بیایید نوشته را بخوانیم و نه خطوط بین آن را
تاریخ نشر:باسمه تعالی
آیا تا بحال با این مطلب برخورد کرده اید که وقتی حرفی بزنید و یا نوشته ای را برای کسی بوسیله ایمیل یا نامه بفرستید، طرف مقابل بجاي اينكه به معناي كلمات شما توجه كند، شروع كند به روانشناسي و سعی کند منظور اصلی شما از نوشتن آن مطلب و پیام مخفی پنهان در لابلای حرفهای شما را بیابد و این را نشانه هوشمندی و ذکاوت خود قلمداد کند؟ یا کسانی را دیده اید که وقتی بخواهند حرفی یا طعنه ای بزنند و متلکی بگویند، چنان منظور خود را در لابلای جملات پیچیده و تو در تو بیان میکنند که کشف آن برای همه میسر نیست؛ و عدم درک نکته ای که در پس پرده بیان کرده اند را نشانه کودنی طرف مقابل بدانند؟
بسیار پیش می آید که گوینده حرف ادعا کند که آنچه گفته با آن چیزی که دیگران شنیده اند متفاوت بوده است.
در زبان انگیسی به این کار که آدم با نگاه عمیق تر علاوه بر خواندن خطوط نوشته بتواند آنچه را که نویسنده نخواسته فاش بگوید را دریابد، اصطلاحا Reading between the lines و یا خواندن خطوط بین نوشته میگویند و مانند بسیاری از فرهنگهای دیگر چنین کاری را هنر و زیرکی میدانند. هرچند چنین هنری وجود دارد، آنچه که معمولا شاهد آن هستیم این است که کسانی که درک درستی از معنی کلمات و کلام ندارند، سعی میکنند احساسات نویسنده و یا گوینده حرف را ارزیابی کنند که درک آنها حداکثر در حد سایه ای از مفاهیم بیان شده است، و با این کار ضعف خود را در درک مفاهیم و یا بیحوصلگی خود در دقت به جزئیات را مخفی میکنند.
با این مطلب زیاد برخورد داشته ام که کسی میخواهد به دیگری مثلا 10 واحد توهین کند، ولی به خاطر پیچیده و تو در تو بیان کردن، مخاطب یا توهین را یک واحد و یا 100 واحد فرض کند و بنابراین عکس العملش با آنچه که توهین کننده انتظار داشته مطابق نباشد. منظورم از ذکر این مطلب این است که پیچیده حرف زدن به نتیجه ای که گوینده انتظار دارد، میتواند ختم نشود. شاید شما هم چنین مواردی را دیده باشید که کسی بخواهد فقط برای چند لحظه حال دیگری را بگیرد، ولی ماجرا با چاقوکشی و خونریزی خاتمه یابد. بحث در اینجا قبح توهین کردن نیست، بلکه آنچه میخواهم بیان کنم این است که اگر کسی بخواهد به مخاطب خود 10 واحد توهین کند، بهتر است به نحوی این کار را انجام دهد که برداشت مخاطب دقیقا 10 واحد توهین باشد و نه بیشتر و نه کمتر. راه چنین کاری این است که از کلماتی استفاده کنیم که ظرف مناسبی برای آنچه میخواهیم به مخاطب انتقال دهیم، باشد. البته مخاطب هم باید برای هر کلمه همان معنی را که در کتاب لغت براي آن ذكر شده در نظر بگیرد.
شاید در نگاه اول به نظر آید که درک اکثر مردم از معنی نوشته ها کم و بیش یکسان است، اما چنین نیست. شاهد آن هم قراردادها و توافق نامه های بین المللی است. در این نوع قراردادها مبنا این است که کلمات معانی استاندارد خود را حمل کنند، و قرار نیست حرفی در لفافه زده شود و چیزی بین خطوط نوشته قابل خواندن باشد. با این حال برداشت طرفین قرارداد از متنی که با هم تنظیم کرده اند معمولا متفاوت است و هر طرف روایت خود از توافق نامه را ارائه میکند. در حالی که متن توافق نامه در دسترس همه هست و معمولا احتیاجی به تعبیر و تفسیر نیست. در بسیاری از این قراردادها اگر برداشت دو طرف از معنی کلمات یکسان باشد، ممکن است اساسا چنین قراردادی امضا نشود. شاید بشود سیاسیون را به حیله گری در ارائه تفسیر از متن قراردادها متهم کرد، ولی واقعیت این است که در بسیاری از موارد کلمات برای افراد مختلف معانی متفاوتی را حمل میکنند.
مفاهیم چگونه در ذهن شکل میگیرند؟
آدمها برای اینکه کار تحلیل حقایق خارج از ذهن خود را آسان کنند، باید مدلی از ساز و کار جهان را در ذهن خود اختیار کنند و واقعیت های پیرامون خود را بر اساس آن مدل تحلیل کنند تا بتوانند تصویری را در ذهن خود ایجاد کنند. پیچیدگی و یا سادگی این مدلها بسته به این است که آدم در چه سطحی از دانش و هوش و سلامت نفس باشد. بعنوان مثال ممکن است یک نفر این فرضیه را مدل خود قرار دهد که
"هرکسی به دنبال منافع خود است و هر آنچه انجام میدهد برای بدست آوردن منافع بیشتر است".
در حالی که مدلی که فردی هوشمندتر اتخاذ میکند، میتواند کاملتر باشد و علاوه بر این عبارت شامل این نیز باشد که
"همه افراد در تشخیص منافع خود درست عمل نمیکنند و میتوانند اشتباه کنند".
قطعا این فرد هوشمندتر در تحلیل رفتار دیگران به نتیجه گیری متفاوتی از نفر قبلی میرسد.
پروسس ایجاد تصویر ذهنی از حقایق خارج از ذهن در اصطلاح قرآنی تسویل نامیده میشود. نفس انسان را هنگامی که به چنین فعالیتی بپردازد، اصطلاحا نفس مُسوِّله مینامند. چنین تصویر ذهنی لزومی ندارد که حتما دقیق و یا صحیح باشد، بلکه معمولا محدود به دانش و هوش صاحب ذهن است. به علاوه ذهنی که پاک نیست، نمیتواند تصویری شفاف ایجاد کند. نکته مهم این است که انسان بداند مسئولیت تصاویر ذهنی که در ذهن خود از حقایق عالم ایجاد کرده، با خود اوست و شفافیت و گویایی آن محدود به حدود سلامت نفس خود اوست.
برای انتقال بی نقص یک مفهوم علاوه بر سالم بودن کانال انتقال، باید مبداء و مقصد که همان گوینده و شنونده باشند، هم بی نقص عمل کنند. به فرض که زبان و خط به عنوان کانال انتقال مفاهیم نقصی نداشته باشد، که معمولا چنین چیزی را به سختی میشود فرض کرد، صحت مفاهیم تبادل شده بین دو طرف محدود به محدودیت های آن دو طرف است.
این مطلب را از آن جهت آوردم تا به این نکته برسم که آدم باید همیشه هنگام بررسی گفتار و نوشتار دیگران احتمال این را بدهد که محدودیت دانش و بینش و هوش و سلامت نفسش در تحلیل او از آن نوشتار و یا گفتار اثر بگذارد. لذا باید سعی کند به معانی استاندارد و مقبول کلمات بسنده کند و برداشتهای محتمل دیگر را در حد احتمالی غیر قابل اعتنا قلمداد کند تا احتمال برداشت ناصواب و سوء تعبیر را کم کند.
شخصا اینکه آدم بخواهد بین خطوط را بخواند و منظور اصلی گوینده را از لابلای کلمات استخراج کند را باطل میدانم. دلیل آن هم این است که مقصود اصلی از اختراع زبان و خط این است که گوینده بتواند مفهومی را بدون خدشه و نقص به شنونده منتقل کند و مطمئن باشد شنونده آن مفهوم را درست دریافت کرده است. یعنی اینکه سعی شود مطلبی رازگونه و در پس پرده بیان شود، در واقع نقض غرض است. یعنی کلام نباید به نحوی بیان شود که ظاهر آن یک معنی داشته باشد و باطن آن معنی متفاوتی. زیرا چنین کاری شعبه ای از کلاه برداری است. اگر هم آدم هنگام شنیدن یک حرف و یا خواندن یک نوشته به دنبال معنی پنهان متفاوت از معنی ظاهری بگردد، در واقع گوینده آن کلام را کلاه بردار فرض میکند و بدون حجت و دلیل چنین فرضی جایز نیست.
البته میشود مطلب را طوری بیان کرد که ظاهر کلام درجه پائینی از یک مفهوم را بیان کند و باطن آن درجه بالاتری را. کسی که با پیچیدگی های معانی و بیان آشنا باشد، نهایت هنرمندی را در این خواهد یافت که مفهومی را با ساده ترین و موثرترین کلمات بیان کند، به نحوی که هر مخاطبی بسته به میزان درک خود بتواند بهره ای از کلام ببرد.
رازگونه حرف زدن مدعیان عرفان
در بین اشعار و نوشته های مدعیان عرفان بسیار رخ میدهد که به اصطلاحاتی برخورد کنیم که مخاطب را تشویق کرده که کلمات را به معانی غیر از معانی ظاهری تعبیر کند. ادعای آنها هم این است که اگر آنچه میخواهند بگویند را فاش بگویند، کسانی که اهل این حرفها نیستند، از آن سوء استفاده میکنند. اصل اینکه هر حرفی را نباید در هر جمعی مطرح کرد، مطلبی عقلانی است. اما برای بیان مطالب عرفانی، استفاده از کلماتی که اساسا تحمل و ظرفیت حمل مفاهیم عرفانی را ندارند، قابل توجیه نیست. متاسفانه بسیاری در این دام افتاده اند که هرچه شعرای قدیم گفته اند را بیان در لفافه مطالب عرفانی قلمداد کنند، اما چنین کاری نه صحیح است و نه مفید. مثلا وقتی شاعری از شاهد عهد شباب و یا خوش بودن آب انگور حرف میزند، چه دلیل عقلانی وجود دارد که چنین فردی را اهل عرفان و مفاهیم عرفانی بدانیم؟
3>