باسمه تعالی

فرض کنید که بشر از نظر رشد عقلی و تمدنی به جایی برسد که تنازع و جنگ را کنار گذاشته، ساخت سلاح‌های کشتار جمعی را متوقف کرده؛ و منابع طبیعی را عاقلانه و عالمانه استفاده کند. مجموع این تحولات، هرچند تحولات شگرف و مثبتی هستند، عمر دوران بشر کنونی را چندان افزایش نمیدهند. چون آن چیزی که بیشتر از هر چیز دیگری بشر را تهدید میکند، پیشرفت علم ژنتیک است؛ تهدیدی که هنوز کسی برای مقابله با آن تمهیدی نیاندیشیده است.

همان‌طور که هر بشری دوره عمر محدودی دارد، جوامع بشری و تمدن‌ها هم نوجوانی و جوانی و پیری و مرگ را تجربه میکنند. همین مطلب درباره کل نسل فرزندان حضرت آدم نیز صادق است، و با پایان دوران بشر کنونی، دوره جدید با تولد و توالد دیگری شروع میشود.

عوامل زیادی را میتوان نام برد که بتوانند پایان یک تمدن، یا پایان کلی دوران بشر کنونی را رقم بزنند؛ و هر کدام از ما میتوانیم با کمی تفکر، لیستی از این عوامل را تهیه کنیم: پیشرفت تکنولوژی، آلودگی محیط زیست، پیشرفت سلاح‌های کشتار جمعی، رشد جمعیت غیر قابل کنترل که به جنگ منجر شود، فقط نمونه‌هایی از بین هزاران عامل تهدید‌کننده بشر هستند. اما عاملی که کمتر کسی درباره آن روشنگری کرده، پیشرفت دانش ژنتیک است.

چرا پیشرفت علم ژنتیک تهدید است؟

درک آدمها از زیبایی و خوبی، درک مستقل و مجردی نیست، و تا حد زیادی از نظر جمعی تأثیر می‌پذیرد. همین مطلب باعث می‌شود که مجموعه یک جامعه، مشخصات خاصی را به عنوان شاخص زیبایی و سلامتی در نظر بگیرند.

فرض کنید از امروز به مادران ایرانی این اختیار داده شود که، در هفته‌های اول بارداری، بتوانند مشخصات فرزند آینده خود را تعیین کنند. مثلاً والدین بتوانند جنسیت، رنگ چشم، رنگ مو، میزان هوش، شکل بدن و میزان رشد عضلات، و مشخصات دیگر فرزند، را خود انتخاب کنند. طبعا اکثر والدین فقط بخش کوچکی از گزینه‌ها را انتخاب خواهند کرد، و ممکن است فقط در یک نسل میزان افراد با هوش زیاد، قیافه موزون، موهای بلوند، چشمهای آبی و سبز، و هیکل عضلانی، بسیار زیاد شود.

کمتر پدر و مادری را می‌شود یافت که به انتخاب خود، بچه آینده را با دماغی بزرگ، عمری کوتاه، هوش متوسط، و مشخصاتی که به درد مشاغل کم‌درآمد و معمولی میخورد، سفارش دهند. همین مطلب به معنی این است که پیشرفت ژنتیک، معادل کاهش سریع تنوع ژنتیکی در بین آدمها است؛ چون همه به سمت مشخصه‌ها، یا trait های ژنتیک خاص گرایش پیدا میکنند.

هیچ trait ژنتیکی را نمیتوان یافت که در کنار مشخصات مطلوب، احتمال آسیب‌پذیری در مقابل بیماری خاصی را به همراه نداشته باشد.

هرچه تنوع ژنتیک در بین بشرها بیشتر باشد، احتمال اینکه عوامل بیماری‌زا بتوانند بخش عمده‌ای از جمعیت بشر را نابود کنند، پایین‌تر می‌آید. از طرف دیگر پایین آمدن تنوع ژنتیک به معنی آسیب‌پذیری بیشتر نسل بشر در مقابل عوامل بیماری‌زا است.

زمانی که بشر بتواند با دستکاری ژنتیک، trait های خاصی را در نسل بعدی تقویت کند، عملاً باعث کاهش تنوع ژنتیک شده، و در چند نسل آینده عوامل بیماری‌زایی پیدا خواهند شد که بشر آن دوره توان مقاومت در برابر آن را نداشته باشد؛ و کاهش جمعیت سنگینی را تجربه کند، که به فروپاشی کل تمدن منجر شود.

این مسأله قبلاً بارها تجربه شده است

موارد متعددی را در دهه‌های گذشته می‌شود نام برد که برای اصلاح ژنتیک محصولات کشاورزی تلاش شده است. هدف این دستکاری افزایش بازدهی، مقاومت در برابر خشکسالی، افزایش فصل کشت، و مقاومت در برابر بیماری‌های خاص، میتواند باشد.

زمانی که این اصلاح موفقیت‌آمیز باشد، و کشاورزان دریابند که با کشت بذر اصلاح شده میتوانند مثلاً دو برابر محصول برداشت کنند، همه به استفاده از آن بذر تشویق میشوند، و در یک منطقه وسیع استفاده از بذرهای دیگر متوقف میشود. به این وضعیت genetic monocultures میگویند.

اصلاح بذر، بطوریکه در برابر هیچ آفت و بیماری آسیب‌پذیر نباشد، نیز عملی نیست؛ و بالاخره دیر یا زود شرایطی پیش خواهد آمد که بذر اصلاح شده توان مقاومت در برابر شرایط جدید را نداشته باشد. وقتی، بخش عمده‌ کشاورزی یک محصول با همان بذرهای اصلاح شده انجام شود، هر بیماری یا آفتی که آن بذر را تهدید کند، میتواند کل کشاورزی در یک منطقه وسیع را نابود کند.

در دوران تاریخی مشهور به «قحطی سیب‌زمینی ایرلند»، ۲۰٪ تا ۲۵٪ کل جمعیت ایرلند از گرسنگی تلف شدند.[1] دلیل رخداد این حادثه این بود که کشاورزان به تدریج به کاشت یک نوع سیب‌زمینی خاص به نام lumper روی آوردند؛ که نسبت به بقیه انواع سیب‌زمینی مشخصات بهتری داشت. زمانی که‌ آفت این سیب‌زمینی از آمریکا به ایرلند رسید، برای چند سال محصول سیب‌زمینی هیچ قابل برداشت نبود. همین مشکل به مرگ دسته‌جمعی بخشی از جمعیت، و مهاجرت بقیه منجر شد.

این اتفاق در دوران معاصر درباره محصولات کشاورزی دیگر نیز در حال رخ دادن است. به عنوان نمونه روش موجود کشت موز، به انقراض انواع قدیمی‌تر این میوه، و غلبه یک نوع مشخص آن منجر شده است. زمانی که این نوع موز دچار آفت شود، کل صنعت موز، حداقل برای دهها سال، نابود خواهد شد، و پیش‌بینی می‌شود این اتفاق تا ده سال دیگر رخ دهد. این وضعیت به Bananageddon مشهور شده است.[2] این معضل در رابطه با بقیه محصولات کشاورزی نیز وجود دارد؛ و ممکن است که بازار محصولاتی مانند قهوه، بطور کلی از بین برود.

مراحل این روند انقراض، در یک بازه زمانی طولانی، مشخص است: اصلاح یک بذر، غلبه آن بذر بر سایر انواع، تشویق کشاورزان به استفاده از بذر اصلاح‌شده در سطحی وسیع، انقراض انواع دیگر بذر و از بین رفتن تنوع، شیوع آفت آن بذر، و در نهایت از بین رفتن کل صنعت تولید آن محصول.

دستکاری ژنتیک در انسان نیز همین عاقبت را خواهد داشت

اگر فرض کنیم نسل کنونی بشر، به دلیل انواع و اقسام عوامل طبیعی توان ادامه خود، برای صد نسل دیگر را داشته باشد؛ دستکاری ژنتیک، هرچند به قصد اصلاح مشخصات صورت بگیرد، در نهایت ممکن است عمر نسل‌های آینده بشر را به مثلاً ده نسل محدود کند.

یکی از مثالهایی که در کلاس‌های درسی، برای تبیین این مطلب آورده میشود،‌ اختلال خونی Sickle Cell است؛ که باعث هلالی شدن هوموگلوبین‌های خون میشود. این اختلال خونی در آفریقا و کشورهای عربی شایع است؛ اما همین اختلال، عامل ایمنی در برابر بیماری مالاریا است.[3] به دلیل شیوع این اختلال، مالاریا تابحال نتوانسته کل جمعیت این مناطق را از بین ببرد.

اگر به فرض مردم به این تشویق شوند که با یک اصلاح ژنتیک، این اختلال خونی را درمان کنند، درواقع خود را در برابر مالاریا آسیب‌پذیر کرده‌اند؛ و دیر یا زود، مالاریای جهش یافته و غیر قابل درمانی بوجود خواهد آمد که کل جمعیت را نابود کند.

[1] Irish potato famine https://www.history.com/topics/immigration/irish-potato-famine

[2] The Science of Bananas (Why are Bananas Vulnerable?) https://bananageddon.webflow.io/blog/the-science-of-bananas-why-are-bananas-vulnerable

[3] Protective Effect of Sickle Cell Trait Against Malaria https://www.cdc.gov/malaria/about/biology/index.html