باسمه تعالی

در قرون گذشته در ایران علما و عارفان و بزرگان زیادی پا به عرصه وجود گذاشته‌اند که نشانه خوبی برای این است که جامعه ایرانی از نظر فرهنگی حداقل از متوسط جوامع دنیا وضع بهتری داشته است. در همین دوران معاصر هم خود ما شهیدان و علمای بزرگی را شاهد بودیم که نمونه آنها را در دنیا نمیشد پیدا کرد. اما این مطلب باعث نمیشود که سعادتمندی و عاقبت به خیری جامعه ایرانی را برای همیشه محتوم فرض کنیم. اخباری که از گسترش به اصطلاح آسیب‌های اجتماعی میرسد و نشانه‌هایی که از نفوذ فرهنگی غرب در بین مدیران دولتی دیده میشود، نگران‌کننده هستند. همه جوامع عالم در حال تغییر و تحول هستند و بعضی از آنها در مسیر بهبود و بعضی دیگر در حال سقوط هستند و اتفاقاتی در حال رخ دادن است که اگر خبر آن چند ده سال پیش به مردم به عنوان پیش‌گویی گفته میشد، کسی باور نمیکرد.

در این بین اخباری که از ایران میرسد، بیش از اینکه امیدبخش باشد، نگران‌‌کننده است. عادت رهبران ایران این است که روی نکات مثبت تاکید کنند تا این مطلب به رشد و تقویت این نکات مثبت کمک کند. اما باورم این است که جای یک نذیر، که مردم را  جداً بترساند، در ایران خالی است. با ادعای «من آنم که رستم بود پهلوان» کسی پهلوان نمیشود. به فرض که شهیدان بزرگی در ایران زندگی کرده باشند و حتی امثال آنها را هنوز بشود پیدا کرد، این مطلب چه ربطی به بدنه جامعه دارد؟ جامعه ایرانی هنوز میتواند به عقوبت الهی دچار شود.

داستانی قدیمی را به خاطر می‌آورم که ماجرای دو برادر را حکایت میکرد که در دو طبقه یک خانه با هم زندگی میکردند. یکی از این دو عابد و دیگری شرابخوار بود و همین مطلب عاملی برای فاصله گرفتن این دو از هم شده بود. روزی برادر عابد از عبادت کسل شده بود و تصمیم میگیرد که سری به برادر شرابخوار بزند، شاید که همراه او لبی تر کند. درست در همان لحظه برادر شرابخوار، پشیمان از گناه، به امید اینکه نفس برادر عابد در او اثر کند و او هم طعم عبادت را بچشد، به قصد دیدار برادر در طبقه دیگر خانه براه می‌افتد. اتفاقا این دو همزمان در بین راه در بین پله‌ها به هم میرسند و همان لحظه اجل هردوشان فرا میرسد. عابد، که به قصد شرابخواری از جا برخاسته بود، عمری عبادت خود را در یک دم آتش میزند و راهی جهنم میشود و برادر شرابخوار، با پشیمانی از عمل خود در یک قدمی مرگ، عاقبت به خیر میشود. داستان فوق این نکته را یادآوری میکند که سرنوشت آدم میتواند در یک لحظه عوض شود و او از سعید به شقی و از شقی به سعید تبدیل شود. به قول شاعر:

غرّه مشو که مرکب مردان مرد را      در سنگلاخ بادیه پی‌ها بریده‌اند

نومید هم مباش که رندان جرعه نوش     ناگه به یک اشاره به منزل رسیده‌اند

اغلب احکامی که درباره افراد وجود دارد در مورد جوامع نیز صادق هستند. داستان قوم یونس در قرآن نیز این نکته را یادآوری میکند که سرنوشت جامعه نیز قابل تغییر است.

ویدیو کلیپ ذیل دو نمونه از گزارش هواشناسی را، یکی در سوئد و دیگری در عراق، مقایسه کرده است. همانطور که در این فیلم مشهود است، وضع فرهنگی سوئد آنقدر پیشرفت داشته که بانویی محجبه بتواند در آن به راحتی زندگی کرده، دین خود را حفظ کند، و همچنین شغل و موقعیت اجتماعی قابل قبولی داشته باشد. اما در طرف دیگر عراق، زخم‌های چرکینی از سلطه نظامی و فرهنگی آمریکا و در کل غرب، برداشته است. عراق که برای قرن‌ها مرکز خلافت اسلامی و طلایه‌دار تمدن در جهان بوده، چنین سرنوشتی یافته است.