آنچه در هفته گذشته رخ داد
تاریخ نشر:باسمه تعالی
در روزهایی که گذشت اخبار مهمی رخ داد که مهم ترین آن کودتا در مصر و برکناری رئیس جمهور مرسی بود. بعضی ها سعی کردند این کودتا را در حد مناقشه بین قطر و عربستان پائین آورند و اخوان المسلمین مصر را که از طرف قطر حمایت مالی میشود، با برکنار شدن امیر قطر در نقطه ضعف و آسیب پذیر بدانند. در نتیجه عربستان که از این فرصت استفاده کرده و با تحریک عوامل خود در ارتش دست به کودتا بزند تا حکومت آینده مصر عملا با منافع و سیاست های عربستان هماهنگ باشد.
اما واقعیت این است که هم قطر و هم عربستان هردو جزو اقمار آمریکا هستند و هیچ برنامه ای را بدون هماهنگی با آمریکا اجرا نمی کنند. مقامات دولتی و ارتش و علی الخصوص اخوان المسلمین که از دیرباز تحت نفوذ بانکداران بین المللی و وابسته به فراماسونری بوده اند و این مقاله گوشه هایی از آن را شرح داده است، بدون هماهنگی قبلی با آمریکا و اروپا دست به کاری نمی زنند. اینکه اخوان المسلمین و شخص مرسی به این جمع بندی رسیدند که نباید با ارتش سازش کنند، و همچنین ارتش که قصد کودتا داشت، هر دو با چراغ سبز آمریکا بود. در یکی از مقالات خواندم که کارشناسی ابراز نظر کرده بود که سفیر آمریکا در قاهره تا آخرین لحظات تلاش کرد که از مرسی حمایت کند ولی شکست خورد. اما آنچه در واقع انجام شد این بود که به هردو طرف ماجرا چنین القا کنند که از حمایت کامل آمریکا برخوردارند. بنابراین این مطلب نشانه این است که قصد اصلی آمریکا ایجاد جنگ داخلی و بحران در مصر است. خبر دیگری که حدود 2 هفته پیش پخش شد حاکی از این بود که آمریکا شروع به ارسال سرباز به منطقه سینا در مصر کرده است. خبر دیگری هم منتشر شد که سربازان آمریکایی برای مقابله با شورش در مصر و حفاظت از اسرائیل به مصر اعزام میشوند. اینها همه نشانه این است که آمریکایی ها از بحران اخیر خبردار بوده اند و در ایجاد آن نقش داشته اند.
در همان دو هفته پیش اردوغان که ظاهرا متوجه شده بود عامل اصلی اغتشاشات ترکیه همان عوامل و جاسوسان غربی هستند، ارسال سلاح به معارضین در سوریه را متوقف کرده بود تا بدین وسیله به اصطلاح شرکای خود را از اغتشاش در ترکیه منصرف کند. در اینکه عوامل غربی در نا آرامی های سوریه و بمب گذاری های عراق و حوادث افغانستان و پاکستان نیز دست دارند، فکر نمیکنم شبهه ای برای کسی وجود داشته باشد.
نتیجه ای که میخواهم از ذکر این موارد بگیرم این است که آمریکا در حال زمینه سازی برای جنگی بزرگ است که کل جهان اسلام را در بربگیرد. تحلیل بعضی ها این است که آمریکا و در کل غرب برای تسلط بر منابع نفتی منطقه نیاز به این دارند که ایجاد اغتشاش و جنگ داخلی کرده تا بتوانند نقشه منطقه را از اول ترسیم کنند و آن را به مناطق نفوذی بین خود تقسیم کنند و به غارت منطقه بپردازند. این تحلیل ناقص است و دلیل آن هم این است که اگر منافع مادی و اقتصادی عامل این نقشه باشد، باید این کار از نظر اقتصادی قابل توجیه باشد. در حالی که اگر غرب و علی الخصوص آمریکا عوامل تنش با جهان اسلام، مانند اسرائیل، را از بین میبرد، میتوانست به بهترین نحو بصورت انحصاری بازارهای جهان اسلام را قبضه کند و روی جهان اسلام به عنوان شریکی مطمئن حساب کند و حتی از ظرفیت جهان اسلام برای مقابله با رقبای خود مانند چین و روسیه بهره گیرد. رشد اقتصادی و منافعی که در شرایط امن قابل حصول است، هرگز با به هم زدن امنیت و غارت منابع قابل دستیابی نیست. از طرف دیگر واضح است اگر غرب چنین رویکردی را داشت، هرگز فرصتی به افکار تندرو و افراطی داده نمیشد تا ریشه پیدا کنند.
اما غرب هر چه توانست به رشد افکار افراطی کمک کرد و امکانات لازم را در اختیار امثال بن لادن و طالبان گذاشت تا چنین روایتی از اسلام رشد کنند. از طرفی دیگر با حادثه ساختگی 11 سپتامبر افکار جوامع غربی را بر علیه اسلام بسیج کرد و اسلام هراسی را دامن زد، در حالی که هیچ یک از اینها را با نگاه منفعت گرایانه و اقتصادی نمیشود توجیه کرد. در چند دهه اخیر هم فیلم های زیادی با موضوع حمله زامبی ها تولید شده که داستان آن را در این لینک میتوانید مفصلا بخوانید. اگر فقط قصه در حد تخیلی در فیلم های سینمایی بود، شاید میشد از آن صرف نظر کرد، ولی حتی سازمان های دولتی آمریکا مانند سازمان مدیریت شرایط اضطراری آمریکا FEMA به این قصه دامن میزند که حاکی از برنامه ای جدی تر دارد. در فیلم های با موضوع زامبی اخیر مانند World War Z، زامبی ها را مسلمانانی نشان میدهد که در حال بالا رفتن از دیوار حائل اسرائیل برای حمله به یهودیها هستند.
همه این نشانه ها حاکی از این است که صحبت جنگ بر سر منابع نفت و غارت کشورها نیست، بلکه هدف اول ایجاد جنگ داخلی بین مسلمانان و تضعیف آنها، بعد ایجاد جنگ مسلمین با اسرائیل که به ضربه های جدی به هر دو طرف منجر شود، و در نهایت به بهانه دفاع از یهود، ریشه کن کردن ابدی اسلام است. شاید بعضی ساده اندیشان و دنیا طلبان فکر کنند که اگر دست از اسلام بردارند و به ملی گرایی و امثالهم روی آورند، شاید بتوانند دشمنی غرب و صلیبیون را کم کنند، اما واقعیت این است که این دفعه اگر صلیبی ها پیروز شوند و به کشورهای اسلامی و علی الخصوص ایران تسلط پیدا کنند، نه فقط آثار اسلام را کاملا می زدایند، بلکه هر گونه توان بالقوه که در آینده دور هم بتواند عامل خیزش دوباره این کشورها بشود، را نیز نابود خواهند کرد. این به این معنی است که اولا سیاست کاهش جدی جمعیت را در این مناطق علی الخصوص ایران پیش خواهند گرفت و دوما کل منطقه را به مناطقی کوچک تقسیم خواهند کرد که تا ابد درگیر جنگ های قبیله ای و فرقه ای باشند. در گزارشی که یکی از دانشمندان ناسا درباره استراتژی های جنگی آینده تحت عنوان Future Strategic Issues/Future Warfare (Circa 2025) ارائه کرده و میتوانید آن را از اینجا دانلود کنید، صریحا در صفحه 6 بیان کرده که در استراتژی های نظامی آینده نکته مهم توان بالقوه است نه نیت ها و مهم این است که به رقبای آینده اجازه داده نشود که توان بالقوه رقابت را داشته باشند. خواندن کل این متن به شدت توصیه میشود و بیان کننده عمق وحشیگری و انحطاط فرهنگی غرب است.
بنابر آنچه گفته شد، باید به اسلام به عنوان آخرین امید خاورمیانه و جهان اسلام نگاه کرد تا با جمع شدن زیر یک پرچم واحد و همدلی و همیاری مسلمانان بشود شر صلیبی ها را به خود آنها برگرداند. ظاهرا آقای فیروزآبادی رئیس ستاد مشترک هم چنین تحلیلی دارد، چون بیان کرده که مسلمانان مراقب نقشه های دشمنان باشند، چون همه جهان اسلام و امنیت حرمین شریفین در خطر است.
اما خبری که بیش از همه آزار دهنده بود، حرف های بشار اسد درباره سقوط مرسی بود. ایشان ظاهرا چنین ادعا کرده بود که سقوط مرسی نشانه این است که اسلام سیاسی کارآیی ندارد و هرکه بخواهد دین را با سیاست درآمیزد، شکست میخورد. البته در خبرگزاری های فارسی دیدم که خبر را جور دیگری ترجمه کرده بودند تا حساسیت برانگیز نباشد. شخصا از اینکه محور مقاومت چنین فرد بیسواد و کودنی را به عنوان متحد خود میشناسد، متاسفم و امیدوارم خداوند محور مقاومت را از چنین متحدانی بینیاز کند. کجای سیاست آقای مرسی را میشد به عنوان اسلام سیاسی معرفی کرد که او چنین ادعایی کرده است؟ مرسی اولین کاری که کرد این بود که مفاد پیمان کمپ دیوید را تضمین کرد و به اسرائیل سفیر فرستاد و عکس شرابخواری سفیر او با شیمون پرز را اسرائیلی ها پخش کردند. تمام تلاش مرسی پس از آن ایجاد اختلاف بین کشورهای اسلامی و معرفی شیعه به عنوان دشمن اصلی اسلام بود و در واقع چیزی بیش از یک عروسک خیمه شب بازی در دست صلیبی ها نبود.
سلام
متشکرم از مطلب خوبتون.
انگار اوضاع خیلی پیچیده تر از اونی هست که من فکر می کردم.
بشار اسد که رئیس یک حکومت سکولار هست و بیشتر از این هم از او انتظاری نیست. خبرگزاری فارس هم این خبر زامبی ها رو منتشر کرده بود و من دیشب داشتم همین مطلب رو میخوندم. برام جالب بود که شما هم بهش اشاره کردید.
خدا حافظ اسلام است و مکر اینها رو به خودشون بر میگردونه.
با سلام و تشکر از عنایت شما به این وبلاگ،
در مورد بشار اسد حداقل انتظار این بود که درک کندتمام هزینه هایی که ایران برای حفظ او می پردازد و صریحا آن را اعلان کرده، به خاطر حفظ مقاومت و در نهایت به خاطر اسلام است. خود او خوب میداند که بدون پشتیبانی ایران نمیتوانست حکومت خود را حفظ کند. حداقل این را باید میفهمید که اگر حرف او درست باشد، انگیزه ایران از پشتیبانی او باطل است.
در مورد زامبی ها خبر را در همان لینکی که آورده ام، خواندم و آن را مشروح یافتم. البته به خاطر ندارم که به کمک مراکز دولتی در شیوع باور جدی بودن حمله زامبی هااشاره کرده باشند. بنابراین به لینک سازمان مدیریت شرایط اضطراری در مورد زامبی هااشاره کردم.
در اول مقاله ای تحت عنوان روان درمانی غربی لینکی را آورده بودم که قسمتی از یک سخنرانی در پنتاگون درباره ویروسی بود که با اثر گذاری روی بخشی از مغز احساسات مذهبی را محو میکند. این که در غرب روی توسعه چنین ویروس هایی به عنوان سلاح بیولوژیک کار میشود، واقعیتی غیر قابل انکار است. کاملا قابل انتظار است که روی ویروس هایی که عقل ملت متخاصم را هم تعطیل کند و آنها را به زامبی تبدیل کند، کار کنند. اما اینکه نقشه های آنها به چه صورت پیش رود و تا چه حد موفق شوند، موضوع دیگری است.
با سلام و تشکر از عنایت شما به این وبلاگ،
حرف جنابعالی درست و متین است. اما نکته دیگر این است که درست بودن یک سیاست باعث توجیه شدن رفتار و کردار افرادی مانند بشار اسد نمیشود.
دفاع از سوریه و مقابله با تکفیری ها کاری صحیح است، اما شخص بشار اسدفرد مناسبی نیست. جدا از اینکه رفتارهای خشن و غیر مدبرانه او شرایط را وخیم کرده، خود او هم فردی سکولار است.
بنابراین در طولانی مدت نمیشود روی او حساب کرد و امیدوارم ایران بتواند روی جایگزین کردن او با فردی مناسب تر فکر کند.
با بودن چنین افرادی در راس حکومت سوریه نمیشود به حل دائمی مشکل و ثبات در آنجا امید داشت.