باسمه تعالی

این روزها خبرهای نگران کننده فراوانی به گوش میرسد که هیچ بازتابی در رسانه‌ها ندارد. این امر فقط مختص به ایران هم نیست. مثلاً در آمریکا حدود ۸۰۰ هزار نفر در واشنگتن دی‌سی برای کنترل سلاح‌های شخصی تظاهرات میکنند، در حالی که این کشور در آستانه جنگی است که احتمالاً در بازه زمانی یکساله ۹۰ درصد جمعیت آن را از بین خواهد برد. ولی هیچ‌کس به جنگ‌طلبی دولتمردان و عوامل Deep State اعتراض نمیکند. دیروز خبر رسید که وزارت دفاع روسیه دستور داده تمام سلاح‌های هسته‌ای آماده شلیک اتوماتیک شوند تا در صورت هدف قرار گرفتن این کشور، شلیک موشکها بصورت اتوماتیک انجام شود. این خبر را دیلی‌استار هم گزارش کرد. این سیستم به نام Dead Hand شناخته میشود.

یکی از دلایل این کار، احتمال حمله پیش‌دستانه توسط انگلیس است. درست در سه سال پیش در مقاله دیگری درباره تلاش انگلیس و آمریکا برای حمله پیش‌دستانه به روسیه نوشته بودم. از آن زمان روسیه روی سیستم‌های دفاعی خود کار کرده و علی‌الخصوص برای نابودی بریتانیا، در صورت حمله، برنامه‌ریزی کرده است. اینکه روسیه در جنگ آتی چه استراتژی و تاکتیکی را دنبال خواهد کرد، نیاز به بررسی بیشتر دارد.

رئیس ستاد مشترک ارتش روسیه، ژنرال Valery Gerasimov در مقاله‌ای کوتاه که در سال ۲۰۱۳ نوشته، مطالبی را درباره علوم نظامی مدرن و آینده آن نوشته است؛ و مطالعه آن شاید برای اهل علوم نظامی مفید باشد. ایشان در یک چارت مراحل ورود به بحران و روش‌های پاسخ به آن را ترسیم کرده است. او روش‌های پاسخ را بطورکلی به دو دسته نظامی و غیر نظامی تفکیک کرده است؛ و تأکید بیشتری بر روش‌های غیرنظامی داشته است. در کل استفاده اصلی از روش‌های نظامی، هشدار به دشمن و پشیمان و یا ناتوان کردن او از حمله است. روش‌های غیر نظامی، برای تضعیف دشمن از داخل، تضعیف روحیه، از بین بردن توان حمله دشمن از داخل، خریدن وقت، و در نهایت پیدا کردن راهی برای مذاکره و معامله است.

در بین رهبران نظامی روسیه دیگر حرفی از MAD و یا Mutually Assured Destruction نیست. بحث انتقام کور و نفرت هم نیست. سناریوی ضربه اول یا First Strike‌ هم در دکترین نظامی آن‌ها جایی ندارد. برنامه آن‌ها اجرای عملیاتی است که دشمن حتی متوجه حضور آن‌ها نشود و اگر هم بشود آن را جدی نگیرد و عکس‌العمل مناسب نشان ندهد. هدف عملیات نظامی هم این است که رهبران دشمن را به مذاکره با شرایط دیکته شده وادار کند.

گراسیموف در مقاله مذکور بر این نکته تاکید دارد که قواعد نبرد تغییر کرده و نقش روش‌های غیرنظامی در صحنه نبرد پررنگ‌تر شده است. نقش هکرها، رسانه‌ها، تاجران، افشاگری‌‌های فضاحت‌های رهبران دشمن، اخبار دروغین، در کنار روش‌های معمول نظامی سرنوشت جنگ بعدی را تعیین خواهد کرد. نکته‌ جالب توجهی که گراسیموف در مقاله خود اشاره کرده، این است که در جنگ جهانی دوم افراد درخشانی پا به عرصه گذاشتند و ایده‌‌های نوین نظامی مطرح کردند که سرنوشت جنگ را تغییر داد. ولی در حال حاضر با همه امکانات فراوان جدید، کمتر نظریه‌پردازی پیدا می‌شود که بتواند استراتژی و تاکتیک‌های نظامی هایبریدی طراحی کند که در آن از این امکانات جدید درست بهره‌برداری کرده، هزینه پیروزی را پایین آورد و دشمن را قبل از اینکه متوجه شود از کجا ضربه میخورد، از پا درآورد.

در حال حاضر قرار دادن سیستم Dead Hand در حالت آماده باش صددرصد، در چارت مذکور، Crisis Reaction و یا پاسخ به بحران است. بطور خلاصه هدف اصلی این آماده باش فقط برای deterrence یا بازدارندگی است. البته اگر انگلیس اقدام به حمله پیش‌دستانه کند، برنامه این است که چنان ضربه محکمی به آن وارد شود که دیگر هیچ‌کس هوس حمله نکند.

با توجه به نحوه تفکر رهبران نظامی روسیه چیزی که می‌شود از جنگ بعدی انتظار داشت، این است که در یک حمله سریع تمام پایگاه‌های نظامی ناتو در اروپا نابود شود و برای چند هفته روی کل اروپا به هیچ هواپیمایی اجازه پرواز داده نشود. بدین ترتیب امکان تحرک نظامی کم شده، رهبران سیاسی اروپایی به تدریج متقاعد به مذاکره و اعطای امتیازها میشوند.

نکته دیگر این است که برای روسیه فرق ماهوی بین دشمن و متحدان سیاسی خودش وجود ندارد. استراتژی روسیه این است که همیشه تنها برنده باشد و شرایط به سمتی پیش نرود که متحدان خودش در آینده به رقیب تبدیل شوند.

سناریوی ضربه اول

سناریوی ضربه اول یا First Strike این است که یک ابرقدرت در آن واحد صدها موشک حامل کلاهک‌های هسته‌ای به کشور متخاصم شلیک کند تا آن‌ها توان مقابله به مثل را از دست بدهند. این‌ که هیچیک از قدرتهای جهانی تا بحال نتواسته‌اند چنین سناریویی را پیاده کنند، دلایل متعددی داشته است که مهم‌ترین آن‌ها این است که وقتی فرماندهان میدانی آماده اجرای آن میشوند، درمی‌یابند که احتمال اجرای موفق این نقشه پایین است و بنابراین عملیات متوقف میشود.

چند نکته مهم در اینجا وجود دارد. اولین نکته این است که ادعای ابرقدرتها در چند دهه گذشته این بود که روی توان اجرای حمله پیش‌دستانه کار کرده‌اند، چون رقبای آنها هم انجام سناریوی ضربه اول را در نظر داشته‌اند. یعنی یک مسابقه دائمی در داشتن دست برتر در توان وارد کردن ضربه اول در جریان بوده است. اما واقعیت این است که دلیل عدم اجرای این سناریو توسط قدرتهای جهانی این بوده که محدودیت‌های فنی و مهندسی و اطلاعاتی باعث شده که هیچکدام از قدرتهای جهانی امکان اجرای این سناریو را نداشته باشند. این به این معنی است که همه تبلیغات آن‌ها پوچ و در حد پروپاگاندا بوده است. آمریکا هنوز در حال اجرای تمهیداتی است که بتواند انجام این سناریو را عملی کند، در حالی که هرچه بیشتر جلو میروند، امکان اجرای موفق این نقشه کمتر میشود.

نکته دوم این است که هدف اصلی آمریکا این است که رقبای جهانی خود را به این جمع‌بندی برساند که آمریکا توان اجرای سناریوی ضربه اول را دارد و با این تمهید بتوانند آن‌ها را به پذیرش رهبری آمریکا مجبور کنند. یعنی تأکید اصلی روی جنبه‌های روانی کار است و نه نکات فنی و مهندسی. با چنین رویکردی نباید انتظار داشت که اگر روزی واقعاً مجبور شوند از این تجهیزات در جنگ هسته‌ای استفاده کنند، همه چیز مطابق ادعای طراحان نظامی پیش رود.

مقاله Valery Gerasimov با عنوان چالشهای جدید بر بازنگری در روش‌های جنگ تاکید دارند.