اعتمادبهنفس یا توکل به خدا؟
تاریخ نشر:باسمه تعالی
متأسفانه در این روزگار به ظاهر پست مدرن، آنقدر حرفهای بیمعنی و پوچ زیاد زده میشود و آنقدر اطلاعات غلط و شبه علمی در بین مردم زیاد است که باعث میشود آدم امید اینکه بتواند در مقابل این سیل جاهلیت اقدامی مؤثر انجام دهد، را از دست بدهد. مفهوم اعتمادبهنفس یکی از این مفاهیم پوچ است که هرچه سعی کنید نمیتوانید یک مبنای عقلی برای آن پیدا کنید. اما چنان در بین مردم جا افتاده که حتی در تبلیغات سیاسی هم خود را نشان میدهد. شعار ما میتوانیم که توسط بعضی سیاستمداران معاصر مطرح شد، حاکی از همین مفهوم غلط است. در حال حاضر کلاسهای آموزشی زیادی برای بالا بردن میزان اعتماد به نفس، و یا تحت عنوان عزت نفس و Self-esteem برگزار میشود و کتابهای زیادی در این زمینه نوشته شده است. عامل این موج به راه افتاده هم چیزی جز یک جهان بینی غلط نیست.
چندی پیش خواندم که در بعضی قبیله های آفریقایی، جنگجویان با اجرای مراسمی خاص و استفاده از طلسم و جادو، به این باور میرسند که روئینتن هستند و دیگر از حضور در میدان جنگ نمیترسند. به همین دلیل بیباکانه میجنگند. اینکه یک جنگجو در مواجهه با دشمنی که او و خانوادهاش و اهل شهرش را تهدید میکند، شجاعانه بجنگد، قطعاً امر مثبتی است. اما آیا برای افزایش شجاعت یک سرباز میتوان به دروغ به او باوراند که روئینتن شده است؟ بخشی از این سربازها در همان صحنه جنگ از بین میروند و دیگر فرصت تحلیل قضایا و بازخواست کسانی که به آنها دروغ گفتهاند را ندارند. بخش دیگری از آنها که مجروح میشوند و زنده میمانند، دیگر رمق این را ندارند که کسی را بازخواست کنند. اگر هم پیروز شوند، احتمال دارد که اعتماد خود را به آن سحر و جادو حفظ کنند. اما بهرحال اصل توهم روئینتن بودن یک خرافات است.
به جای اینکه با دروغ و خیال پردازی سربازان را شجاع کنند، میشود به آنها فهماند که اگر دشمن علایم ترس را در آنها بیابد، احتمال از بین رفتنشان بیشتر میشود. به علاوه در حین حفظ شجاعت باید بدانند که آسیبپذیر هستند و حداکثر تلاش خود را برای کمتر آسیب دیدن باید بکار برند.
مفهوم اعتماد به نفس معادل همان جادوی مذکور است. یعنی مردم را به اعتماد به چیزی تشویق میکنیم که قابل اعتماد نیست.
در کودکی یکبار قرار شد که در مدرسه در مقابل جمع چند جملهای را بیان کنم. توصیه یکی از بزرگان فامیل، به نقل از متخصصین فن بیان، این بود که برای ایراد یک سخنرانی موفق، آدم باید مخاطبان خود را گروهی خر و گاو فرض کند و از اینکه دچار اشتباه شود، خجالت نکشد. همانطور که آدم در مقابل گله خران هرچه دلش بخواهد راحت میگوید، باید در مقابل جمع آدمها هم همانطور احساس راحتی کند.
ایراد این توصیه غلط این است که کسی که مخاطبان خود را مشتی خر و گاو فرض کند، درواقع خود را هم همردیف خر و گاو فرض کرده است. به جای چنین توصیهای میشود که به فرد فهماند که مخاطبانش همه انسانهایی هستند که از هیچ جهت به او برتری ذاتی ندارند و مانند او ممکنالخطا هستند. بنابراین دلیلی برای اضطراب و نگرانی وجود ندارد. هر چند که آدم باید سعی کند که کار خود را به نحو احسن انجام دهد، در عین حال باید بداند که هیچکس بی عیب و نقص نیست. اگر هم کسی آدم را بخاطر عیب و یا نقصی سرزنش کند، بزودی خود او برای اشتباهات خودش سرزنش خواهد شد. منظورم از بیان این مثال این بود که به این نکته برسم که برای اینکه احساسی را در فردی القاء کنیم، به تئوریهای غلط و دروغ احتیاج نداریم.
اعتمادبهنفس در مقابل توکل به خدا
تمرکز تلاشهای تمدن غرب بر این است که به مردم بباوراند که به خدا احتیاج ندارند و با توسعه علم و فن میتوانند خودشان خدایی کنند. قبلاً در مقاله دیگری نشان داده بودم که در مدرسههای غربی کودکان را تشویق میکنند که به جای اینکه آرزوهایشان را از خدا طلب کنند، آنها را از بابا نوئل بخواهند. در اکثر فیلمهای هالیوودی هم پیشرفتهای علمی و فنی چنان جلوه داده میشود که این ذهنیت در مخاطب بوجود آید که خود انسان میتواند تمام مشکلات پیشروی خود را با این ابزارها حل کند. به عنوان نمونه فیلم کارتنی Big Hero 6 محصول والت دیسنی، نوجوانی را نشان میدهد که به یک آزمایشگاه تحقیقاتی میرود و در یک زمان کوتاه هر نوع تکنولوژی که مورد نیاز آنهاست را اختراع میکند. واضح است که چنین چیزی در دنیای واقعی اتفاق نمیافتد. هدف فیلم این است که کودکان را به این باور برساند که انسان خود میتواند راه حل تمام مشکلات بشر را بیابد.
اگر چنین امری واقعیت داشت، بخش عمدهای از سرمایه های بشر در کل دنیا به توسعه سلاح های نظامی اختصاص داده نمیشد و بشر همیشه در ترس رخداد جنگهای اتمی بسر نمیبرد. اگر فقط درصد کمی از این سرمایه ها برای از بین بردن گرسنگی و رفع بیسوادی مصرف میشد، دیگر در دنیا گرسنهای پیدا نمیشد. هرروزه هم لیست بیماریهای لاعلاج طولانیتر میشود. همین حقایق ثابت میکند که گسترش علم و فن به معنی کم شدن مشکلات بشر نیست. بخش عمده مشکلات سیاسی جهان این است که بشرها نمیتوانند به هم اعتماد کنند. پس چطور میشود انتظار داشت که به خود اعتماد کنند؟ اگر آدمها اینقدر قابل اعتماد هستند که بتوانند روی خودشان حساب کنند، پس باید بتوانند به دیگر همنوعان خود نیز اعتماد کنند.
مفهوم ساختگی اعتمادبهنفس درواقع برای این مطرح شده که بتواند جای مفهوم توکل به خدا را در ذهن مردم بگیرد.
برای همه واضح است که دیگران میتوانند با احساسات آدم بازی کنند و آنرا تحت تأثیر قرار دهند. پس اساساً اعتماد به نفس در مورد آدم بیمعنی است. بنابراین آدم باید به خدایی صمد و عزیز که هیچ چیزی نتواند در او تأثیر گذار باشد، توکل کند و از او کمک بخواهد. کمک خدا به این صورت است که اگر کارهای آدم به صلاح او باشد، او را در به نتیجه رساندن کار کمک میکند، و اگر به صلاح آدم نباشد و منفعت در این باشد که آن کار به نتیجه نرسد، باز خدا آن کار را ختم به خیر میکند.