باسمه تعالی

این روزها حرفهای زیادی از احتمال توافق جامع هسته ای بین ایران و غرب شنیده میشود. حتی در بین سیاستمداران منطقه نیز این احساس پدید آمده که ممکن است این توافق به همسویی و اتحادی بین ایران و آمریکا منجر شود. به همین دلیل سعی کرده اند که روابط خود با ایران را تقویت کنند تا در صورت قوی تر شدن موضع ایران در منطقه متضرر نشوند. سفر امیر کویت به ایران نیز متاثر از همین مساله است. صاحبان سرمایه و مدیران شرکت های بزرگ نیز در حال تلاش هستند که از غافله عقب نمانند و از فرصت های تجاری محروم نشوند. لذا هیئت های تجاری زیادی از اروپا و آمریکا به ایران سفر میکنند.

اما آیا واقعا چنین توافق جامعی قابل حصول است و اگر هم به فرض هم چنین توافقی اعلام شود، تبعات آن چه خواهد بود؟

واضح است که شفافیت، پروتکل الحاقی، بازرسی و روش راستی‌آزمایی مواردی نیست که آمریکا به دنبال آن باشد و کمترین چیزی که مورد نظر آنهاست تعطیلی کامل صنعت هسته ای و از بین بردن تاسیسات زیربنایی است، به نحوی که اگر رهبران ایران تغییر کردند و یا نظر آنها عوض شد، نتوانند از این صنعت در کاربردهای نظامی استفاده کنند.

اما در مقابل این همه امتیازات، ایران چه چیزی را در این معامله بدست خواهد آورد؟

رئیس جمهور قبلی ایران، احمدی نژاد، قبلا در این باره صحبتهایی کرده بود و تا آنجا که به خاطر دارم، گفته بود که ریشه مشکلات خاورمیانه وجود اسرائیل است و اگر آمریکا دست از حمایت از اسرائیل بردارد و به انهدام آن راضی شود، امکان توافق بر سر هر چیزی ممکن است. اخباری هم در چند ماه گذشته پخش شد مبنی بر اینکه طرحهایی در دست است که بخشی از تگزاس را به مهاجران یهود اختصاص دهند تا بتوانند به جای اسرائیل، کشور خود را در آنجا بسازند.

اما فرض کنیم که آمریکا دست از حمایت اسرائیل بردارد و یا حتی برای قلع و قمع آنها در اسرائیل، چراغ سبز نشان دهد؛ این به این معنی نیست که کار پایان یافته است. بعید میدانم بشود صهیونیستها را به این راحتی از ادامه پروژه اسرائیل منصرف کرد و آنها را به کوچ به سرزمین موعود دیگری در تگزاس واداشت. به علاوه رژیم صهیونیستی یکی از بزرگترین زرادخانه های هسته ای را داراست. تلاش برای متقاعد کردن آنها به اینکه نمیتوانند در قلب سرزمین های اسلامی کشور خود را تشکیل دهند، کار غلطی نیست، اما بعید میدانم بدون جنگی تمام عیار بشود آنها را از این سرزمین اخراج کرد و یا به همزیستی با فلسطینی ها تحت یک دولت واحد وادار کرد.

قبلا در مقاله دیگری درباره مبانی شیطانی افکار سردمداران پشت صحنه در آمریکا توضیح داده بودم که هدف اصلی از ایجاد اسرائیل، ایجاد جنگ بین یهود و اسلام است به نحوی که زمینه نابودی هر دو گروه و بلکه همه ادیان توحیدی فراهم شود و بهانه ای به دست غربی ها بیاید که بتوانند حمله ای بزرگ به خاورمیانه کنند و کاری کنند که اسلام و دیگر ادیان توحیدی کلا ریشه کن شوند. تمام سمبل های رسمی و سمبل هایی که در پولهای آمریکا و اروپا به کار رفته مربوط به فرعون و دین فرعون و بابل است و هیچ اثری از سمبلهای یهودی در آن دیده نمیشود. بنابراین این فرض که یهودیها بر مراجع تصمیم گیری آمریکا سلطه دارند، تصور خامی بیش نیست.

اگر دست برداشتن آمریکا از حمایت از اسرائیل جزء مفاد توافق باشد، به این معنی است که آمریکا به دنبال تسریع رخداد جنگ بین اسرائیل و کشورهای اسلامی است. بنابراین باید با این مطلب با احتیاط بیشتری برخورد کرد.

پیدا کردن جواب این سئوال که چه چیز باعث اطمینان خاطر آمریکا از منحرف نشدن برنامه هسته ای ایران به سوی اهداف نظامی خواهد شد، کار سختی نیست. کشورهای زیادی در خاورمیانه هستند که قبلا تعاملاتی با غرب و علی الخصوص آمریکا داشته اند و با بررسی طیف این تعاملات میتوان دریافت که چه انتظاری از نتایج توافق ایران با غرب میتوان داشت.

اولین کشور نمونه در منطقه لیبی است که وقتی در شرایطی مشابه شرایط کنونی ایران، آمریکا و اروپا تنها راه رفع تحریمها و گسترش روابط اقتصادی و سیاسی را تعطیلی کامل صنعت هسته ای، چه نظامی و چه صلح آمیز، دانسته بودند، در اواخر سال 2003 به تمام تقاضاهای آنها پاسخ داده و توافق کرد که تمام تاسیسات مربوط به غنی سازی را بار کشتی کند و تحویل غرب دهد. باز شدن درهای لیبی تنها به نفوذ سرویس های اطلاعاتی غرب در لیبی منجر شد تا بتوانند فقط در 6 سال زمینه جنگ داخلی و سقوط قذافی را فراهم کنند.

پس از آن هم غرب به دنبال استقرار دولتی دموکراتیک و پایدار نبود و زمینه حضور و رشد گروه های تروریستی سلفی در آنجا را فراهم کرد تا هم بشود از آن برای صدور تروریسم به دیگر کشورهای منطقه استفاده کرد و هم بشود شرایط لیبی را برای همیشه بحرانی نگاه داشت. نمونه آن هم فراهم کردن شرایط حمله تروریستی ساختگی به کنسول گری آمریکا در بنغازی در سپتامبر سال 2012 بود و اخبار متعاقب حاکی از آن بود که چند ژنرال رده بالا که به دستور عدم کمک به پرسنل کنسول گری اعتراض کرده بودند، برکنار شدند و یکی از آنها ژنرال Carter Ham فرمانده AFRICOM بود. از آن تاریخ تا کنون نیز شرایط لیبی بهتر نشده است و جنگ داخلی بی پایان و زندگی در سایه ترس از بمباران توسط هواپیماهای باسرنشین و بدون سرنشین داخلی و خارجی، تنها چیزی است که مردم میتوانند انتظار داشته باشند.

کشورهای دیگر مثل افغانستان و عراق و یمن و پاکستان نیز شرایط بهتری ندارند. تروریسم هدایت شده توسط سرویس های اطلاعاتی غربی با هدف ایجاد اختلاف و تزاحم بین قومیت های مختلف و همچنین جلوگیری از به ثمر رسیدن پروژه های بزرگ اقتصادی؛ ایجاد بحران های اجتماعی، گسترش فساد و توزیع مواد مخدر رایگان به منظور تخریب بافت های اجتماعی، کشتار کور و بیهدف توسط هواپیماهای بدون سرنشین که مردم را در ترسی دائم نگاه دارد، همه و همه شگردهای آمریکا برای حصول اطمینان از این است که این کشورها توان تخلف از منویات آمریکا را ندارند.

تعطیلی صنعت هسته ای در ایران و یا حتی بحث شفافیت فعالیتها، قدمی است که آمریکا را تشویق به تسریع گام های بعدی برای سلطه بیشتر خواهد کرد. نکته ای که نباید از نظر دور داشت این است که از نظر سردمداران پشت پرده آمریکا این جنگ اعتقادی است و تا نتوانند توحید را از صحنه دنیا پاک کنند، از پا نخواهند نشست و در این راه از قربانی کردن مال و جان مردم خود و یا دیگران دریغ نخواهند کرد. مردم و مسئولین در ایران نیز باید همین را در نظر داشته باشند و تا وقتی که ایالات متحده با سمبل های شیطانی اش پابرجاست و همچنین اتحادیه اروپا با سمبل برج نیمه کاره بابل وجود دارد، از پای ننشینند.