باسمه تعالی

بزرگواری در یک کامنت فرمودند که:

یه سوالی که یه مدته ذهن منو مشغول کرده اینه که به فرض اینکه این انفجارها کار آمریکا باشه، یا انفجار هواپیمای روسی که من فکر میکنم به خاطر ورود روسیه به سوریه توسط آمریکا صورت گرفته، چرا این درگیری ها سبب حمله کشورها به یکدیگر نمیشه؟! مثلا جرقه و بهانه جنگ جهانی اول به خاطر به قتل رسیدن یک نفر (آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش - مجارستان)بود؛ولی الان می‌بینیم با این تلفات، کشورها سر در گریبان فرو می‌برند و سکوت پیشه می‌کنند.

البته ادعا ندارم که از اخبار پشت پرده و محرمانه کشورها مطلع هستم. اما در حد توان محدود خودم مطالبی را عرض خواهم کرد.

دلیل اول

در قرن گذشته میلادی آمریکا و شوروی سیاست اغراق در توانایی های فنی خود را پیش گرفتند و دستاوردهای خود را بزرگنمایی کردند. اگر موشکی حامل انسان را به مدار 100 تا 300 کیلومتری زمین فرستادند، که هنوز داخل جو زمین حساب میشود، آنرا با تبلیغات و شگردهای هالیوودی تبدیل به سفر به کره ماه و قدم گذاشتن روی آن کردند. فیلم های هالیوودی و بازیهای کامپیوتری و تطمیع و تهدید دانشمندان دانشگاهها و مراکز علمی باعث شد که چنین تصوری برای مردم جا بیافتد و هرگونه شبهه در این امر با پوزخند افرادی روبرو شود. قبلا در چند مقاله درباره بعضی از این دروغها مانند ماجرای مریخ نوردها توضیح داده ام.

 دانشمندان دانشگاهها هوس تشکیک در این امور را نمیکنند، چون در این صورت باید بیخیال چاپ مقالات خود در نشریه های معتبر علمی شوند و قید فرصتهای مطالعاتی و امثالهم و حتی کرسی علمی خود را بزنند. شخصا حتی در بین صحبتهای علمای حوزه هم تاثیر این تبلیغات را مشاهده کرده ام. بارها حرفهایی مانند احداث ترمینال فضایی در کرات همجوار و تسخیر فضا و حتی وجود سلاحهایی که میتواند با یک شلیک کل کره زمین را پودر کند، از کسانی شنیده ام که آنها را نمیشود جزء علمای عوام و یا عوام العلما به حساب آورد. یعنی تاثیر تبلیغات چنان بوده که مرز تخیل و شهود را برای آنها هم مخدوش کرده است.

در چند مقاله دیگر مانند مقاله ای درباره سلاح های هسته ای هم توضیح داده ام که اولا درباره میزان کاربرد و اهمیت نظامی سلاحهای هسته ای اغراق شده است و این سلاحها هیچگاه سرنوشت جنگی را تعیین نکرده اند. دوما شرق و غرب درباره توان خود در ساخت این سلاحها اغراق کرده اند. احتمال زیاد دارد که توان ساخت کلاهک های هسته ای چند مگاتنی فقط یک افسانه باشد. سوما به فرض که تمام ادعاهای آنها درباره تعداد سلاحهای هسته ای واقعی باشد، نگهداری این سلاحها و موشکهای حمل  آنها در انبار برای دهها سال باعث میشود که درصد بالایی از آنها قابل استفاده نباشند. بنابراین اینکه تصور شود که ابرقدرتهای دنیا قادر هستند هر زمان که اراده کردند، با فشار یک دکمه قرمز، دشمن خود را از صحنه عالم محوکنند و آن را از روی تقشه پاک کنند، فقط یک توهم است.

جنگ جهانی سومی همین چیزی است که در حال رخ دادن است. اگر قرار باشد که آتش جنگ از این شعله ورتر شود، روش جنگ همان چیزی است که در دو جنگ جهانی قبلی استفاده شد. یعنی باید شاهد حمله میلیونها سرباز و فتح سرزمین یکی از طرفین باشیم. ممکن است سلاحهای کشتار جمعی به طور محدود استفاده شود، اما انتظار اینکه چنین سلاحهایی سرنوشت جنگ را تعیین کنند، واقعی نیست. هر کدام از رهبران کشورهای قدرتمند دنیا که بخواهند حرکت نظامی عمده ای انجام دهند، باید جوابی برای این سئوال داشته باشند که اگر نتیجه جنگ این باشد که همه اغراقهای آنها درباره قدرت نظامی شان برملا شود و همه به دروغهای زیادی که گفته اند پی ببرند، شوک روانی که جوامع خودشان دچار آن میشوند را چگونه باید مدیریت کنند. وضعیت آنها مانند پادشاه بی لباسی است که سعی میکند طوری رفتار کند که هر کسی که او را بی لباس می بیند، کودن معرفی کند. اما اگر همه او را بی لباس ببینند دیگر چیزی از پادشاهی برایش نمیماند.

دلیل دوم

به موازات توسعه سلاحهای جدید، همه کشورها سلاحهای مقابله با آن را نیز توسعه داده اند. اگر هواپیماهای رادارگریز ساخته شده است، روشهایی هم برای تشخیص آنها وجود دارد. نمونه آن هم شکار RQ170 است که آمریکا باور نمیکرد که اصلا ایرانیها بتوانند متوجه آن شوند. شکار ناوهای هواپیمابر چند میلیارد دلاری هم امروزه با موشک های خیلی ارزان از فاصله 3 تا 4 هزار کیلومتری کاملا عملی است. بنابراین این ناوها در شرایط جنگی اصلا نمیتوانند به محدوده ای نزدیک شوند که هواپیماهای آن بتوانند خود را به سرزمین دشمن برسانند.

سال گذشته که روسیه شبه جزیره کریمه را ضمیمه خاک خود کرد،آمریکا ناو USS Donald Cook حامل سیستم دفاع هوایی ضد موشکهای بالستیک Aegis را برای قدرتنمایی به دریای سیاه فرستاد. ادعای این سیستم این است که با هدف قرار دادن تمام موشکهای حامل کلاهکهای هسته ای میانبرد دشمن، میتواند تک یا پاتک هسته ای آنها را خنثی کند. متعاقب آن یک هواپیمای سوخوی 24 با سلاح EMP یا پالس الکترومغناطیس چنان این ناو را از کار انداخت که برق کشتی هم قطع شد و همه سیستمهای دفاعی آنها از کار افتاد. هواپیمای روسی چندین بار از روی کشتی با فاصله کم عبور کرد و آنها حتی نتواستند با گلوله های ضد هوایی معمولی پاسخ دهند.

در مقاله ای قدیمی مطلبی را آورده بودم که حاکی از این بود که چین در یک برنامه ریزی بلند مدت چنان در عرضه و تولید تراشه های الکترونیک دنیا نفوذ کرده که در شرایط جنگی قادر است تمام سیستمهای الکترونیک کشور متخاصم را از کار بیاندازد.

مجموع این مطالب نشان میدهد که همه کشورهای دنیا میدانند که خیلی نباید روی سیستمهای تهاجمی و دفاعی خود در صورت جنگ حساب کنند. نتیجه جنگ بعدی نیز مانند همه جنگهای قبلی باید توسط سربازها و در میدان جنگ تعیین شود.

دلیل سوم

در قسمت عمده ای از قرن گذشته میلادی غرب و علی الخصوص آمریکا احساس کردند که میتوانند دنیا را تحت کنترل خود بگیرند. حتی کشورهایی مانند ویتنام که به ظاهر باآمریکا در جنگ بودند، در پشت پرده سیاستهای خود را با آن هماهنگ کردند و الان جزء اقمار آمریکا به حساب می آیند. با اضمحلال شوروی این روند شدت گرفت تا بجایی رسید که اندیشمندان غربی مانند فوکویاما لیبرال دموکراسی غربی را تفکر حاکم بر بقیه تاریخ اعلام کردند. البته از اول هم مشخص بود که این حرفها فقط یک رویای کودکانه است.

نتیجه این طرز تفکر غربی این شد که دیگر احساس نیازی به آماده نگه داشتن جوانان و حفظ روحیه جنگی و احساسات وطن پرستی نمیشد. غرب برای کنترل هرچه بیشتر جوانان خود و اجتناب از بروز بحرانهای اجتماعی در این دام افتاد که مغز جوانان خود را با داروهای روانگردان، مواد مخدر، گسترش همجنس بازی، موسیقی، فیلمهای سینمایی و بازیهای کامپیوتری، تعطیل کند و فرصت ظهور حرکتهای اجتماعی، مانند آنچه که در سالهای 70 و موج هیپی گری رخ داد، را از آنها بگیرد.

جوان امروز غربی نه تعریف مشخصی از خود دارد و نه انگیزه ای برای جنگ. بنابراین وقتی سربازی برای حضور در یک جنگ بزرگ وجود ندارد، هیچ رهبر غربی قادر به شروع عملیات جنگی بزرگ نیست. سربازهای امروزی باید حتما جلیقه ضدگلوله داشته باشند و در خودروهای زرهی مقاوم در برابر بمب جاده ای و موشک، حرکت کنند. جنگ بزرگ را با چنین سربازانی و چنین روحیه ای نمیشود اداره کرد.

برای اینکه دامنه درگیری های جنگ جهانی گسترش یابد، چه شرایطی لازم است؟

وقتی قرار باشد که نتیجه جنگ در میدان جنگ و توسط سربازان تعیین شود، باید اول نیروی انسانی لازم برای آن را تربیت کرد. قطعا لیبرال دموکراسی غربی ظرفیت چنین کاری را ندارد. به علاوه با وجود شیوع همجنس بازی و اعتیاد به موسیقی و مواد مخدر این امر ممکن نیست. بنابراین پیش نیاز تصمیم رهبران غربی و یا روسیه برای تشدید عملیات جنگی این است که اولا لیبرال دموکراسی را کنار بگذارند و به فاشیسم روی آورند. چنین اتفاقی کاملا محتمل است و حداقل در آمریکا حرفهای زیادی از تلاش نظامی ها برای کودتا زده میشود. در اروپا هم احتمال دارد که موج مخالفت با مسلمین و تحریک احساسات آنها بر علیه مهاجران پیش زمینه برای ظهور مجدد فاشیسم باشد.

به علاوه باید احساسات مذهبی نیز در بین جوانان تبلیغ شود و بساط همجنس گرایی جمع شود. چون تنها احساسات مذهبی، حتی از نوع تقلبی آن، است که میتواند مردم را به حس دفاع از یک ارزش ترغیب کند. تلاش پوتین برای تقویت کلیسای ارتدوکس در روسیه در همین راستا است، اما هنوز کافی نیست. به علاوه باید دوباره شاهد بازگشت نژاد پرستی و حس برتری نژادی باشیم. تحریک احساسات مردم غرب بر علیه مسلمین نیز برای این است که انگیزه مبارزه را در آنها ایجاد کنند. تحریک احساسات مردم در شبکه های اجتماعی کاملا واضح است. مثلا اگر در آلمان دو دانش آموز دبیرستانی با هم دعوا کنند، خبر چنین تبلیغ میشود که یک مسلم یک آلمانی را کتک زد. حتی امروز دیدم که تیتر یک فیلم از حمله یک سگ به یک گربه را چنین آورده بود که سگی عرب گربه ای را کشت. برنامه این است که با این حرفها احساسات مردم را برعلیه همه مسلمین تحریک کنند.

با روی کار آمدن حکومت های فاشیستی در غرب، هنوز چند سال زمان لازم است تا بشود افکار عمومی را کاملا شکل داد و آنها را برای حضور میلیونی در میادین جنگ آماده کرد. خیلی از افراد در غرب هستند که منتظر فروپاشی اتحادیه اروپا به شکل کنونی و ظهور امپراطوری روم متشکل از 10 کشور هستند. اگر چنین شود، از همین الان میشود گفت که امپراطور آن هم فرمانده کل قوا و هم رئیس کلیسا خواهد بود؛ برتری نژادی نقش پررنگی خواهد داشت و دیگر اثری از ارزشهای لیبرال دموکراسی در آن حکومت وجود نخواهد داشت.

تا زمانی که وضعیت جوامع غربی و سیستم های حکومتی آنها همین است که شاهدیم، احتمال گسترش دامنه جنگ پائین است.