علل شکست ملت ها به روایت خطبه قاصعه
Posted On:باسمه تعالی
این هفته خبرهای زیادی از ایران در رسانه ها به گوش رسید، از فرستادن موجود زنده به فضا تا هواپیمای جنگنده رادار گریز. سیاق خبرها نشان از پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی داشت که بتوان در سایه آنها تهدیدات خارجی را کم اثر تر کرد. اما خبرهای دیگری مانند ماجرای استیضاح وزیر کار و افشاگری های جلسه علنی مجلس هم رسید که نگران کننده است.
واقعیتی که گاها مغفول می ماند این است که در صحنه تعارض و تقابل بین ملتها، این افراد هستند که با هم می جنگند و یا رقابت می کنند. جنگ همیشه بین آدم ها با هم است و ابزارهای جنگی با هم نمی جنگند. ابزار جنگی و نظامی تنها وقتی موثر واقع میشوند که در دست افرادی باشند که به اهداف خود ایمان داشته باشند و از اتحاد و همدلی برخوردار باشند. آنها که خاطرات جنگ صدام علیه ایران را به یاد دارند، می دانند که در آن زمان بیش از سی کشور بزرگ دنیا همه گونه حمایت های مالی، تسلیحاتی و انسانی به صدام میکردند و در واقع ایران با تمام دنیا می جنگید. در حالی که بعضا سربازان ایرانی از کوچکترین امکانات بی بهره بودند، تا به آن حد که درحملات خود باید روی مهمات موجود در خاکریز اول دشمن حساب میکردند تا با استفاده از آن به حمله ادامه دهند. با این همه دشمنان نتوانستند هیچ امتیازی در جنگ با ایران بدست آورند.
اما وقتی اتحاد و همدلی در یک ملت رو به کاهش گذارد، زمانی است که باید در توان دفاعش در مقابل دشمنان و دفع تهدیدات، شک کرد.
سرنوشت ملت هایی که به گناه آلوده میشوند و از حقیقت و توحید به تدریج فاصله می گیرند، با کمال وضوح در خطبه ای از امام علی (ع) مشهور به خطبه قاصعه (که در نهج البلاغه با شماره 192 آورده شده) تشریح شده است که خواندن همه آن را اکیدا توصیه میکنم و در اینجا فقط فراز هایی از آن را می آورم:
از كيفرهايى كه بر اثر كردار بد و كارهاى ناپسند بر امّت هاى پيشين فرود آمد خود را حفظ كنيد، و حالات گذشتگان را در خوبى ها و سختى ها به ياد آوريد، و بترسيد كه همانند آنها باشيد پس آنگاه كه در زندگى گذشتگان مطالعه و انديشه مى كنيد، عهده دار چيزى باشيد كه عامل عزّت آنان بود، و دشمنان را از سر راهشان برداشت، و سلامت و عافيت زندگى آنان را فراهم كرد، و نعمت هاى فراوان را در اختيارشان گذاشت، و كرامت و شخصيّت به آنان بخشيد، كه از تفرقه و جدايى اجتناب كردند، و بر وحدت و همدلى همّت گماشتند، و يكديگر را به وحدت واداشته به آن سفارش كردند. و از كارهايى كه پشت آنها را شكست، و قدرت آنها را در هم كوبيد، چون كينه توزى با يكديگر، پركردن دلها از بخل و حسد، به يكديگر پشت كردن و از هم بريدن، و دست از يارى هم كشيدن، بپرهيزيد، و در احوالات مؤمنان پيشين انديشه كنيد، كه چگونه در حال آزمايش و امتحان به سر بردند، آيا بيش از همه مشكلات بر دوش آنها نبود و آيا بيش از همه مردم در سختى و زحمت نبودند و آيا از همه مردم جهان بيشتر در تنگنا قرار نداشتند. فرعون هاى زمان، آنها را به بردگى كشاندند، و همواره بدترين شكنجه ها را بر آنان وارد كردند، و انواع تلخى ها را به كامشان ريختند، كه اين دوران ذلّت و هلاكت و مغلوب بودن، تداوم يافت نه راهى وجود داشت كه سرپيچى كنند، و نه چاره اى كه از خود دفاع نمايند.
تا آن كه خداوند، تلاش و استقامت و بردبارى در برابر ناملايمات آنها را، در راه دوستى خود، و قدرت تحمّل ناراحتى ها را براى ترس از خويش، مشاهده فرمود. آنان را از تنگناهاى بلا و سختى ها نجات داد، و ذلّت آنان را به عزّت و بزرگوارى، و ترس آنها را به امنيّت تبديل فرمود، و آنها را حاكم و زمامدار و پيشواى انسانها قرار داد، و آن قدر كرامت و بزرگى از طرف خدا به آنها رسيد كه خيال آن را نيز در سر نمى پروراندند. پس انديشه كنيد كه چگونه بودند آنگاه كه وحدت اجتماعى داشتند، خواسته هاى آنان يكى، قلبهاى آنان يكسان، و دستهاى آنان مددكار يكديگر، شمشيرها يارى كننده، نگاه ها به يك سو دوخته، و اراده ها واحد و همسو بود آيا در آن حال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند و رهبر و پيشواى همه دنيا نشدند.
پس به پايان كار آنها نيز بنگريد در آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگى روى آوردند، و مهربانى و دوستى آنان از بين رفت، و سخنها و دلهايشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزبها و گروه ها پيوستند، خداوند لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد، و نعمت هاى فراوان شيرين را از آنها گرفت، و داستان آنها در ميان شما عبرت انگيز باقى ماند. از حالات زندگى فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسرائيل «يعقوب» (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد.
راستى چقدر حالات ملّتها با هم يكسان، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است.
اينك سرنوشت پراكندگى و جدايى آنان را به تماشا بنشينيد در روزگاران تيره اى كـه كـسـرى هـا و قـيـصـرهـا سـرور آنـان بـودنـد، پـايـشـان را از همه كشتزارهاى سرسبز و از دجله و فرات بريدند و آنها را از محيط هاى سر سبز و خرّم دور كردند، به سوى سرزمين هاى علفهاى خودرو و گذرگاه بادهاى سخت و جایی که زندگى در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند،
آنـهـا را درويـش و مـستمند به شتر چرانى و زندگى مشقت بار وا گذاشتند، خانه هاشان پست ترين خانه ملّت ها، و سرزمين زندگيشان خشك ترين بيابانها بود، نه دعوت حقّى وجود داشت كه به آن روى آورند و پناهنده شوند، و نه سايه محبّتى وجود داشت كه در عزّت آن زندگى كنند. حالات آنان دگرگون، و قدرت آنان پراكنده، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود. در بلايى سخت، و در جهالتى فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت ها را پرستش مى كردند، و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگرى هاى پياپى در ميانشان رواج يافته بود.
ره آورد بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان فرو ريخت بنگريد، كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند. چگونه نعمت هاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند، و جويبارهاى آسايش و رفاه بر ايشان روان ساخت و تمام بركات آيين حق، آنها را در بر گرفت در ميان نعمت ها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى شادمان شدند، امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند. آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطين روى زمين گرديدند، و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را بر كسانى اجرا مى كردند كه مجريان احكام بودند، و در گذشته كسى قدرت در هم شكستن نيروى آنان را نداشت، و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.
علل نكوهش و سقوط كوفيان آگاه باشيد كه شما هم اكنون دست از رشته اطاعت كشيديد، و با زنده كردن ارزش هاى جاهليّت، دژ محكم الهى را در هم شكستيد، در حالى كه خداوند بر اين امّت اسلامى بر «وحدت و برادرى» منّت گذارده بود، كه در سايه آن زندگى كنند، نعمتى بود كه هيچ ارزشى نمى توان همانند آن تصوّر كرد، زيرا از هر ارزشى گرانقدرتر، و از هر كرامتى والاتر بود. بدانيد كه پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديه نشين شده ايد، و پس از وحدت و برادرى به احزاب گوناگون تبديل گشته ايد، از اسلام تنها نام آن، و از ايمان جز نشانى را نمى شناسيد. شعار مى دهيد: آتش آرى، ننگ هرگز. گويا مى خواهيد اسلام را واژگون، و پرده حرمتش را پاره كنيد و پيمانى را كه خدا براى حفظ حرمت مسلمين در زمين، و عامل امنيّت و آرامش مردم قرار داد بشكنيد. همانا اگر شما به غير اسلام پناه بريد، كافران با شما نبرد خواهند كرد. آنگاه نه جبرئيل و نه ميكائيل، نه مهاجر و نه انصار، وجود ندارند كه شما را يارى دهند، و چاره اى جز نبرد با شمشير نداريد تا خدا در ميان شما حكم نمايد. مردم! از مثلهاى قرآن درباره كسانى كه عذاب و كيفر شدند، و روزهاى سخت آنان، و آسيب هاى شديدى كه ديدند آگاهيد، پس وعده عذاب خدا را دور مپنداريد، و به عذر اينكه آگاهى نداريد خود را گرفتار نسازيد، و انتقام خدا را سبك، و خود را از كيفر الهى ايمن مپنداريد، زيرا كه خداى سبحان، مردم روزگاران گذشته را از رحمت خود دور نساخت مگر براى ترك امر به معروف، و نهى از منكر. پس خدا، بى خردان را براى نافرمانى، و خردمندان را براى ترك باز داشتن ديگران از گناه، لعنت كرد. آگاه باشيد! شما رشته پيوند با اسلام را قطع، و اجراى حدود الهى را تعطيل، و احكام اسلام را به فراموشى سپرده ايد .