقط یک جلوه آن است. اگر یک فرد خود را متعلق به جامعه بداند، در برابر مشکلات آن جامعه و فسادهای رخداده در آن، عکسالعمل نشان داده و به دنبال اصلاح آن میرود. در ایران زبان انتقاد گشودن نسبت به مشکلات جامعه، شاخص روشنفکری شده است و سعی عموم مردم این است که خود را منتقد چیزی نشان دهند؛ یکی معترض قیمت هندوانه است و دیگری منتقد سیاست خارجی. این روحیه تا جایی گسترش یافته که هر مسئول سیاسی و دولتی را که ببینید، خودش بیشتر از بقیه انتقاد و اعتراض میکند. درحالی که انتقاد کردن برای مسئولین اداره امور روا نیست و آنها باید به جای مقصر دانستن بقیه، مسئولیت نقصانها را پذیرفته، دنبال راه حل برای رفع آن باشند.
سیاهنمایی وضع جامعه، و تلاش برای مقصر نشان دادن این و آن مسئول، نشان از عدم احساس تعلق به جامعه دارد. چون کسی که نسبت به سرنوشت جامعه حساس باشد، به جای غر زدن، دنبال راه حل مشکل میرود.
ضعف احساس تعلق به جامعه در بین ایرانیها، زمانی بیشتر نمود دارد که آنها به کشورهای دیگر مهاجرت و یا سفر میکنند. به ندرت اتباع کشورهای دیگر را میتوانید پیدا کنید که هنگام صحبت با یک غریبه از سیاستهای کشور خود انتقاد کنند. خودم این را تجربه کردهام که وقتی از یک راننده تاکسی ترک درباره سیاستهای کشورش سئوال کنم، او درست همان جملات و اظهارنظرهایی را بیان میکند که وزیرخارجه ترکیه استفاده میکند. انگار که او خود را نماینده سیاسی کشورش فرض میکند. احتمال دارد که بعضی از آنها واقعاً با سیاستهای کشور خود همراه نباشند، اما در برخورد با دیگران، امکان ندارد که نارضایتیهای خود را بروز دهند. اما در بین ایرانیها به ندرت میتوان کسی را پیدا کرد که در برخورد با غریبهها از سیاستهای کشور خود دفاع کند؛ بلکه معمولاً به سادگی خود را مخالف سیاستهای نظام معرفی میکنند و از آن فاصله میگیرند، حتی اگر در معرض تهدید نباشند.
در مقالهای تحت عنوان «نگرش ایرانی ها نسبت به رهبران گذشته و حال- بخش اول» مطالبی را در این رابطه آوردهام.
سلام
خیلی ممنون از مطلبتون
مثل همیشه عالی بود
البته متاسفانه تو کشور ما بودجه فرهنگی صرف تبلیغات جناحی میشه و وزارت ارشاد هم نقش مخربی رو تو فرهنگ عمومی،طی سالیان متمادی ایفا کرده
مثلا تو خیابون که راه میری،بعید نیست که ببینی یه آدمی که یه ناراحتی عیانی مثل فقر و یا بیماری داره،مورد تمسخر واقع نشه.یا کسی که حتی لباسش با عرف یکم فاصله داره،مثلا رنگهای پیرهن و شلوارش به هم نمیاد مورد تمسخر و تخریب شخصیت قرار میگیره و شخص استهزاء کننده در مقابل دیگران،به این رفتار خودش مباهات میکنه و این رفتار خودش رو نشونه قدرت شخصیت خودش تلقی میکنه.
نمیدونم توی غرب هم چنین رفتارهایی عادی باشه یا نه
ولی چیزی که توی ایران بارها و بارها مشاهده کردم اینه که مردمی وجود دارن(که به گمانم کم هم نیستن و شاید چیزی حدود 30-40 درصد جامعه و یا حداقل آدمای حاضر تو خیابونای شهرای بزرگ باشن) که نه تنها نسبت به جامه هیچگونه بستگی ندارن،بلکه حتی نسبت به محیط اطراف،اطرافیان و بستگانشون هم هیچ احساس مسئولیتی ندارن و بلکه برای نابودی اونها از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنن
شخصا از این رفتار هم خیلی متعجب میشم و هم خیلی متاثر و رنجور
چنین اشخاصی فقط کافیه یک ضعف از دیگران کشف کنن
شروع به غیبت و تهمت و... میکنن و تمام مشکلات خودشون و جامعه رو به اونها نسبت میدن و تا میتونن تخریبش میکنن و اصلا با خودشون فکر نمیکنن که شاید بتونن به چنین فردی کمک کنن
به نظرم چنین رفتاری،کم کم داره به فرهنگ عمومی تبدیل میشه(البته به گمونم خیلی وقته که این اتفاق افتاده)