تحولات سوریه تا اول فوریه 2014
تاریخ نشر:باسمه تعالی
در مطلب قبلی که چهار ماه ونیم پیش درباره سوریه نوشته بودم به این جمع بندی رسیده بودم که سوریه با قبول خلع سلاح شیمیایی تلویحا اتهام استفاده از این سلاح ها را پذیرفته و این از نظر کشورهای غربی و افکار عمومی به عنوان ضعف تلقی شده و این ضعف سوریه در دید غربی ها به نحوی به ضعف ایران نیز تعبیر میشود. بنابراین مشخص شده که نقشه آمریکا برای حمله به سوریه تا آخر پیش خواهد رفت و دیگر برگشت پذیر نیست. رژیم سوریه به این ترتیب مجبور به دادن امتیاز و عقب نشینی قدم به قدم است و دیگر سئوال این نیست که آیا پابرجا خواهد ماند یا نه. بلکه سئوال این است که چند ماه دیگر سقوط خواهد کرد.
بعد از نوشتن این مطلب تحلیل های دیگری از کارشناسان سیاسی خواندم که خلاف چنین نظری را داشتند. به عنوان مثال یکی از کارشناسان چنین بیان کرده بود که:
ورق جنگ در سوریه برگشته است. امریکا نواختن طبل جنگ را متوقف کرده و سخن از دیپلماسی می گوید آن هم یک دیپلماسی دراز مدت با نتایجی کلی، مبهم و عمدتا غیر قابل تحقق و بی ارزش. باراک اوباما که تا یک هفته قبل یک رییس جمهور جنگ بود حالا میدان راکاملا خالی کرده و دست ها را بالا برده است. امریکا یکی از بی سابقه ترین حقارت های تاریخی خود را تجربه می کند.
بعضی ها هم چنین ادعا کرده بودند که روسها دو موشک شلیک شده توسط آمریکایی ها را منهدم کردند تا به آمریکا بفهمانند که تا آخر از سوریه دفاع میکنند و همین مطلب باعث عقب نشینی آنها شد و خلع سلاح شیمیایی سوریه فقط بهانه ای بود که آبرومندانه بتوانند صحنه را ترک کنند. البته اصل صحت خبر قابل راستی آزمایی نیست، ولی قبلا در چند جا سعی کرده ام نشان دهم چرا چنین تحلیل هایی نمیتواند درست باشد [1],[2]. یعنی جدا از اینکه چه بر سر موشک ها آمده، تغییر تاکتیک غرب نمیتواند تنها به این عامل وابسته باشد.
اما حالا پس از گذشت 5 ماه دیگر از این قبیل حرفها خبری نیست. سوریه با اینکه از اول مشخص بود هیچ منفعت قابل کسبی در مذاکرات ژنو 2 نیست، باز حاضر به شرکت در آن شد. آمریکا و به تبع آن سازمان ملل شرط حضور در این نشست را قبول توافقنامه نشست قبلی، که برکناری نظام فعلی و برقراری یک حکومت انتقالی بود، تعیین کرده بودند؛ و به این بهانه از حضور ایران در این نشست جلوگیری کردند تا حاکمان سوریه هیچ چیزی برای چانه زنی نداشته باشند. اگر حاکمان سوریه از سلامت روحی و روانی برخوردار بودند، باید این را درک میکردند که سهم آنها از شرکت در این نشست فقط امتیازهایی است که باید بدهند. از اول کاملا مشخص بود که اولین هدف آمریکا از این نشست این بود که معارضان سوریه را در افکار عمومی از گروهی تروریست آدم خوار به مبارزان آزادیخواهی که حتی دولت سوریه آنها را به رسمیت شناخته، تبدیل کند و اینکه آنها از این مذاکرات دست خالی برنگردند، را تضمین کند. حداقل نتیجه این مذاکرات بنا به نقل دبکا این بود که دو منطقه حائل یکی به ابعاد 45 در 75 کیلومتر و دیگری 30 در 60 کیلومتر از خاک سوریه را گرفته و در اختیار ارتش های اسرائیل، آمریکا و اردن قرار دهند تا به بهانه محافظت از مرزهای همسایگان کار تجهیز مخالفان و آموزش آنها را آسان و سقوط دولت سوریه را تضمین کنند.
واقعا سونوشت حاکمان سوریه که حاضر میشوند بدون همراهی متحد واقعی خود ایران پای چنین میز مذاکره ای بنشینند، چه چیزی غیر از نابودی میتواند باشد؟
برای آمریکا مشخص شد که سوریه به اندازه کافی از رمق افتاده و دیگر توان دست و پا زدن نداشته و مانند قورباغه ای است که دیگر توان جستن از آب در حال جوشیدن را ندارد. لذا برنامه خود را سرعت بخشیده و در قدم اول علنا ارسال سلاح به گروه های به اصطلاح میانه رو را از سر گرفته است. در قدم دوم سوریه را به تعلل در تحویل سلاح های شیمیایی متهم کرده و به خاطر آن تهدید به حمله نظامی کرده است. در قدم سوم سوریه را به تولید سلاح های بیولوژیک کشتارجمعی متهم کرده است که درست همان سناریویی است که برای رژیم صدام دنبال کردند.
همه اینها علامت این است که آمریکا انجام پروژه تغییر رژیم سوریه را کاملا عملی میداند. اگر تحلیل کارشناسانی که ادعا میکردند روسیه حاضر است به خاطر سوریه تا آخر خط برود و از آن دفاع کند، درست بود؛ چنین رفتاری را از آمریکا شاهد نبودیم. حداقل میتوان گفت آمریکا چنین برداشتی از روسیه ندارد.
اگر تاکید مذاکرات ژنو 2 به جای اینکه تنها بر تشکیل حکومت انتقالی باشد، روی ایجاد ساز و کاری که منجر به کم کردن تلفات غیر نظامیها، تضمین امنیت کاروانهای غذارسانی به مناطق قحطی زده، درمان مجروحان و تبادل اسرا بود، میشد حضور در این نشست را توجیح کرد. ولی ظاهرا هیچ بحثی در این زمینه ها انجام نشده است و همین مطلب یکی از نقاط تاریک تاریخ معاصر است.
با توجه به اینکه گروه دولت اسلامی عراق و شام و همچنین جبهه النصره خود را از شاخه های القاعده میدانند و همچنین مردم سوریه و جهان شاهد جنایات بسیاری از آنها بوده اند، جبهه غربی ــ عربی نمیتواند آنها را به عنوان جایگزین مناسبی برای بشار اسد معرفی کند. لذا ائتلافی از گروه هایی که بیشتر به دستگاه اطلاعاتی عربستان نزدیک بودند، ایجاد کرده و نام آنرا جبهه اسلامی سوریه و یا Syrian Islamic Front نامیده اند و آنرا گروهی میانه رو معرفی کرده، تا بدین واسطه دریافت کمک های نظامی آنها از غرب حساسیت کمتری ایجاد کند. در حالی که زهران علوش از رهبران این جبهه متهم اصلی بکاربردن سلاح های شیمیایی در آگوست 2013 در حومه دمشق است.
در ویدیو کلیپ زیر زهران علوش خطاب به شیعیان میگوید که ما به دولت بنی امیه افتخار میکنیم و این دولت را دوباره در دمشق برپا خواهیم کرد تا دوباره همان طور که بنی امیه سرهای شما را بریدند و شما را خوار کردند، ما هم چنین کنیم.
سلام
به نظرم شما به شدت تحت تاثیر ادعاهای دروغین رسانه های غربی هستید. آمریکا اگر میتوانست، همان اول بار که تهدید به جنگ کرد،کار را یکسره میکرد.
به هیچ عنوان سوریه مانند یک قورباغه بی رمق در آب جوش نیست،برای اینکه دارای عمق استراتژیکی به نام ایران است که متحدان اصلی سوریه مانند روسیه، تحت سناریوهای طراحی شده توسط ایران عمل میکنند(به دلایل مختلف که مطرح کردنش به درازا میکشد).
بشار اسد اخیرا گفته که ما فقط پیروزی میخواهیم و حتما حرفش دارای پشتوانه بوده، چون قبلا از این حرف ها نمیزد.
از طرفی خود جبهه غربی-عربی دارای شکاف های عمیقی است که این شکاف به هیچ عنوان در جبهه سوریه (ایران و روسیه و حزب الله) دیده نمیشود. دائما خبر درگیری بین نیروهای مخالف مختلف را میشنویم که هرکدام منافع یکی از کشورهای غربی را دنبال میکنند و از آن ها پول و سلاح میگیرند. مثلا اخیرا خبر درگیری بین داعش و ارتش آزاد خیلی در رسانه ها بازتاب داشت. این درگیری به حدی بود که داعش سه خودروی بمب گذاری شده را در مقر ارتش آزاد منفجر کرد تا انتقام شکست هایش را بگیرد.
به نظر من اصولا مخالفین سوریه در حدی نیستند که بتوانند دیگر حرفی برای گفتن داشته باشند و سفر اردوغان به تهران هم مؤید کلام بنده است.
واگذاری مقداری زمین هم صرفا برای ملاحظات استراتژیک است. حتی برخی از مناطق کرد نشین سوریه هم خود مختار شده اند. چون در این وضعیت و هجمه همه جانبه به سوریه، این مسائل اجتناب نا پذیر است. دقیقا مانند فوتبال که وقتی سرمربی میبیند که تیم تحت فشار است، آن بازیکنی که با او اختلاف دارد و او را نیمکت نشین کرده بود، ناچارا به میدان میفرستد. با این کار هنوز هم سرمربی است و میتواند به راحتی از بازی های دیگر او را روی نیمکت بنشاند.
اگر جبهه مخالفان توان داشت، عربستان تا این حد از آمریکا فاصله نمیگرفت.
شما مطمئن باشید که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
از شما هم درخواست دارم که خیلی به تحلیل تحلیلگران غربی توجه نکنید. مثل اینکه بر شما هم تاثیر گذاشته اند. باید اعتراف کنم که انتظار چنین تفسیری در مورد وقایع سوریه را از هرکسی داشتم، الا شما!!!!!!!!!
این لینک را هم اگر صلاح میدانید بررسی بفرمایید:
با سلام و عرض تشکر از لطف شما!
در دنیای امروز صرفنظر از اینکه در یک درگیری هر طرف چقدر به طرف مقابل خسارت وارد کند، برنده یا بازنده درگیری را افکار عمومی تعیین میکنند. بنابراین رجزخوانی و شعار دادن علاوه بر اینکه به تقویت روحیه کمک میکند، در جهت دادن افکار عمومی مفید است. مقاله ای هم که لینک آن را آوردید بیش از اینکه یک تحلیل سیاسی باشد، رجزخوانی بود. البته بعضی حرفهای آن درست بود که با آنچه در اینجا به عنوان تحلیل آوردم تضادی نداشت.
بعضی از حرفهای خود شما هم رجزخوانی است که با آن مخالفتی ندارم، اما تحلیل سیاسی را تغییر نمیدهد. حرف من این نیست که آمریکا پیروز نهایی این نبرد است. اختلافات گروههای مخالف و کشورهای عربی هم برای همه روشن است. قطعا آنها همه هزینه اشتباهات خود را خواهند پرداخت. حرفم این است که دولت سوریه زمان زیادی برای ماندن ندارد و سقوط خواهد کرد. ایران هم اگر تا بحال با اجرای چند مانور نظامی و شلیک چند موشک میتوانست دشمنانش را در تصمیم حمله به تردید بیاندازد، دیگر با این شگردها نمیتواند کاری کند، بلکه برنده نهایی این درگیری در میدان نبرد و با کشته های فراوان تعیین خواهد شد.
بگذارید این ماجرا را با یک مثال روشن کنم:
امیدوارم این مطلب را هیچ وقت تجربه نکنید، اما اگر در دوستان خود کسی را دیده اید که این حالت را تجربه کرده باشد، میتوانید صحت آنچه را که میخواهم بگویم از او بپرسید. وقتی یک نفر از اعضای خانواده دچار سرطان میشود، اعضای خانواده با زحمت فراوان و صرف هزینه های هنگفت در درمان مریض میکوشند. بعد از شیمی درمانی ممکن است مریض موهای خود را از دست بدهد و دچار کلی عوارض جانبی شود. ولی خانواده با امید به اینکه بیماری رفع شود، ناامید نشده و روند درمان را ادامه میدهند تا جایی که دکتر اعلام میکند که دیگر از سلول های سرطانی خبری نیست و همه این را جشن میگیرند. بعد از چند ماه با آزمایش دوباره معلوم میشود که یک دور دیگر باید شیمی درمانی انجام شود تا سرطان دیگر برنگردد. این سیکل ممکن است چند سال ادامه پیدا کند و تصور همه این باشد که مساله قابل کنترل است. اما وقتی چند تورم کوچک در چند جای بدن مثل گردن و دستها پیدا میشود، بزرگترها بدون اینکه به دیگر اعضای خانواده بگویند، میفهمند که سرطان متاستاز کرده و زمان زیادی باقی نمانده و باید برای تدارک مراسم ختم آماده شوند. وقتی هم که مریض که شرایط عمومی اش رو به پسرفت بود، یکباره شروع به بهبود میکند و شاداب و سرحال میشود، جوانترها فکر میکنند که مریض توان غلبه بر بیماری را دارد. اما بزرگترها میفهمند که مریض نزدیکی مرگ را حس کرده و دارد آخرین دست و پای خود را میزند و چند روزی بیشتر به تمام شدن کار نمانده است.
رجزخوانی و شعار دادن بد نیست ولی این وبلاگ برای رجزخوانی و شعار دادن و این حرفها نیست و فکر نمیکردم که خوانندگان آن انتظار چنین چیزی را داشته باشند. بلکه قصد این است که بر اساس اخبار مستند و قابل راستی آزمایی تحلیلی ارائه شود که به دیدن تصویر کلی آنچه در حال وقوع است کمک کند.
سلام،
رجزخوانی چیز مذمومی نیست ولی هر چیزی جای خودش را دارد. وقتی ادعایی بشود که دلیل برای آن آورده نشود و یا دلایل و شواهد قابل اندازه گیری و راستی آزمایی نباشد، بیشتر به رجزخوانی شبیه است تا استدلال.
اینکه بگویید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، رجز است دیگر. اگر بخواهید به عنوان استدلال آنرا جا بزنید، باید اول غلط را تعریف کنید، بعد دلایل خود را برای اثبات اینکه آمریکا نمیتواند آنرا انجام دهد، بیاورید.
برای ادعای اینکه یقینا بشار اسد تا سال 2021 رئیس جمهور خواهد بود، چه دلیلی آورده اید؟
یا در مورد خبر مشرق که ادعا کرده بود دستاورد سوریه از کنفرانس ژنو، پایان دادن به نظام تک قطبی جهان است، چطور میشود این ادعا را راستی آزمایی کرد یا اندازه گرفت؟
روشی را که سعی میکنم دنبال کنم این است که اگر حرفی را از دیگران بخواهم استفاده کنم، تا حد امکان منبع آنرا ذکر کنم. یکی از دلایلی که تعداد لینکهای این نوشته ها بالاست، همین است. در ضمن اگر دریابم که حرفی را دیگری زده و در خبرگزاری های دیگر میتوان آنرا یافت، تکرار آنرا بیهوده میدانم.
هر نتیجه گیری که در این نوشته ها می بینید، به شکل اول منطق است. یعنی یک مقدمه "بود" دارد و یک مقدمه "باید" تا بشود از آن یک نتیجه "باید" گرفت. منظورم از مقدمه "بود" خبری است که منبع آن مشخص باشد و قابل راستی آزمایی باشد. مقدمه "باید" هم معمولا آن قضایایی است که از ساز و کار عالم در بین آدمها شناخته شده است. بگذارید این را با مثال شرح دهم. در این نوشته آورده ام که "آمریکا انجام پروژه تغییر رژیم سوریه را کاملا عملی میداند". برای مقدمه "بود" سه خبر با ذکر منبع آورده ام. مقدمه باید هم این است که "هیچ کشوری کاری را نمیکند مگر آنکه با انجام آن به دنبال نتیجه مشخصی باشد و به اخذ آن نتیجه امیدوار باشد". با این دو مقدمه به این نتیجه رسیده ام که "باید" آمریکا امید به رسیدن به نتیجه مشخصی در این کار داشته باشد.
اگر مقدمه های "بود" را راستی آزمایی کردید و درست از آب در نیامد، میتوانید ادعا کنید که نتیجه غلط است. یا میتوانید در مقدمه "باید" شک کنید و یا دلیل صحت آنرا بخواهید. اما نمیتوانید فقط به این دلیل که شبیه حرف الجزیره است، آنرا بی اعتبار بدانید.
بگذارید مثال دیگری بزنم: شما در کامنت اول آورده اید که گروه های معارض سوریه با هم درگیرند و توان شکست ارتش سوریه را ندارند. مقدمه "بود" در اینجا اصل خبر درگیری های گروهها با هم است که میشود خبر آن را همه جا یافت. مقدمه "باید" که فرض کرده اید این است که برای پیروزی "باید" معارضان با هم متحد باشند. این مقدمه معمولا درست است ولی مقدمه "باید" دیگری را میشود فرض کرد و آن هم این است که "وقتی معارضان از شکست حریف مطمئن باشند، دیگر به اتحاد احتیاجی ندارند و هرکدام سعی میکنند که سهم بیشتری را برای خود تضمین کنند". ادعا نمیکنم که این مقدمه "باید" در این مورد خاص درست است. اما اگر این مقدمه درست باشد نتیجه ای کاملا متفاوت از نتیجه گرفته شده میتوان گرفت.
با سلام و عرض تشکر از لطف شما،
واقعا اصراری ندارم که ثابت کنم هرچه گفتم درست است، بلکه روش رسیدن به جمع بندی خود را مطرح کردم. حالا اگر کسی در مقدمات آن اشکالی بیابد، به جمع بندی دیگری میرسیم و از اینکه نتیجه بهتری از نتیجه اول گرفته ایم، خوشحال خواهیم شد. در واقع حکمت اصلی همه این تبادلات فکری این است که مقدمات مخدوش را کم کنیم و به نتیجه کاملتر برسیم.
همانطور که مستحضرید، آدم موجود مجرد عقلی نیست که عاری از شهوت و غضب و خودخواهی باشد. بنابراین همیشه در معرض این است که در استنتاجات عقلی به اشتباه بیافتد. ایراد امثال سروش هم این نیست که به علم و عقل بیش از اندازه تکیه کرده اند و چیزهای دیگر را کنار گذاشته اند. بلکه ایراد آنها این است که بین خود و پیامبر قیاس کرده اند. همان قیاسی که باعث شد ابلیس در برابر امر الهی عصیان کند. اگرنه با دلایل عقلی و علمی به نتایجی که ادعا میکنند نمیشود رسید. با دلایل عقلی اثبات اینکه بشر به وحی نیاز دارد، آسان است.
اگر مقدماتی را که آورده ام زیادی مادی میدانید، یک شاهد بیاورید که عوامل ماوراء الطبیعه ای وجود دارد که میتواند نتیجه را به نفع ایران عوض کند. دلایل عقلی که دیگر مادی نیست. شاهدی که من دارم این است که:
إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد 11)
فَإِن تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّـهُ أَجْرًا حَسَنًا ۖ وَإِن تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّيْتُم مِّن قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (فتح 16)
ملتی که در حال غرق شدن در مادیات و فساد است و دیگر مسجد رفتن آنها را با کلیسا رفتن انگلیسی ها مقایسه میکنند، به چه جراتی امید نصر الهی دارند؟
در مورد اینکه گفتید میخواهید به متغیر های ذهنی و فضای قضاوت من پی ببرید، باید بگویم که اینگونه تحلیل های روانشناسانه راه به جایی نخواهد برد. دلیل آن هم این است که متغیرهای نامعلوم زیادی در اینجا وجود دارد که نمی گذارد به جمع بندی محکمه پسند برسید. راه اصلی همان است که عرض کردم و آن این است که مقدماتی که در استنتاجات از آن استفاده شده را ارزیابی کنید تا اگر مخدوش باشند، بتوان به جمع بندی دیگری رسید.
اینکه فرمودید سیاست خارجی ایران را آقای خامنه ای طراحی میکنند و حتما راه درست را پیش گرفته اند، چیزی که میتوانم بگویم این است که میشود صحنه سیاست خارجی را به بازی شطرنج تشبیه کرد. با این تفاوت که در بازی شطرنج مهره ها باید بر اساس طرح و برنامه بازیگر حرکت کنند. اما در صحنه سیاسی بعضی مهره ها برای خودشان بازی میکنند، بعضی ها هم به جای اینکه حریف را بزنند، خودی ها را میزنند، بعضی مهره ها هم حرکتی غیر از آنچه برای آنها تعیین شده میکنند. مثلا اسبی که تا بخواهی آنرا حرکت دهی، به جای اینکه کاری که از آنها انتظار داری انجام دهند، کار غیر قابل انتظار دیگری میکنند. از بازیگری که در چنین صحنه ای بخواهد بازی کند، چقدر میشود انتظار داشت که بتواند طرح خود را درست پیش ببرد؟
با عرض سلام مجدد
من قصد تحلیل روانشناسانه نداشتم
شاید منظورم را بد بیان کردم
اما نصرت الهی حتما زمانی نازل نخواهد شد که همه مردم راه حق بروند. همین الان هم کمک خدا را میتوان در وقایع سوریه دید.
از طرف دیگر من معتقدم که:
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد،بی منت سپاهی
در سایر موارد با شما موافقم.
با تشکر
سلام،
با عرض تشکر از اینکه در این بحث حوصله به خرج دادید، توصیه میکنم نگاهی به خطبه قاصعه بیاندازید. در همین وبلاگ هم چند فراز از آن را آورده ام. علی الخصوص این جمله که:
همانا اگر شما به غير اسلام پناه بريد، كافران با شما نبرد خواهند كرد. آنگاه نه جبرئيل و نه ميكائيل، نه مهاجر و نه انصار، وجود ندارند كه شما را يارى دهند، و چاره اى جز نبرد با شمشير نداريد تا خدا در ميان شما حكم نمايد. مردم! از مثلهاى قرآن درباره كسانى كه عذاب و كيفر شدند، و روزهاى سخت آنان، و آسيب هاى شديدى كه ديدند آگاهيد، پس وعده عذاب خدا را دور مپنداريد
سلام
باز هم خبر از مریخ پیما همه جا پیچیده!
با سلام و عرض تشکر،
سعی کردم در مقاله ای جدید درباره علت این مطلب و اخبار مشابه در حد توان خود شرح دهم.
سلام
لطف کنید لینک زیر را مشاهدا بفرمایید.
با تشکر
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/284170/%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AF
با سلام و عرض تشکر،
حرفهای قشنگی بود که مرا یاد محمد سعید الصحاف سخنگوی زمان جنگ 2003 عراق انداخت که تا لحظات آخر که آمریکایی ها پای ساختمان محل مصاحبه رسیده بودند، از شکست ناپذیری ارتش صدام دم میزد.
شرکت در آن همایش اشتباه بود، چون اولا تمام برنامه ریزی های آن توسط دشمن سوریه انجام شده بود و شرکت سوریه در آن به عنوان ضعف تلقی میشد و حرکت های آمریکا بعد از کنفرانس نشان دهنده این بود که آنها دقیقا چنین برداشتی کرده اند.
خبرهای بعدی هم حاکی از این است که قصد دارند با حمله معارضین به دمشق کار دولت سوریه را قبل نشست بعدی یکسره کنند تا بشار اسد صلاح خود را در فرار از سوریه ببیند.
اینکه چقدر موفق شوند، بحث دیگری است. اما شرکت در یک بازی که قوانین بازی را دشمن آدم تعیین کند، غلط است.
سلام،
این توهین که من حرف غربی ها را دارم تکرار میکنم، مرتبا تکرار میکنید، در حالی که نه ذکر آن به بحث کمکی میکند و نه واقعا درست است.
بحث مواضع ایران و حزب الله چه ربطی به بحث اشتباهات و ضعف های دولت سوریه دارد؟
شما بهترین طبیب حاذق را در نظر بگیرید. آیا تضمینی هست که هر کس پیش او برود، بهبود پیدا کند، حتی اگر دواهای تجویز شده را نخورد و درمان توصیه شده را پیگیری نکند؟
با سلام و عرض تشکر،
قبلا هم عرض کردم قیاس و شبیه سازی اصلا مفید نیست. اینکه چیزی در ذهن یک نفر شبیه چیز دیگری تداعی شود، مطلبی فردی است و ممکن است در ذهن دیگران چنین نباشد. بنابراین ذکر صورت های ذهنی خاصیتی ندارد.
تنها راه این است که مقدمات هر نتیجه گیری بررسی شود و اگر ناقص است، نقص آن ذکر شود تا به نتیجه گیری بهتری برسیم.