باسمه تعالی

تیتر نوشته در نظر اول این را به ذهن تداعی میکند که باید مطلبی حاوی موعظه یا شاید حماسی را انتظار داشت. من هم وقتی چند روز پیش ایمیلی با این عنوان از یکی از دوستان دریافت کردم، همین توقع را داشتم. اما درست عکس چیزی بود که انتظار داشتم. یک ویدیو کلیپ با همین نام به این ایمیل ضمیمه شده بود که در آن گروهی دختر و پسر جوان را نشان میداد که در یک پارک مشغول اختلاط بودند و دو پیرمرد در فاصله ای نه چندان دور از آنها نشسته و با نگاهی حسرت آمیز به آنها خیره شده بودند. یکی از آنها از دیگری می پرسید که اگر 30 سال جوان تر شود چه خواهد کرد، و او در ذهن خود جواب میداد که بیشتر بازی و تفریح و بقول معروف عشق و حال خواهد کرد. بعد پیرمرد دیگر چند سیلی آرام به صورتش زد و به او میگفت که بیدار شو. بعد صحنه عوض شد و جوانی را دوستانش از خواب بیدار کردند و انگار که این جوان همه چیز را در خواب دیده بود و خود را در خواب در سنین پیری مشاهده کرده بود. بعد که از خواب بیدار شد، با حرص و ولع تمام مشغول عشق و حال شد.

این موضوع نمونه خوبی از وضعیت آخرالزمانی است که در آن قرار داریم که امر به معروف و نهی از منکر جای خود را به امر به منکر و نهی از معروف میدهند. مخاطب این ویدیو کلیپ جوانان هستند تا به آنها یادآوری کند که تا جوان هستند باید مشغول دنیا باشند تا وقتی که پیر میشوند حسرت فرصت های از دست رفته را نخورند. در این که چقدر این پیام غلط است، حرف بسیار میشود زد و فکر نمی کنم بتوانم حق این مطلب را درست ادا کنم. اما در حد توانم بعضی نکات را به عرض می رسانم:

نکته اول:

اولا کسی تضمین نکرده که همه آن جوانها به سن پیری میرسند. شخصا جوان های زیادی را دیده ام که به دلایل بسیار ساده و پیش پا افتاده جان خود را از دست داده اند. این فرض که اگر در جوانی غرق در لذات باشد، حتما در پیری فرصت دارد که توبه کند و توشه ای برای آخرت فراهم کند، ممکن است فرض باطلی باشد. کدام آدم عاقلی فرصت نقد جوانی را در فراهم کردن توشه آخرت و تزکیه نفس از دست میدهد و روی چیزی که معلوم نیست به او بدهند حساب میکند؟

نکته دوم:

اگر در جوانی آدم عمرش را به غفلت بگذراند، احتمالا این غفلت در او ملکه شده و در پیری هم فرصت اصلاح خود را نخواهد داشت. شاید تا بحال پیرهایی را دیده باشید که برای فرصت های از دست رفته برای عشق و حال در جوانی حسرت بخورند. شخصا وضعیت اینگونه افراد را بسیار رقت بار یافتم و از اینکه به چنین سرنوشتی دچار شوم به رب جلیل پناه میبرم. خیلی دردناک است که آدم در یک قدمی گور و سرای ابدی باشد و فرصت های باقیمانده برای توبه کردن و آماده سفر آخرت شدن را در حسرت چیزی حتی حلال، که فانی بودن آن بر آدم ثابت شده، تلف کند. یک پیرمرد حتما در طول زندگی خود دختران بسیار زیبا و باطراوتی را دیده که گذر زمان آنها را به پیرزنانی فرتوت و خمیده تبدیل کرده است. چنین کسی باید این را فهمیده باشد که زیبایی و طراوت ابدی را نه در دنیای فانی بلکه در بهشت جاودان باید جستجو کرد.

نکته سوم:

مهم این است که انسان بداند میشود از لذایذ حلال دنیا بهره برد، بدون اینکه دلبستگی به آن ایجاد شود و یا به خاطر از دست دادن آن، دچار افسردگی و حسرت شویم. انسان باید دریابد که این دنیا فانی است و حسرت خوردن و یا دلبستگی داشتن به چیز فانی شرط عقل نیست. اگر معاذالله چنین وابستگی ایجاد شود، لحظه مرگ انسان لحظه دردناکی خواهد بود.

چه بسیار قصه هایی را از قدیم تعریف کرده اند و چه بسیار نمونه هایی را که خودمان دیده ایم که دل کندن محتضر از آنچه در زندگی جمع کرده ، آن قدر بر او گران آمده که حتی حاضر نمیشد کلمه شهادتین را بر زبان جاری کند. بعضی وقتها دلبستگی شدید به حلال دنیا باعث میشود انسان رب جلیل را که میخواهد او را از دلبستگی هایش جدا کند، دشمن خود بپندارد و کافر بمیرد. به علاوه بعضی گناهها توان توبه و اقرار به وحدانیت خدا را در لحظه مرگ از آدم میگیرد.

در بین عرفا این قصه معروف است که زنى که راه حمام را گم كرده بود و خسته شده بود، از کسی نشانى حمام را پرسيد. این شخص او را فريب داده و در خانه خود را نشان داد و او را به دام انداخت. ولى زن چون عفيفه بود، با اظهار رغبت غير واقعى او را به دنبال غذا و عطر براى خوشبو شدن فرستاد و از فرصت استفاده کرد و فرار کرد. این مرد بقیه عمر خود را در حسرت گناهی که نتوانسته بود بکند، به سر برد و حتی در هنگام مرگ به جای شهادتین این را میخواند:

يا رُبّ قائلة يوما و قد تعبت                      اين الطّريقُ الى حمّام منجاب

یعنی كجاست زنى كه خسته شده بود و راه حمام منجاب را گم كرده بود و نشانى مى پرسيد.

يكى گفتا كه تا كى رو سياهى                          شهادت ده به توحيد الهى

چو بشنيد اين سخن آن محنت اندوز                   كشيد از سينه اش آه جگر سوز

بگفتا فرد بى همتاست ليلى                           چراغ محفل دلهاست ليلى

به حمداللّه كه در هنگام مردن                        بدين اقرار خواهم جان سپردن

نکته چهارم:

افرادی که در پیری حسرت لذات جوانی را میخورند، معمولا کسانی هستند که تمام جوانی خود را  وقف لذت های مادی کرده بودند. اساسا چنین افرادی به همین دلیل غافل نامیده میشوند که همین لذات را در جوانی تجربه کرده اند و فانی و کم عمق بودن آنرا به تجربه یافته اند، ولی توان درس گرفتن از تجربیات خود را ندارند، بنابراین آن چه تجربه کرده اند را فراموش میکنند و حسرت آنها به دلیل فراموشی آنهاست.

اگر با افراد ضعیف الایمان برخورد داشته باشید، این را خواهید یافت که چنین افرادی در امور خود دچار روزمرگی و تکرار مکررات میشوند. مثلا به جوکی که صدها بار شنیده اند و گفته اند، هنوز میخندند و یا یک شو ویا فیلم را بارها و بارها مشاهده کرده و لذت میبرند، و یا در جلسات فامیلی و دوستانه راجع به مطالب تکراری بحث میکنند، بدون اینکه به جمع بندی نهایی و مشخصی برسند. قرآن درباره اینکه چه ارتباطی بین ضعف ایمان با این نوع از فراموشی است، این را بیان فرموده:

حشر 19: وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

یعنی: مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشی کرد؛ اینان همان فاسقانند