باسمه تعالی

همه ما واقف هستیم که روزی رهسپار دیار آخرت خواهیم شد و بنابراین باید تکلیف کارهای ناتمام، حسابهای تسویه نشده و اموال خود را در قالب یک وصیت نامه تعیین کنیم. اما بعضا اتفاق می افتد که افراد چیزی را وصیت میکنند که یا اساسا حق وصیت آنرا ندارند و یا باعث دلخوری و رنجش بازماندگان میشود. لذا بر آن شدم که در حد توان و تجربه خود نکاتی را ذکر کنم.

وصیت به تغییر حکم خدا عاقلانه نیست

به عنوان نمونه شاهد بوده ام که بعضی افراد در وصیت خود چنین آورده اند که سهم ارث فرزندان دختر و پسرشان با هم برابر باشد. اشکال اول این کار این است که تلویحا چنین فرض میکنند که حکم خدا در نحوه تقسیم ارث بین فرزندان دختر و پسر ناعادلانه است و آنها با این کار در صدد جبران این بیعدالتی هستند. خود این فرض رنگ و بوی کفر دارد. در آیات 13 و 14 سوره نساء پس از بیان قوانین تقسیم ارث، این قوانین را حدود الهی معرفی میکند که برای اطاعت از آنها وعده بهشت و برای عصیان در برابر آنها وعید عذاب ابدی داده است.

فرد باید حدود اختیارات خود در وصیت را بداند

موردی را شاهد بودم که پدری متوفی در وصیت خود چنین نوشته بود که خانه ام و اثاث منزل بعد از من متعلق به همسرم خواهد بود و فرزندان فقط از هر چیز دیگری که باقی مانده ارث میبرند. متوفی ظاهرا غافل از این بود که حق ندارد درباره بیش از یک سوم مایملک خود چنین وصیت کند. اگر هم واقف به این حکم بوده، شاید فکر میکرد که وصیت او برای فرزندانش حکم وحی الهی را دارد و لازم الاتباع است. در حالی که چنین فرضی پوچ است. شاید در چند هفته پس از مرگ پدر، حیا مانع این شود که فرزندان حق خود را طلب کنند، اما فشار مستمر کمبودهای مادی بالاخره بر این حیا غلبه میکند و باعث میشود حقی را که خدا برای آنان تعیین کرده را مطالبه کنند.

وصیت نامه نباید باعث ایجاد اختلاف و نفرت در بازماندگان شود

بعضی ها در وصیت نامه خود فردی از ورثه را از ارث محروم میکنند و یا هر آنچه را که در زمان حیات خود به حکم حیا و یا ترس از تلافی نمیتوانستند به زبان بیاورند، مینویسند. اولا محروم کردن از ارث ورثه در اختیار صاحب وصیت نیست. ارث حقی است که خدا تعیین کرده و هیچکس مجاز نیست حقی را که رب جلیل تثبیت کرده از کسی سلب کند. فحش دادن و ایجاد اختلاف در بازماندگان نیز پسندیده نیست و صاحب وصیت باید در صحنه قیامت پاسخگوی چنین اعمالی باشد.

بازماندگان نباید توقع این را داشته باشند که دیگر ورثه به نفع آنان گذشت کنند

مطلبی را که میخواهم عرض کنم فقط در بین خانواده هایی که از نظر فرهنگی پائین هستند رخ نمیدهد، بلکه در خانواده هایی که کلکسیونی از مدارک بالای دانشگاهی را دارا هستند نیز میتوان این پدیده را مشاهده کرد.

حتی این موضوع منحصر به خانواده های کم درآمد و فقیر نیست؛ بلکه خانواده هایی که ثروتشان بسیار بیشتر از نیازهای مادیشان است، نیز گرفتار چنین مواردی هستند.

مطلب این است که وقتی پدر یک خانواده درمی گذرد و از او فرزندانی خردسال و یا نوجوان و جوان باقی میماند، خانواده در اینکه بقیه ورثه مانند پدر و مادر متوفی از سهم خود به نفع فرزندان گذشت کنند، اصرار میکنند. بعضی مواقع هم بی انصافی را از حد میگذرانند و قبل از اینکه والدین متوفی حرفی بزنند، در هر کوی و برزنی جار میزنند که آنها میخواهند حق بچه های صغیر متوفی را خورده و به آنها ظلم کنند تا آن پدر و مادر برای حفظ آبروی خود چاره ای جز گذشتن از حق خود نداشته باشند.

اولین ایراد این کار این است که حقی را که رب جلیل برای کسی تعیین کرده، میخواهند به عنوان سوءاستفاده و ظلم جلوه دهند. چنین کاری فقط ضایع کردن حق الناس نیست، بلکه باید برای عصیان در برابر حکم پروردگار در محضر الهی جوابگو باشند.

ایراد دوم این است که پدر و مادر متوفی ممکن است توان مالی مساعدی نداشته باشند و به سهم الارث خود نیاز داشته باشند و به خاطر آبروداری و عفاف خود، این نیاز را از چشم دیگران مخفی نگاه داشته باشند.

ایراد سوم این است که فرزندان صغیر متوفی نوه های پدر و مادر او هستند و پدر بزرگ و مادر بزرگ به انحاء مختلف باید برای آنها هزینه هایی را متقبل شوند و اگر از سهم ارث خود محروم شوند، ممکن است توان انجام وظایف خود را نداشته باشند و در نهایت همان فرزندان صغیر و نوجوان ضرر بیشتری را تحمل کنند.

ایراد چهارم این است که در بسیاری موارد زیان های روانی و اعتباری این آبروریزی ها هیچ وقت قابل جبران نیست و در دید مردم عادی جامعه پدر و مادر متوفی به عنوان افرادی دنیا طلب که از حق بچه های یتیم هم گذشت نمیکنند جلوه داده خواهند شد. از طرفی دیگر در نزد عقلا تقصیر فرزندان و طمع و حرص و آز آنها روشن است و هیچ عاقلی نمیتواند به آنها به عنوان افرادی قابل احترام بنگرد.

نکته ای که معمولا فرزندان را به اشتباه می اندازد این است که آنها قطب نمای اخلاقی خود را مادر خود فرض میکنند

و فکر میکنند که اگر هر کاری را که مادر آنها توصیه کند، انجام دهند کار خوبی کرده اند. اما فرزندان باید در نظر داشته باشند که روابط همسر یک فرد با پدر و مادر او علی الخصوص پس از مرگ آن فرد، رابطه ای بر اساس پیوند های خونی نیست. در حالی که برای فرزندان  هر دو طرف به یک اندازه واجب الاحترام هستند. بنابراین اگر بین این دو برخوردی پیش آید، فرزندان حق جانبداری از یک طرف و پرخاش به طرف دیگر را ندارند. دعوای بین همسر یک فرد با پدر و مادر او دعوای بین دو فرد عادی و غریبه است، اما برای فرزندان، هر دو طرف دعوا حکم پدری و مادری دارند. بنابراین لازم است فرزندان در تشخیص وظایف خود و ارزیابی دیگران مستقل عمل کنند و آبروی خود را نریزند.

تا اینجای کار به عدل رفتار کردن است. اما قرآن علاوه بر این به احسان نیز توصیه فرموده است

آیه 8 سوره نساء میفرماید:

وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا

چون هنگام تقسیم کردن ارث، خویشاوندان و یتیمان و مستمندان حاضر شدند، چیزی از آن را به ایشان بدهید، و با آنان سخنی شایسته و پسندیده گویید

توصیه قرآن این است که خانواده و فرزندان متوفی علاوه بر اینکه حقوق مسلم دیگران را ادا کنند، باید در حد توان خود و متناسب با موجودی ارث، برای بقیه بازماندگان که طبق قوانین ارث سهمی به آنها تعلق نمیگیرد، نیز سهمی قائل شوند. این سهمیه میتواند بسیار مختصر حتی در حد یک کتاب از کتابخانه متوفی باشد و لازم نیست هنگفت باشد. اما همین کار باعث تقویت پیوندهای فامیلی و تلطیف قلوب میشود. در کنار این مطلب، قرآن یادآوری فرموده که در هر حال باید با دیگران شایسته و پسندیده رفتار شود.

این توصیه های قرآن کجا و آنچه در جامعه، حتی در بین خانواده های تحصیل کرده و مرفه شاهد آن هستیم کجا؟