چگونه شاه پروسیه مردم را به کاشت سیبزمینی تشویق کرد؟
تاریخ نشر:باسمه تعالی
فردریش یکی از شاهان معروف و مقتدر پروسیه، اتریش کنونی، بود که از ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ میلادی بر این کشور حکمرانی کرد. در دوران او قحطی رخ داد، و بزرگان کشور به دنبال راه چارهای برای جلوگیری از گرسنگی مردم بودند.
در همان دوران جهانگردان اسپانیایی برای اولین بار سیبزمینی را از آمریکای جنوبی آورده بودند. مشاوران شاه نیز کاشت این گیاه را، به عنوان راهی برای مبارزه با قحطی توصیه کردند.
اما هرچه فردریش و کارگزاران او تلاش کردند کشاورزان به کاشت این گیاه جدید رغبت نشان نمیدادند. آنها سیبزمینی را بو میکردند و میچشیدند، و یا جلوی سگهای خود میگذاشتند. بعد میگفتند چیزی که نه بو دارد و نه مزه، و سگ هم به آن رغبت نشان نمیدهد، خوراک آدم نیست.
در کتاب «روانشناسی متقاعد کردن»، پروفسور Cialdini، درباره تکنیکی که فردریش برای قبولاندن سیبزمینی به مردم بکار گرفت، توضیح داده است:[2]
فردریش در گوشه و کنار شهرها مزارعی را برای کاشت سیبزمینی اختصاص داد؛ و چندین گارد محافظ برای آن مزارع گماشت. تبلیغ او هم این بود که در این مزارع سیبزمینی، به عنوان غذای لوکس طبقه برتر جامعه، کاشت میشود، و آنقدر باارزش است که باید نظامیها از آن محافظت کنند تا دست مردم عادی به آن نرسد. سیبزمینی را باید فقط اشراف و پادشاهان بخورند.
مردم هم به تدریج کنجکاو شدند که این چه چیزی است که «از ما بهتران» میخورند؟ حس محرومیت از یک خوراکی لاکچری مردم را وامیداشت که هوس دزدیدن این گیاه و کاشت آن برای خود را داشته باشند.
از طرف دیگر فردریش به گارد محافظ مزارع سپرده بود که هنگام محافظت تا میتوانند چرت بزنند، و اگر کسی خواست دزدی کند، روی خود را برگردانند.
نتیجه این شگرد این شد که تعداد زیادی از کشاورزان، گیاه سیبزمینی را میدزدیدند و برای خود میکاشتند، و از اینکه مثل شاهان و ثروتمندان میتوانند سیبزمینی بخورند، به خود میبالیدند.
این سیاست فردریش بقدری موفق بود که در ۲۵۰ سال پس از مرگ او، سیبزمینی به عنوان یکی از مهمترین غذاهای مردم آلمان و اتریش باقی ماند. هنوز کسانی که به زیارت قبر او میروند، بر سر قبرش سیبزمینی میگذارند.
🔗[1] How Frederick the Great Marketed the Potato https://ascentlearning.co.uk/how-frederick-the-great-marketed-the-potato/
🔗[2] Influence: The Psychology of Persuasion By: Professor Cialdini, 2007