سست کردن اعتقادات دینی، تیشه به ریشه خود زدن است
تاریخ نشر:باسمه تعالی
شاید شما هم پدر و مادرهایی را دیده باشید که نگران این باشند که بچههای آنها دچار اعتقادات مذهبی شوند و به همین خاطر شبهه های دینی را برای آنها مطرح میکنند تا زمینه رشد باورهای دینی در آنها از بین برود. بعضی از آنها هم آنقدر در این کار افراط میکنند و تفاسیر اغراق آمیز از مفاهیم دینی و قرآن ارائه میکنند که ذهن بچهها پر از نفرت و کینه میشود. اگر هم این تمهیدات کافی نبود، سعی میکنند در قالب جوک و شوخی آنقدر مفاهیم دینی را به تمسخر بگیرند که در آینده هرگاه بچهها با این مطالب روبرو شوند، چیزی جز آن جوکها در ذهن آنها نیاید.
اما این پدرو مادرها دیر یا زود درخواهند یافت که چرا این کار غلط است.
شخصاً چنین مواردی را زیاد برخورد کردهام. به یاد دارم یکی از بستگان قرآن را از رو میخواند و برای فرزندان خود تفسیر میکرد. مثلاً آیه ۲ سوره بقره ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ را چنین تفسیر میکرد که خود قرآن از همان شروع بیان میکند که اگر میخواهی اهل ایمان بشوی باید هرآنچه میشنوی را بدون سئوال باور کنی و هیچگاه شک به دل خود راه ندهی. اگر هم ذهن جستجوگر داشته باشی و بخواهی دنبال سئوال کردن بروی، کافِر میشوی. طبیعتاً فرزندان هم که فرصت مطالعات کافی ندارند و در معرض تضارب افکار نیستند، با همین چند کلمه، برای بقیه عمر، هرگز هوس نخواهند کرد دنبال حقیقت یابی درباره مذهب بروند. در حالیکه معنای آیه مذکور این است که در قرآن چیزی که بشود در آن شک علمی کرد، نخواهید یافت. شک علمی جایی ممکن است که تعارض ادله وجود داشته باشد. یعنی دو دلیل علمی وجود داشته باشند که با هم متناقض باشند و تشخیص صحت و سقم آنها آسان نباشد. وقتی قرآن خبر از جهان دیگر و یا آینده میدهد، هیچ شاهد و یا دلیلی نمیتوانیم برای نقض آن پیدا کنیم و سکوت حداکثر کاری است که میشود کرد. در موارد دیگر هم هرآنچه قرآن بیان کرده، چنان متقن و محکم و مستدل بیان کرده که جایی برای تعارض ادلّه باقی نمیماند.
برگردیم به موضوع بحث
موضوع بحث کاملاً واضح است: وقتی بچهها باور کنند که حساب و کتابی در عالم نیست و بهشت و جهنمی هم در کار نیست، دیگر دلیلی برای صرف وقت خود در جلب رضایت پدرو مادر و خدمت به آنها ندارند. اگر بچهها باور کنند که دنیا پایان کار آدم است، دیگر دلیلی برای فکر کردن به کسی غیر خود ندارند و به دنبال لذات و شهوات و آرزوهای خود میروند. احترام به پدر و مادر درواقع یک مفهوم دینی است و خارج از مذهب هیچ توجیهی برای آن پیدا نمیشود کرد. سکولارها ممکن است بقای نظم جامعه را برای احترام به والدین دلیل بیاورند. اما هیچ تضمین اجرایی برای آن نمیتوانند تعریف کنند.
در هندسه دینی تبعیت از هر دستور مذهبی برای بدست آوردن رضای خدا و در امان ماندن از خشم اوست. به کسی هم که تعمدا از این دستورات سرپیچی کند، وعده آتش داده شده است و همین مطلب تضمین اجرایی خوبی است. اما در جامعه سکولار اگر برای کسی بقای نظم جامعه مهم نباشد، چه تضمین اجرایی برای قانع کردن او میشود یافت؟ به علاوه خود موضوع بقای نظم جامعه نیز خارج از هندسه دینی مفهوم ندارد.
همین مطالب باعث شده که جوامع سکولار برای حفظ نظم جامعه تأکید شدیدی روی تقویت نیروهای نظامی و انتظامی کنند و رفتار پلیس در این جوامع خشونت بار باشد.
مثالی از چین
در سالهای اخیر با سیطره کمونیسم در چین و گسترش بیاعتقادی، مردم بعضی شهرها و روستاهای چین با این مشکل روبرو شدهاند که کمتر کسی برای مجلس ختم مردگان میآید. اگر قرار باشد که مردن پایان کار افراد باشد، دیگر مجلس ختم و فاتحه خوانی، و حتی بزرگداشت، بیمعنی خواهد بود. بنابراین بعضی بازماندگان برای کسب اعتبار اجتماعی سعی میکنند، با جذاب کردن مجالس ختم، تا جایی که میتوانند افراد بیشتری را برای مجلس ختم مردگان خود دعوت کنند. دعوت از خوانندگان و رقاصان مشهور و حتی استریپتیز در مجالس ختم، جزء راههای جلب مردم در سالهای اخیر بوده است. این رویه بهقدری وضعیت فرهنگی جامعه را به بازی گرفته بود که وزارت فرهنگ دولت کمونیست چارهای جز مقابله با آن نیافت و چنین مواردی را در مجالس ختم غیر قانونی اعلام کرد. جالب توجه این است که دولت کمونیست این شیوهها را بیاحترامی به ارواح مردگان و خلاف سنت کنفسیوسی دانسته است. اما ظاهراً کسی دولت کمونیست را به چالش نکشیده که اگر واقعاً مبانی فکری کمونیسم صحیح باشد، بقای روح مردگان بعد از مرگ معنا ندارد که بخواهند احترام به آن را بهانه کنند.
مثالی دیگر از ایران
چندی پیش یکی از هنرمندان غیر مذهبی ایران فوت شده بود و دیگر افراد همفکر او برایش مجلس بزرگداشتی برگزار کرده بودند و فیلم این مجلس را در اینترنت مشاهده کردم. حضار مجلس طبیعتاً تمایلی به قرائت فاتحه و طلب آمرزش برای روح فقید، و یا هر چیزی که رنگ و بوی مذهب بدهد، نداشتند و با دست زدن و سوت زدن ابراز احساسات میکردند. در نهایت آنقدر مجلس بیمزه و لوس بود که برداشتم این بود که پوچی این کار برای همه حضار واضح بود. اگر مرگ پایان کار آدم است، برگزاری مجلس بزرگداشت معنا ندارد. اگر چنین باشد، حضار مجلس برای بدست آوردن چه چیزی در آن مجلس حاضر شده بودند؟ اگر متوفی تبدیل به مشتی خاک شده باشد، دست زدن و سوت زدن برای مشتی خاک چه حکمتی دارد؟
نتیجه
افرادی که با مفاهیم دینی مشکل دارند، در واقع کسانی هستند که تصویری موهوم از دین در ذهنشان است. کار آنها مانند یک ماهی است که بخواهد خود را از دریا دور کند. تمام تمدنهای قدیم و مدرن بر روی فونداسیون مفاهیم دینی بنا شدهاند و فاصله گرفتن از این مفاهیم دینی، نتیجهای جز فروپاشی تمدن ندارد. جوامع سکولار هم هرجا موفقیتی کسب کردهاند، به خاطر این بوده که یک مفهوم دینی را سرقت کرده و به آن رنگ و لعاب سکولار زدهاند و به نام خود ثبت کردهاند. مفاهیم آزادی بیان، آزادی انتخاب سرنوشت، حق مالکیت، بیگناه بودن تا قبل از اثبات جرم، همه و همه مفاهیم دینی هستند و بر اساس مبانی فکری سکولار، هیچ دلیل عقلی و منطقی برای آنها نمیشود تعریف کرد.
با سلام و تشکر از مقالههایتان.
اگر ممکن است نظرتان را درباره دو گروه اسلامگراهای سنتی و نواندیشان دینی بگویید. هرچند هر گروه ممکن است شاخههایی داشته باشند.
در حقیقت بنده با خواندن نظرات آقایان مختلف سردرگم شدم. از یک طرف افرادی میگویند از اصل دین به حاشیه نروید تا دچار ریا نشوید. البته بعضی سنتیگرایان هم دیدگاه افراطی دارند.
آقایانی مثل شریعتی و سروش هم مکتب خودشان را دارند و روشنفکری دینی را بیان میکنند.
باز عدهای میگویند گول ادبیات و سخنوری زیبای آنهارا نخورید.
ما که نفهمیدیم چی شد!
با تشکر.
ضمن عرض سلام و تشکر،
به نظرم اول باید حساب کسانی که با ادعای نوآوری قصد بازارگرمی و مرید جمع کردن دارند را جدا کنیم. این افراد دنبال یک ایده میگردند که به ذائقه عوام خوش میآید و با آن میشود معرکهگیری کرد.
اصل اندیشیدن و تفکر مستقل داشتن چیز خوبی است. شاید بعضیها ترجیح بدهند اسم نواندیشی را برای آن بکار برند؛ اما تفکر نو و کهنه ندارد. اصول بدیهی عقلی ثابت است. مثلا حسن عدل و قبح ظلم چیزی نیست که زمان آن را عوض کند و نواندیشی در آن راه داشته باشد. ولی ممکن است در گذر زمان ما درک بهتری از اینکه چه چیزی عدل است پیدا کنیم و مصداقهای آن را بهتر تشخیص دهیم.
در طول زمان اطلاعات بشر به تدریج تکمیل میشود. در حال حاضر ما به بعضی کتابهای حدیثی دسترسی داریم که فلان عالم چند صد سال پیش، که در یک شهر کوچک زندگی کرده، هیچوقت آن را ندیده است. همین تکمیل اطلاعات باعث میشود که بر اساس همان اصول بدیهی عقلی ثابت، بتوانیم به درک بهتری برسیم. مثلا درک عمومی دوران علامه مجلسی از فلک و نجوم چیزی بود که الان اصلا قابل طرح نیست نظرات علمی امثال علامه مجلسی نیز متاثر از همان آراء آن دوره بوده است.
اصل اینکه در هر دوره بشر بر اساس اصول بدیهی عقلی و وحی میتواند به درک بهتری برسد، قابل انکار نیست و جلوی آن را هم نمیشود گرفت. با تقسیم آراء به سنتی و نواندیش نیز نمیشود از یک طرف دفاع کرد و به طرف دیگر حمله.
آنچه که مهم است این است که اندیشه جدید بر اساس همان اصول ثابت عقلی و درک بهتر از علم باشد. چیزی را صرفا به این عنوان که «چون جدید است باید بهتر باشد»، نباید پذیرفت.