آیا تا بحال شبهه ای به قرآن وارد شده که کسی جواب آنرا نداند؟
تاریخ نشر:باسمه تعالی
برای ورود به این بحث اول شبهه را باید تعریف کرد. شبهه از نظر لغوی بعنی چیزی که شبیه حق است ویا غلطی که شباهت به درست دارد. اشتباه هم یعنی چیزی را که شباهت به شیئ موردنظر دارد ولی با آن متفاوت است، برگزینیم. اما شک علمی تعریف دقیقتری دارد. شک وقتی شک علمی تلقی میشودکه انسان دو دلیل علمی دارد که نتیجه هر کدام با دیگری متفاوت است و بقول معروف این دو دلیل با هم متعارض هستند. تشخیص اینکه کدام دلیل علمی در کجا معتبر است هم برای آن فرد آسان نیست. چنین حالتی را شک علمی می نامند. ایراد شبهه به قرآن تنها جایی قابل بررسی است که بتوان آنرا شک علمی دانست.
بعضی مواقع شاهدیم که شبهه هایی مطرح میشود که مبنای آن مقایسه کار خداوند با احساسات فردی است. مثلاً ممکن است کسی ادعا کند معاذالله خدایی که غضب کند و مردم را بسوزاند، قابل پرستش نیست. واضحا درباره فعل خدا نباید با احساسات انسانی حکم کرد. غضب خدا را با غضب آدمها مقایسه کردن اصلاً بیمعنی است. چنین شبهه هایی را هم نمیتوان در یک جمع علمی مطرح کرد. تنها جایی که بتوان دلیلی بر رد ادعای قرآن آورد، میشود اشکال کرد و جواب خواست.
یکی از معانی دومین آیه سوره بقره این است که شک علمی در آنچه قرآن گفته، امکان ندارد:
ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
با جستجوئی که کردم این تعبیر را در ۱۴ جا در قرآن یافتم. بیشتر مواردی که تعبیر لاریب فیه در قرآن آمده، مربوط به روز قیامت است. اینکه قرآن شک کردن درباره قیامت را ممکن نمیداند، به این دلیل است که دلایل متقن و محکمی بر لزوم وجود روز قیامت وجود دارد و از نظر کلامی و فلسفی قابل اثبات است. لزوم هدفدار بودن نظام هستی و بنابراین وجود روز حساب، در ضمیر ناخودآگاه و یا خودآگاه ما ثبت شده است. هر کسی که منکر چنین چیزی بشود، باید به خود رجوع کند تا ببیند آیا اگر مورد ظلم قرار بگیرد برایش با اینکه مورد لطف قرار بگیرد، مساوی است؟ قطعاً چنین نیست. اگر قرار بود حساب و کتابی در عالم نباشد، ظلم را نمیشد ظلم دانست تا بشود از آن ناراحت شد.
آیه دوم سوره بقره ادعایی جامعتر دارد و هیچ یک از مطالبی که در قرآن آمده را قابل تشکیک نمیداند. این ادعا هم قابل اثبات است. ارائه دلیل با دو نوع ابزار ممکن است رخ دهد: یا ابزار فلسفی و کلامی و یا ابزار علم تجریی و مشاهدات. در فلسفه به ندرت میشود قضیه ای را پیدا کرد که بدیهی فرض شود و آنرا به عنوان مقدمه بحث قرار دهیم. بنابراین تنها در موارد خیلی محدودی است که فلسفه، بدون مقدمه قرار دادن وحی، میتواند حکم قطعی و غیر قابل خدشه کند. حالا اگر بخواهیم در بحثهای فلسفی وحی را مقدمه قرار دهیم و بعد تعارضی را بین دو مطلب وحیانی نشان دهیم، در نهایت چارهای جز این نداریم که اقرار کنیم مفهومی که ما از آن مطلب وحیانی برداشت کردیم با اصل خود وحی فرق دارد و اگر به تعارض رسیدیم، باید درک خود را از وحی بهبود بدهیم. بنابراین ابزار فلسفی راه خوبی برای ایراد شبهه در قرآن نیست و تاریخ هم گواه بر این مطلب است.
تنها ابزاری که باقی میماند ابزار علم تجربی و مشاهده است. حال باید ببینیم در چه مواردی میشود از این ابزار استفاده کرد. آنچه که در قرآن آمده را میشود به دو دسته تقسیم کرد:
دسته اول: آنچه که درباره روز قیامت و عوالم مافوق و عرش گفته شده، کلاً از دسترس مشاهده بشر خارج است. وقتی بشر خود را محدود به علم تجربی کند، که در آن باید همه چیز را با ابزار مشاهده و تجربه بسنجد، چطور میتواند درباره صحت و سقم حوادثی که هنوز رخ نداده و یا درباره وجود عوالم دیگر اظهار نظر کند. جایی که دلیل تجربی قابل ارائه نیست، نه میشود چیزی را نفی کرد و نه در آن شک علمی کرد. تنها کاری که برای اهل علم تجربی مجاز است، این است که سکوت کنند و این مطلب را از نظر علم خود غیر قابل بررسی بدانند.
ادعای قرآن این است که وحی الهی است و تنها کاری که میشود کرد این است که درباره وحی بودن آن تشکیک کنند. راه عملی این تشکیک هم این است که نشان دهند که بشر هم میتواند کتابی در حد قرآن بنویسد. یعنی باید کتابی نوشته شود که هم از نظر علمی نشود در آن خدشه کرد و هم مورد استقبال عموم قرار گیرد و هم کهنه نشود. ادعای دشمنان اسلام این است که همه کسانی که میتوانستند چنین کتابی را بنویسند، توسط مسلمین اعدام میشدند. اما ۱۴ قرن زمان زیادی است و دنیا هم جای بزرگی است و اگر کسی میتوانست این کار را بکند، کرده بود. عجالتاً تا بحال چنین اتفاقی نیافتاده است.
دسته دوم مطالبی است که قرآن درباره طبیعت، مانند زمین و خورشید و ماه و ابر و امثالهم گفته است. در ۱۴ قرنی که از نزول قرآن میگذرد، هنوز کسی نکتهای علمی در قرآن نیافته که بشود با علم تجربی غلط بودن آنرا ثابت کرد. البته همیشه عادت بشر این بوده که باورهای علمی خود را در تفسیر مطالب قرآنی وارد کند. به همین دلیل بعضا در دوره هایی تفسیرهای خرافی از قرآن شده است و با گذر زمان و رفع شدن آن خرافات، مشخص شده که آنچه که قرآن گفته ربطی به خرافات مردم نداشته است.
اما نکته مهمتر این است که حتی اگر قرآن ادعایی درباره حقیقت یک پدیده مادی کرده بود که با مشاهدات بشر همخوانی نداشت، باز هم از نظر علم تجربی نمیشود حکم غلط بودن قرآن را صادر کرد. دلیل این مطلب این است که تنها ابزار علم تجربی مشاهده و تجربه است. علم تجربی هیچوقت ادعا نکرده که با این ابزار میتواند درباره حقیقت و ملکوت یک شیء حکم کند. بلکه فقط تجربیات خود را میتواند بیان کند.
در دنیای علم این اتفاق زیاد میافتد که مشاهدات علمی تحت تأثیر عواملی، میتواند با آنچه که در عالم واقع است متفاوت باشد. مثلاً هنگام محاسبه محل ستارگان خیلی دور، میدانیم که نوری که از آنها به ما میرسد تحت تأثیر جرم اجرام سماوی منحرف شده و آنها را در محلی غیر از آنچه که واقعاً قرار دارند می بینیم. یا اینکه نور آنها مربوط به میلیاردها سال پیش است و در حال حاضر شاید اصلاً آن ستارهها از بین رفته باشند و وضعیت جهان طور دیگری غیر از آنچه میبینیم باشد. اگر به فرض قرآن ادعا کرده بود که ستاره شعرای یمانی وجود ندارد و ما با چشمان خود بتوانیم آنرا ببینیم، نمیتوانیم ادعای قرآن را رد کنیم. به این دلیل که برای ما واضح است که نوری که از آن ستاره به ما میرسد، سالها در راه بوده و زمانی که قرآن درباره آن حرف زده ممکن است این ستاره از بین رفته باشد.
فرض کنید به فرض محال که قرآن ادعا کرده بود که زمین حقیقتاً صاف است و مشاهدات بشر نشان میدهد که زمین کروی است. حتی در چنین مواردی نمیشود حکم کرد که بین این دو تعارض وجود دارد. چون یکی درباره مشاهده حرف میزند و دیگری درباره حقیقت و ملکوت یک پدیده. همانطور که در مثال فوق بیان کردم مشاهده ما میتواند با آنچه که واقعاً در دنیای خارج وجود دارد متفاوت باشد.
تنها جایی میشود بین علم تجربی و مطالب قرآنی تعارض پیدا کرد که قرآن درباره مشاهده چیزی قابل مشاهده حرف زده باشد که با مشاهدات ما همسان نباشد. مثلاً قرآن وقوع یک حادثه، مثل عبور یک ستاره دنبالهدار در سال مشخصی، را پیشبینی کرده باشد و این اتفاق نیافتد. این اتفاق تقریباً هر ساله میافتد که بعضی رهبران فرقه های مذهبی مختلف در دنیا ادعا میکنند که در یک روز مشخص قیامت برپا میشود و عدهای را نگران میکنند. آن روز میآید و میرود و هیچ اتفاقی هم نمی افتد. اما در قرآن از این قبیل ادعاها به هیچ وجه نمیشود پیدا کرد. قرآن به تعمد از ذکر جزئیات بیارزش خودداری میکند تا ذهن مخاطب را از توجه به مطالب اصلی منحرف نکند. روش قرآن این است که جائی که لازم نیست، عدد و رقم و تاریخ را ذکر نکند. بنابراین موارد معدودی را میشود در قرآن پیدا کرد که از چیزی قابل مشاهده صحبت شده که با مشاهده قابل راستی آزمایی باشد.
در مقاله بعد چند مورد از این شبهات را بررسی خواهم کرد.
salam
check it out
Scientific Errors in the Qur'an
https://goo.gl/IsDY17
سلام،
تکنیکی که در اینگونه شبهات بکار رفته این است که اول مسئله را کاریکاتوری میکنند و آنچه را که قرآن گفته تنزل میدهند. بعد ژست علمی میگیرند و آنرا بی اعتبار نشان میدهند.
مثلا وقتی قرآن ادعا کرده که انسان از خاک آفریده شده، به این معنی نیست که حتما مثل گل کوزه گری به شکل آدم درآورده شده و بعد روح در آن دمیده شده. بلکه یعنی ماده ای که بشر با آن آفریده شده از جنس همین خاک است. این هم قابل نقض نیست.
یا وقتی قرآن گفته خلقت در شش دوره آفریده شده، به معنی این نیست که در ۶ روز به حساب زمینی خلق شده است.
وقتی زمین هنوز خلق نشده چطور میشود با واحد روز زمین همه چیز را حساب کرد.
این شبهات برای مصرف عوامی مطرح شده که حوصله و توان تعمق در مسائل را ندارند و هدف آن این است که مردم هوس پیگیری مباحث دینی و قرآنی را نکنند.