باسمه تعالی

اخیراً آقای ظریف صحبتهایی درباره پایان دوران قدر قدرتی آمریکا بیان کرده بود؛ و چنان سخنرانی میکرد که انگار تئوریسین دکترین «نه شرقی و نه غربی» از اول خود ایشان بودند. این تحول که مسئولین سیاسی ایران به رشدی برسند که در برابر دشمنان خود ضعف نشان ندهند، قطعاً تحول مثبتی است. اما هنوز نمیشود به اینکه چنین تحولی واقعاً رخ داده باشد، اطمینان داشت.

تا چند سال پیش آمریکا موتور محرکه گلوبالیسم بود و اوباما، به عنوان یک سیاه‌پوست همجنس‌باز که اصلاً شهروند آمریکا هم نبود، بر مسند ریاست‌جمهور تکیه کرده بود. برنامه هم این بود که جایگزین او یک گلوبالیست دیگر از خانواده کلینتون و یا بوش باشد. احساس گلوبالیست‌ها هم این بود که جهان را فتح کرده‌اند و دیگر هیچ نیرویی که بتواند آن‌ها را به چالش بکشد، وجود ندارد. به همین دلیل گلوبالیست‌های داخلی آمریکا را کدخدای جهان میدانستند و برای ترساندن مردم چنین ادعا میکردند که آمریکا میتواند با فشار یک دکمه تمام نیروهای مسلح ایران را نابود کند.

برای اهل فکر خیلی واضح بود که گلوبالیسم شیطانی با فطرت انسان سازگار نیست و چنین طرحی دوام نخواهد آورد؛ و مردم خیلی زود به خود آمده و با این گروه مقابله خواهند کرد. ملی‌گراهای مسیحی آمریکا خطر گلوبالیسم را بیش و پیش از همه برای کشور خود احساس میکردند و کاری کردند که هیلاری، حتی با تقلب هم نتواند به ریاست برسد. از آن زمان هم آمریکا از همه پیمان‌هایی بین‌المللی گلوبالیستی خارج شد و فاصله خود را با گلوبالیسم، خیلی روشن و واضح، به همه نشان داد.

حالا به جایی رسیده‌ایم که همان گلوبالیست‌های داخلی، که تا چند وقت پیش آمریکا را کدخدای جهان میدانستند، پیشگام شده‌اند تا « پایان دوران قدر قدرتی آمریکا» را اعلام کنند؛ و به این مطلب افتخار کنند که همراهی‌شان با چین و روسیه، دلیل افول قدرت آمریکای ملی‌گرای مسیحی بوده است.

از زمان دخالت سازمان سیا در سرنگونی مصدق، احساسات ضد آمریکایی در ایران قوی بوده است. دشمنی‌های آمریکا با ایران در زمان جنگ تحمیلی نیز برای همه روشن است. بنابراین احساسات ضدآمریکایی در ایران قوی و قابل توجیه است. اما گلوبالیست‌های داخلی در حال موج‌سواری روی این موج احساسات ضد آمریکایی هستند و روی حافظه کم مردم، درباره مواضع قبلی‌شان، حساب کرده‌اند.

طرحی که این گلوبالیست‌های داخلی در حال اجرای آن هستند، این است که ایران را وارد اردوگاه گلوبالیسم کنند و از ظرفیت‌های ایران برای مقابله با آمریکا، که دیگر از این اردوگاه خارج شده، استفاده کنند. چنین سیاستی خیلی با دکترین «نه شرقی و نه غربی» متفاوت است و باید به همه این هشدار داده شود که مواظب باشند که گول این طرح را نخورند.

اگر بخواهیم نگاه پراگماتیک به صحنه سیاسی دنیا داشته باشیم، نباید واحدهای سیاسی دنیا را به دو دسته دوست و دشمن تقسیم کنیم. بلکه همه رقیب محسوب می‌شوند و فقط می‌شود میزان رقابت آن‌ها را درجه‌بندی کرد و براین اساس میزان همکاری و یا مقابله را تعریف کرد. اگر بخواهیم تهدیدی که از جانب چین در آینده متوجه ایران است را حساب کنیم، به مراتب از تهدید آمریکای ملی‌گرای مسیحی بیشتر است.

چین از نظر جمعیتی به نقطه انفجار رسیده است و برای تغذیه جمعیت خود باید زمین‌های کشاورزی زیادی را در بسیاری از کشورهای دنیا اجاره کند. به علاوه وضعیت صنعت و اقتصاد در چین بصورتی است که آن‌ها بدون روش‌های تهاجمی قادر به حفظ یک اقتصاد متعادل و بادوام نیستند. بنابراین احتمال اینکه چین در آینده نزدیک برای فتح منابع نفتی خاورمیانه حمله کند، قابل توجه و جدی است. فرق آمریکا با چین این است که ماشین نظامی آمریکا در جنگ عراق نشان داد که توان تحمل بیش از چند هزار تلفات انسانی را ندارد. اما تفاوت تعداد مردها و زنهای چین، ۵۰ میلیون است و بنابراین دولت این کشور به راحتی میتواند چند میلیون از آن‌ها در هر جنگی قربانی کند. نیاز شدید چین به منابع انرژی ارزان برای همه واضح است و عامل اصلی اینکه تا بحال به خاورمیانه حمله نکرده، توان نظامی آمریکا بوده است. زمانی که آمریکا گرفتار جنگهای داخلی بشود و یا سیاست عدم دخالت در دیگر نقاط جهان را پیش بگیرد، باید منتظر حمله چین به خاورمیانه باشیم. ایران هم هرچقدر قوی باشد، نمیتواند چین را در همه میدانهای نبرد شکست دهد و همه منابع نفتی را حفظ کند. حداقل این است که ایران برای رسیدن به چنین نقطه‌ای باید سالها بجنگد.

گلوبالیست‌ها چین را به عنوان موتور محرکه بعدی گلوبالیسم انتخاب کرده‌اند و متأسفانه گلوبالیست‌های داخلی روی موج احساسات ضدآمریکایی سوار شده‌اند تا همسوئی ایران را با دیگر گلوبالیست‌ها توجیه کنند. این سیاست غلط، اگر موفق شود، به تکرار تجربه تاریخی حمله مغول منجر میشود. موفقیت گلوبالیست‌ها در شکست دادن آمریکای ملی‌گرا به ابرقدرتی چین منجر خواهد شد. قدرت یافتن چین نیز حمله به خاورمیانه و تسخیر منابع نفتی منطقه را به دنبال خواهد داشت و جدا از خسارات مادی این جنگ، دهها میلیون تلفات را باید انتظار داشت.