باسمه تعالی

این روزها حرف از روسیه و رئیس جمهور آن زیاد شنیده میشود که خیلی از آنها اغراق آمیز و غلط انداز است. بعضی خبرها چنان خبر حرکت کشتی های جنگی روسیه در مدیترانه را مخابره می کنند که انگار دنیا در آستانه جنگ جهانی بر سر سوریه قرار دارد. بعضی ها هم عقب نشینی موقتی آمریکا را ناشی از تهدید روسیه برآورد میکنند. اما واقعیت چیست؟ آیا واقعا روسیه در حد یک ابرقدرت جهانی است؟

پیدا کردن جواب این مساله کار سختی نیست و کافی است که اخباری که از نحوه اداره کشور روسیه و وضع اجتماعی آن میرسد را مرور کنیم:

اول: از نظر اجتماعی وضعیت روسیه مناسب نیست. عدم امید به آینده، گسترش فساد اخلاقی، تسلط مافیاها بر امور اقتصادی و سیاسی، تمرکز ثروت در دست افراد معدود و امثالهم باعث شده که جامعه بالندگی خود را از دست بدهد و مردم یا به مهاجرت روی آورند و یا از داشتن بچه منصرف شوند. بطوریکه بنا بر ویکی پدیا جمعیت روسیه از 148 میلیون در سال 1991 به 142 میلیون در سال 2008 برسد و رشد منفی جمعیت حدود 0.48 درصد باشد.

دوم: وضعیت اداره عمومی کشور در حد مطلوب نیست. اخباری مانند از کار افتادن نیروگاههای برق، تصادفات قطار و غیره، که تعداد آن در حد کشورهای جهان سوم است، حاکی از این است که رهبری جامعه توجهی به این مسائل ندارد و به جای آن به زرق و برق کاخ های خود می پردازند.

سوم: انفجارهای انبارهای مهمات نشان از این دارد که ارتش این کشور توان اداره خود را ندارد، چه برسد به اینکه بخواهد نقش یک ابرقدرت را بازی کند. در آخرین حادثه انباری که در آن 13 میلیون گلوله توپ بود منفجر شد. فیلم چند فقره از این قبیل حوادث را شخصا در شبکه های اجتماعی دیده ام که به علت دور بودن از مراکز شهری، مورد توجه رسانه های عمومی واقع نشده است. مثلا فقط در یک مورد از آن انباری حاوی 4000 تن مواد منفجره یکباره منفجر شد.

چهارم: قاعدتا از یک ابرقدرت انتظار می رود که اگر زیردریایی هسته ایش را غرق کنند، با قدرت پاسخ دهد، اما دولت روسیه و شخص پوتین در برابر تمام این حوادث فقط سکوت میکند. درباره حمله به زیردریایی کورسک در سال 2000 توسط اژدر حرف زیاد زده شده است. سال گذشته شرکت سوخو که برای احیای صنعت هوایی روسیه جت مسافربری جدیدی را ساخته بود و به اندونزی برای پروازهای نمایشی و بازاریابی فرستاده بود، که بطرز مشکوکی این جت سقوط میکند و تا حدودی امید ماندن در بازار جت های مسافربری را برای روسیه به یاس تبدیل میکند. قاعدتا انتظار میرفت که روسیه احتمال خرابکاری رقبای غربی را با جدیت بررسی کند، ولی مانند دیگر حوادث فقط با سکوت همراه شد.

پنجم: صنایع موشکی روسیه که قاعدتا باید بهترین صنعت نظامی روسیه باشد، از وضعیت خوبی برخوردار نیست. مثلا موشک جدید قاره پیمای بولاوا از بین 16 بار پرتاب آزمایشی، حداقل هفت بار با شکست روبرو شد به نحوی که خبر آن قابل کتمان نبود. تعداد موشک هایی هم که برای قرار دادن ماهواره در مدار زمین پرتاب میشوند، و پرتاب آنها با شکست روبرو میشود، کم نیست و آخرین اینگونه حوادث را در این لینک به عنوان نمونه آورده ام.

از طرفی روسیه به حفظ بازار تسلیحات نظامی و مشتریان بین المللی آن نیاز دارد. لذا مجبور شده که ضعف های تکنولوژیک خود را با تبلیغات و به قول معروف خالی بندی جبران کند. مثلا چند سال پیش ادعا کرده بودند که قصد دارند شهابسنگي را كه در سال 2029 از نزديكي زمين رد ميشود واحتمال دارد به زمین بخورد، را هدف قرار دهند. چنین خبری واضح است که تبلیغاتی است و آنها توان فنی این کار را ندارند. به علاوه مطمئن هستند که حافظه مردم کوتاه تر از آن است که تا 20 سال دیگر این ادعاها را به یاد بیاورند و از آنها بازخواست کنند.

مورد دیگر اینکه سال گذشته وقتی سنگی آسمانی در آسمان روسیه منفجر شد، سریعا شایعه شد که فروپاشی و انفجار سنگ در اثر شلیک دفاع موشکی روسیه بوده که بطور اتوماتیک آن را هدف قرار داده است. هرچند از نظر فنی این ادعا بیشتر به جوک شبیه است، اما تا مدتها در بین رسانه های اینترنتی رایج بود. وزن آن سنگ آسمانی حدود 15000 تن بود که با سرعت حدود 50 برابر سرعت صوت در حال حرکت بود. حداکثر سرعتی که موشک های ضد موشک دارند، حدود 7 برابر سرعت صوت است. بنابراین هدف قرار دادن سنگ آسمانی، آنهم از پشت سر، محال است. به علاوه به فرض که موشک بتواند آن سنگ را هدف قرار دهد، با سنگ 15000 تنی چه میخواهد بکند؟

در حوادث اخیر سوریه نیز روسیه از این فرصت فقط برای تبلیغ محصولات نظامی خود استفاده میکند. مثلا ادعا میکند که دفاع هوایی سوریه غیرقابل نفوذ است چون سیستم های دفاع هوایی روسی در آن کشور استفاده شده است. یا ادعا کرده بودند که 400 تانک TOS-1 که مدل پیشرفته کاتیوشای قدیم است، و موشک های ترموباریک دارد، به سوریه داده اند و با داشتن آن هیچ ارتشی توان حمله به سوریه را نخواهد داشت، چون در یک لحظه سوریه میتواند تمام مرز خود را از دشمنانش پاک کند. با یک محاسبه ساده میشود به پوچ بودن این ادعاها پی برد. به فرض که سلاح های ترموباریک دو برابر موشک های عادی کاتیوشا توان تخریب داشته باشد، این چیزی نیست که معادله های نظامی را بر هم بزند.

 بعدا مشخص شد که همه تبلیغاتی که درباره تحویل سلاح های روسی به سوریه بوده، پوچ بوده اند و روسیه که دریافته کشورهای غربی عزم خود را برای شکست رژیم اسد جزم کرده اند، تحویل سلاح ها را متوقف کرده تا اول پول آن را نقد دریافت کند، زیرا نگران آن است که با تغییر رژیم دیگر نتواند ادعایی کند.

این به این معنی است که روسیه اساسا خود را یک ابرقدرت بین المللی نمی داند و چیزی به نام اتحاد استراتژیک برای روسیه مفهوم ندارد. بلکه هر جا که توانسته اند با کشورهای دیگر رابطه ای برقرار کنند، این رابطه برای آنها فقط یک کارت بازی است که بتوانند با آن در قمار با کشورهای دیگر غربی بهتر بازی کنند و با آنها بهتر معامله کنند. رابطه با کشورهای دیگر برای آنها تا وقتی استراتژیک محسوب میشود که بتوانند مقداری اسلحه به آنها بفروشند و قراردادهای شیرین از آنها بگیرند. اگر قرار باشد برای یک رابطه هزینه کنند قطعا روی آنها نمیشود حساب کرد.

پوتین در حد واندازه رهبر یک کشور ابرقدرت نیست

بعضی ها ثروت پوتین را حدود 70 میلیارد دلار برآورد میکنند. قاعدتا جمع کردن چنین ثروتی وقت زیادی را طلب میکند و از چنین فردی نمیشود انتظار داشت که به مسایل استراتژیک جهانی فکر کند. واقعا از فردی که برای خریدن تیم های فوتبال اروپایی وقت خود را صرف میکند، چه میشود توقع داشت؟ اما درباره ضعف های اخلاقی او مطلب زیاد گفته شده که این لینک فقط نمونه آن است.

پوتین هر از چندگاهی نمایشی را ترتیب میدهد که در آن مثلا با خرسی کشتی میگیرد، کسی را از دست پلنگ نجات میدهد، در دریا شیرجه میرود و آثار عتیقه از بستر دریا کشف میکند. اما دنیا مطابق تصویرهای ذهنی افراد و آرزوهای آنها عمل نمیکند و ایشان هم مستثنی نیست. چند وقت پیش ظاهرا در تمرین جودو به یک دختر نوجوان اجازه داده بود که فنی را بر روی او اجرا کند و نتیجه آن این شد که برای حدود یک ماه به علت کمر درد، مجبور شد تمام ملاقات های خود را لغو کند.

چرا دیگر کشورهای غربی سعی دارند روسیه را بازیگر مهمی جلوه دهند؟

رسانه های غربی نقش مهمی در تبلیغ این موضوع دارند که آمریکا هنوز روسیه را به عنوان ابرقدرت حساب میکند. دلیل این امر این است که کشورهای غربی ترجیح میدهند که با ایران و سوریه مستقیما وارد مذاکره و معامله علنی نشوند. زیرا این کار کشورهای دیگر را هم تشویق به رفتارهای مستقلانه میکند. به رسمیت شناختن یک کشور به عنوان طرف مذاکره خود نوعی به رسمیت شناختن حقوق و اعتبار آن است. به عنوان نمونه شش کشوری که با ایران درباره موضوع هسته ای طرف مذاکره هستند، خود را 5+1 مینامند و حاضر نیستند ایران را در حد یک عدد هم به حساب بیاورند. غربی ها ترجیح میدهند طرف مذاکره آنها کسی باشد که میدانند بر سر هر چیزی میشود با او معامله کرد. با مهم جلوه دادن روسیه کشورهایی مانند سوریه و ایران ممکن است هوس کنند از ظرفیت های دیپلماتیک و عضویت دائم شورای امنیت روسیه بهره ببرند. لذا تشویق میشوند که ابتکار عمل را به روسیه بدهند که البته تصمیم غلطی است.

جمع بندی

قصدم از نوشتن این مطالب این بود که در حد توان خود این مطلب را روشن کنم که روسیه نه از نظر فنی و تکنولوژیک، بلکه از نظر روانی در حد واندازه ای نیست که بشود او را یک ابرقدرت محسوب کرد. بلکه رفتار روسیه بیشتر به یک تاجر شبیه است. بنابراین نه روی دوستی روسیه میشود حساب کرد و نه جا دارد به کسی تهمت عامل روسیه بودن را بزنیم.

بهر حال روسیه وارث تسلیحات اتحاد جماهیر شوروی است، اما تا وقتی که رهبرانی کاسب بر آن حکم میرانند، نمیشود انتظار داشت که ریسک مقابله با غرب را بپذیرند. تنها شرایطی که احتمال میدهم که روسیه دست به حمله و مواجهه با غرب بزند، این است که آمریکا در اثر جنگ داخلی و یا حادثه عمده طبیعی توان دفاع از خود را نداشته باشد.