باسمه تعالی

دلیل بوجود آمدن بسیاری از برداشتهای اشتباه از قرآن، درک پایین عوام و حتی خواص از معانی کلمات و کلام است. درک بعضی از افراد از قرآن در‌ واقع محدود به آن چیزی است که در ذهن خود تخیل میکنند، و یا در داستانها شنیده اند، و به جزئیات معانی کلمات دقت نمیکنند. این اشکال در همه تاریخ وجود داشته و حتی در بین اعراب که قاعدتاً باید با معانی کلمات عربی آشناتر باشند، این کج‌فهمی ها زیاد رخ داده است.

شبهه امن نبودن کعبه و مسجدالحرام

یکی از مواردی که درباره آن شبهه شده است، امن بودن کعبه و مسجدالحرام است. باور این است که رب جلیل در قرآن امن بودن مسجدالحرام را تضمین کرده است. در حالیکه موارد نقض زیادی برای عدم امنیت آن می‌شود آورد. مثلاً بارها مسجدالحرام صحنه درگیری بوده است و حتی در زمان یزید در سال ۶۴ هجری قمری کعبه با منجنیق تخریب شد. حدود سال ۳۲۰ هجری هم قرمطیان، که در بحرین امروزی حکومتی تشکیل داده بودند، برای اثبات بی‌اعتباری این ضمانت قرآن در ایام حج به کعبه حمله کردند و حدود سی هزار نفر حاجی را قتل عام کردند و حجرالاسود را دزدیدند و آنرا خرد کردند. حدود ۲۰ سال طول کشید تا بشود با پرداخت باج این سنگ را پس گرفت. از آن زمان تا کنون هم بارها کعبه در معرض عوامل طبیعی مانند سیل صدمه دیده و یا تخریب شده است. چندین بار هم به علت حضور حجاج از سراسر دنیا، بیماریهای واگیردار در بین آن‌ها شیوع پیدا کرده است. مثلاً در حدود سالهای ۱۸۶۳ میلادی و بعد از آن همه گیر شدن وبا از حج شروع شد. در سالهای اخیر هم شاهدیم که در ایام حج، حاجیان در معرض عوامل بیماری زای خطرناک قرار میگیرند و با رجوع به کشورهای خود این بیماریها را پخش میکنند.

در سوره بقره آیه ۱۲۵ چنین میفرماید:

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا

و [یاد کنید] هنگامی که ما این خانه [کعبه] را برای همه مردم محل گردهمایی و جای امن وامان قرار دادیم

در آیه بعد هم دعای ابراهیم را آورده که تقاضا کرده که رب جلیل این حرم را برای همیشه امن کند و اهل آن را از تمام نعمات مادی، علیرغم غیر حاصلخیز بودن، برخوردار کند. آنچه که آیه ۱۲۵ بیان میکند یک خبر است درباره یک حکم شرعی که غیر قابل انکار است. رب جلیل چنین حکم کرده که کعبه محل گرد‌هم‌آیی سالانه مسلمین بوده، تعرض به امنیت مردم، علی الخصوص در آن منطقه، حرام باشد. آیه بعدی هم دعای ابراهیم را ذکر میکند و تضمینی درباره قبول دعای ابراهیم بدون هیچ شرطی نیاورده است. بلکه چنین بیان کرده که تخطی از فرامین الهی باعث می‌شود که بهره مردم از نعمات الهی محدود شود و عذاب را به دنبال داشته باشد.

قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَىٰ عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ

هر که کفر ورزد بهره اندکی به او خواهم داد، سپس او را به عذاب آتش می کشانم و آن بد بازگشت گاهی است.

بنابراین در این آیات نمیشود هیچ تضمین بدون قید و شرطی را یافت. اما از منظر تاریخی و مقایسه با سرنوشت دیگر شهرهای بزرگ عالم در طی تاریخ، می‌شود دعای ابراهیم را مقبول به حساب آورد. گروه‌هایی مانند قرامطه، مانند کفی روی آب، آمدند و رفتند و کعبه با همان موقعیت سابق محل عبادت مردم باقی‌مانده است. هیچ نقطه‌ای دیگر در دنیا را نمیشود پیدا کرد که برای چهار هزار سال دارای همین اعتبار و موقعیت باشد و در حد مکه امنیت و نعمت داشته باشد.

شبهه ایمان نیاوردن اهل کتاب به مسیح قبل از مرگ

قرآن در آیه ۱۵۹ سوره نساء فرموده است:

وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا

مترجمین قرآن معمولاً این آیه را چنین ترجمه میکنند:

(ترجمه انصاریان) و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگش [که لحظه روشن شدن حقایق است] به مسیح ایمان می آورد [که او فرستاده خدا، بنده او و مژده دهنده به ظهور پیامبر اسلام است، ولی ایمان در آن لحظه سودبخش نیست] و مسیح روز قیامت بر [عقاید و اعمال] آنان گواه است

در تاریخ آمده که یکی از خلفاء دستور میداد که زندانیان مسیحی غیر معتقد و یا یهودی را که به اعدام محکوم میشدند، به آرامی بکشند تا بشود آزمایش کرد که آیا قبل از مرگ اقرار به ایمان به مسیح میکنند یا نه. بعد هم اعتراض میکرد که ما در مشاهدات خود، خلاف آنچه را که قرآن گفته یافتیم.

در آیه ۱۵۷ و ۱۵۸ سوره نساء صریحاً کشته نشدن مسیح توسط یهودیها و عروج او را بیان میکند. بنا به اعتقاد اکثر مسلمین و مسیحی‌ها مسیح نمرده و دوباره به این دنیا بازمیگردد و رسالت خود را به پایان میرساند. بعضی مفسرین آیه فوق را چنین معنی میکنند که مسیح که هنوز نمرده است، پس از بازگشتش به دنیا، اهل کتاب را به دین حق دعوت میکند و کسی از آن‌ها باقی نخواهد ماند، مگر اینکه به دعوت او پاسخ میدهد.

متأسفانه درک ضعیف از معانی کلمات قرآن باعث می‌شود که مطالب قرآنی بد تفسیر شود.

شبهه ای درباره پرندگانی که لشکر فیل را شکست دادند

تفسیر رایج درباره سوره فیل این است که پرندگان ابابیل دسته دسته بالای سر سپاه ابرهه رفته و سنگهایی که بر نوک منقار خود داشتند را بر سر آن‌ها ریختند و فیلها در اثر برخورد این سنگها تکه‌تکه شدند.

وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ

اگر کسی با باور این قصه مشکل دارد میتواند آنرا باور نکند. اما نمیتوان منکر این شد که رب جلیل که قادر مطلق است، میتواند به گروهی پرنده فرمان بدهد که به عنوان سربازان الهی به لشکری حمله کنند. ولی نکته در این است که کلمه طیر اسم عامی است که میتواند شامل هر چیزی که در حال پرواز است باشد. کلمه ابابیل هم به معنی دسته دسته است. حال به فرض اگر از بین رفتن لشکر ابرهه در اثر انفجار یک آتش فشان و پرتاب سنگهای آتش فشانی داغ به اطراف باشد که فقط در یک مدت کوتاه، مثلاً چند دقیقه، رخ داده باشد، باز هم بیان قرآن نقض نمیشود. مشابه چنین اتفاقی در سال ۱۹۸۰ در کوه سنت هلن ایالت واشنگتن افتاد که در یک لحظه کل قسمت بالای کوه منفجر شده و به اطراف پرتاب می‌شود و موج انفجار تا شعاع زیادی باعث مرگ مردم میشود.

شبهه درباره بازگرداندن خورشید به دعای سلیمان

در سوره ص آیات ۳۱ تا ۳۳ داستان مشغول شدن سلیمان به بازدید از اسبهای جنگی و فراموش کردن و یا تأخیر در عبادتی که فضیلت آن بیشتر بوده، را آورده است. تفسیر رایج این است که سلیمان دعا کرد که خورشید به عقب برگردد تا فضیلت نمازش را از دست ندهد. چنین مطالبی عموما از طریق داستانهای یهودیها در میان مسلمین رایج شده است. در قصه های یهود چنین آمده که سلیمان از غصه از دست دادن وقت نماز دستور داد که ۱۲ هزار اسب جنگی را بکشند. اینکه یک پیامبر الهی به خاطر فراموشی خود دست به چنین کاری بزند، خیلی دور از ذهن است و چنین برداشتی را از خود قرآن نمیشود کرد. آنچه قرآن گفته میتواند به این معنی باشد که سلیمان رژه نظامی اسبها را متوقف کرده و آن‌ها را نوازش کرد. برداشت شخصی ام این است که وقتی جو شوکت و جلال رژه نظامی به قدری اهمیت پیدا کند که جای عبادت را بگیرد، چنین جوی را باید شکست.

به علاوه به فرض هم که سلیمان دعا کرده باشد که خورشید برایش برگردانده شود، قرآن چیزی درباره اینکه دعای او مقبول واقع شده نگفته است. اگر هم چنین چیزی واقع شده باشد، لزوماً احتیاجی به اینکه زمین با همه جرمش مسیر برعکسی را طی کند، نیست. بلکه کافی است که شکست نور در هنگام برخورد با جو کمی تغییر کند و خورشید در جایی غیر از آنچه که واقعاً قرار دارد دیده شود. چنین اتفاقی در اثر پدیده‌های جوی زیادی ممکن است بیافتد. حتی بعضی مواقع ممکن است به خاطر سرمای شدید و رطوبت طبقات بالای جو، دو یا سه خورشید همزمان در آسمان دیده شوند و به این پدیده parhelion میگویند.

داستان زنده شدن ماهی در آب پس از رها شدن از دست همراه موسی

آیه ۶۱ سوره کهف در داستان جستجوی موسی به دنبال یک عالم الهی، ماجرای فراموش کردن ماهی و به آب افتادن آنرا تعریف میکند و موسی این اتفاق را به عنوان نشانه پیدا کردن آن عالم در آن محل میداند.

فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا

ظاهراً قصه میتواند به این سادگی باشد که فرد همراه موسی یک ماهی را روی سنگی در کنار آب گذارده و لحظه‌ای از آن غافل می‌شود و ماهی به داخل آب می‌افتد و درآوردن آن دیگر عملی نبوده است. بهر حال همین مقدار برای نشانه دانستن آن محل کافی بوده و هیچ سندی درباره اینکه قرآن ادعا کرده باشد که ماهی زنده شده و شناکنان رفته وجود ندارد.

شبهه عدم تطبیق قصه بنی اسرائیل با شواهد تاریخی

بعضی از محققین باستان شناس که مدارک و اسناد دوره فراعین و آثار تاریخی را بررسی کرده اند، ادعا میکنند که هیچ شاهد تاریخی بر وجود پیغمبری به نام موسی در مصر و مهاجرت قومش از این کشور و غرق شدن فرعون زمان او در آب وجود ندارد. در این باره کتاب‌های متعددی نیز نوشته شده که اساساً فرض وجود قومی به نام بنی اسرائیل و مهاجرت آن‌ها از مصر، و قبایل دهگانه گم شده را زیر سئوال برده اند.

در دوره معاصر به ندرت کار علمی بیطرفانه ای می‌شود یافت که بشود اعتباری برای آن قائل شد. احتمال زیادی وجود دارد که این ادعاها هم برای خدشه وارد کردن به روایت های دینی باشد. به علاوه فرض کنیم که همه آرشیو مدارک دوران فراعنه موجود باشد و در آن از مهاجرت موسی و قومش از مصر و غرق شدن لشکر فرعون در آب هیچ مطلبی نشود پیدا کرد. آیا میتوان آرشیوی که ۳۴۰۰ سال از سن آن گذشته را مبنای صدور حکمی به این مهمی قرار داد؟ به آرشیوهای دولتی دوران معاصر نمیشود برای صدور احکامی بسیار ساده‌تر از این استناد کرد. پس چطور می‌شود ۳ دین توحیدی با سابقه چند هزار ساله را با کمک چنین شواهد تاریخی بی‌اعتبار دانست؟ به فرض که در هیچ کجای دریای سرخ نشود آثار بجا مانده از باز شدن راه آبی و غرق شدن لشکر فرعون را پیدا کرد، چطور می‌شود که بطور علمی وقوع این حادثه را انکار کرد؟

به علاوه قرآن در بیان قصه موسی و گذشتن قوم او از دریا، هیچ تاریخی را ذکر نکرده و می‌شود درباره اینکه آیا داستان موسی ۳۴۰۰ سال پیش رخ داده و یا داستان متعلق به دوره زمانی دیگری بوده، بحث کرد. شاید فقط یک اشتباه تاریخی باعث شده که مردم فرض کنند که موسی متعلق به این دوره است. بنابراین حتی به فرض اینکه هیچ شاهد تاریخی بر رخ دادن قصه موسی و بنی اسرائیل در آن دوره زمانی نباشد، نمیشود اصل وجود این ماجرا را منکر شد. بلکه احتمال این وجود دارد که ماجرا چند هزار سال قبلتر رخ داده باشد.