باسمه تعالی

حدود یک ماه پیش عربستان و ترکیه عزم خود را برای ارسال نیرو و حمله زمینی به سوریه و تصرف رقه اعلام کردند و در این وبلاگ در مقاله‌ای درباره آن بحث کردم. وزیر دفاع آمریکا در همان زمان از این ایده استقبال کرد و احتمال میرفت که در زمانی کوتاه چنین حمله ای انجام شود. هرچند هنوز چنین اتفاقی نیافتاده است، رزمایش های متعددی جهت آمادگی برای این حمله در حال انجام است و نقل و انتقالات نظامی خبر از این میدهد که چنین طرحی یک بلوف ساده نبود. خبرگزاری پرس تی وی به نقل از یکی از کارشناسانش چنین بیان میکرد که واکنش قاطع ایران و روسیه باعث شد که چنین حمله ای تا کنون انجام نشده باشد.

شاید تصور شود که در اتاق‌های تصمیم گیری این جبهه گروهی از استراتژیستهای هوشمند نشسته‌اند که با مدرن ترین ابزارهای علمی تمام گزینه ها را بررسی کرده ، حالات ممکن را شبیه سازی کرده و بعد بهترین تصمیم استراتژیک را میگیرند. اما واقعیت این است که هر کدام از این کشورها بر اساس یک توهم از منافع و تهدیدها وارد گود شده‌اند و نمیتوانند تعریف درستی از منافع، فرصتها، تهدیدها و نقاط قوت و ضعف خود که منجر به اخذ تصمیم برای تشدید درگیری شده را ارائه کنند.

آمریکا و در مجموع غرب برنامه تغییر نقشه سیاسی همه کشورهای خاورمیانه را دارند و با از بین رفتن داعش، دیگر نمیتوانند چندان روی موفقیت این طرح حساب کنند. کمکهای ماههای اخیر آمریکا و فرانسه به کردها برای استقلال با این هدف انجام شد که اگر داعش نتوانست بیش از این منطقه را به آشوب بکشد، مسأله استقلال کردستان را چنان هدایت کنند که بشود با آن همه کشورهای همجوارشان را درگیر جنگ داخلی کنند.

ترکیه موصل را متعلق به خود میداند و اگر ایران و متحدانش بتوانند داعش را شکست داده و رقه و موصل را تصرف کنند، امید خود برای تصاحب موصل را از دست رفته می بیند. به علاوه استقلال کردستان تهدید جدی برای تمامیت ارضی ترکیه محسوب میشود. بنابراین برای ترکیه هرگونه اتحادی با آمریکا که عزم خود را برای استقلال کردستان جزم کرده بیمعنی است. ترکیه باید خیلی صریح خط خود را از غرب جدا میکرد و به جای اینکه در این قضیه به دنبال فرصت باشد، اول تهدید را دفع میکرد. اما در رفتار ترکیه در قبال کردها نشانی از یک مدیریت استراتژیک وجود ندارد: کردها در داخل ترکیه و سوریه سرکوب می‌شوند ولی روابط ترکیه با دولت کردستان عراق صمیمی است و به آن‌ها اجازه صدور نفت خود از طریق ترکیه را میدهند. خود همین مطلب نشانه سردرگمی استراتژی ترکیه است.

عربستان از بین رفتن داعش در سوریه و عراق را به عنوان قدرت گرفتن شیعیان حساب کرده و آنرا تهدید امنیتی محسوب میکند. به همین دلیل عربستان به گروه‌های سلفی کمک میکند تا جلوی شیعیان را بگیرند. در حالی که تهدید همین گروه‌های سلفی برای پادشاهی عربستان خیلی جدی‌تر از تهدید شیعیان است. اولاً سلفی گری در عربستان در حال رشد است و با قدرت گرفتن سلفی ها، اولین اولویت آن‌ها این است که مکه و مدینه را تصرف کنند تا اعتبار لازم برای تاسیس خلافت اسلامی را بدست آورند. بنابراین اولویت سعودیها باید این باشد که حتی به قیمت اتحاد با ایران، قبل از هر چیز اول سلفی گری را ریشه‌کن کنند.

سردرگمی آمریکایی ها بیش از همه است، تا بحدی که دیگر هیچ سیاستمدار آمریکایی را نمیتوانید بیابید که بتواند رفتار آمریکا را تحلیل کرده و تعریفی از منافع، فرصتها، تهدیدها و اهداف آن‌ها در خاورمیانه ارائه دهد. نیروهای آمریکایی در همان لحظه که در کنار نیروهای عراقی برای تثبیت اوضاع دوش به دوش میجنگند، هلیکوپتر به فالوجه میفرستند تا فرماندهان محاصره شده داعشی را از صحنه فرار دهند. در همان زمانی که وزارت دفاع آمریکا به کردهای سوریه کمک میکند، سازمان سیا در حال تسلیح و تقویت گروه‌های معارض سوری است که با همان کردها در شمال حلب در حال نبرد هستند. در همان زمانی که طرح استقلال کردستان را پیش میبرند، با ترکیه که در خاک خود و در سوریه در حال سرکوب کردها است، طرح مشترک عملیاتی میریزند.

همه این‌ها نشان از این دارد که باید تصور اینکه عده‌ای دانشمند هوشمند بر اساس Game Theory و شبیه سازی های کامپیوتری طراحی استراتژی کشورها را بر عهده دارند، کنار بگذاریم. اکثر تصمیم گیری های سیاسی و نظامی دنیای معاصر، همان کیفیتی را دارد که در اعصار گذشته می‌شود یافت.

در بین بازیگران این صحنه، روسیه نشان داده است که درک بهتری از تهدیدها و منافع خود دارد. برای روسیه و چین مشخص شد که تشکیل خلافت سلفی در نهایت به این منجر خواهد شد تا غرب از آن به عنوان ابزاری برای فروپاشی این دو کشور استفاده کند. به همین دلیل روسیه و چین تصمیم گرفتند در مرحله‌ای که این تهدید هنوز قابل رفع است، آنرا رفع کنند. اما در نهایت به همان اندازه که روسیه و چین از سلفی ها واهمه دارند، ایران شیعی انقلابی را هم تهدید محسوب میکنند. قبلاً در مقاله دیگری در این باره توضیح داده بودم. بنابراین ایران نباید روی دوام اتحاد استراتژیک با روسیه و چین حساب کند.

در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی، غربیها به معارضین افغان موشکهای استینگر داده بودند تا بتوانند تلفات سنگینی به نیروی هوایی و هلیکوپترهای شوروی وارد کنند. انتظار میرفت که موشکهای ضد هوایی به معارضین سوریه نیز داده شود تا جلوی موفقیت روسها را بگیرند. اما در حدود ۵ ماهی که از شروع عملیات هوایی روسها در سوریه میگذرد، چنین اتفاقی نیافتاد. همین مطلب میزان وابستگی معارضان سوری به غرب را نشان میدهد، چون قاعدتاً چنین موشکهایی از طریق بازار سیاه اسلحه دنیا قابل تهیه بود و اگر معارضان از آن‌ها استفاده نکرده اند، نشان از این دارد که اجازه استفاده از این موشکها به آن‌ها داده نشده است. دلیل این امر معامله ای است که روسیه با آمریکا در مورد سوریه کرده است. ظاهراً این معامله به این صورت بوده که روسیه دخالتی در فعالیتهای آمریکا و متحدانش در شرق فرات و استقلال کردستان نکند و آمریکا هم در مقابل در مناطق عملیات روسیه مزاحمتی ایجاد نکند.

واضحا هدف روسیه حفظ منافع و رفع تهدیدهای خود است و تعهدی به یکپارچگی سوریه و وضعیت ساکنان آن ندارد. خبرهایی از بمباران سنگین مناطق مسکونی و ایجاد موج مهاجران توسط روسیه به منظور از کنترل خارج شدن منطقه از دست معارضان میرسد. شخصا در ۹ اکتبر یک فیلم را  دیدم که ادعا میشد از بمباران مسجد جامع الرستن توسط هواپیماهای روسی در هنگام برگزاری نماز جمعه گرفته شده است. البته چنین خبرهایی در رسانه‌های دنیا چندان منعکس نمیشود تا روسیه در مقابل به تعهدات خود پایبند بماند و مزاحمتی برای عملیات مشابه غربیها پیش نیاید. چنین سیاستی قطعاً امید نظام سوریه را برای اینکه دوباره بتواند بر کل سرزمین جکومت کند، از بین خواهد برد و در نهایت به ضرر ایران تمام خواهد شد.

اخیراً بشار اسد در مصاحبه عزم خود را برای حفظ یکپارچگی سوریه و گسترش حاکمیت دولت بر تمام سرزمین اعلام کرده بود. این مطلب با واکنش منفی روسیه روبرو شد و ویتالی چورکین اعلام کرد که چنین مطلبی با برنامه روسیه منافات دارد و بهتر است اسد رهبری روسیه برای حل مسائل سوریه را بپذیرد. غربیها هم به اینکه طرف معامله با روسها باشند، بیشتر تمایل نشان میدهند، چون میدانند بر سر میز مذاکره با روسیه می‌شود بر سر هر چیزی معامله کرد.

تا همین جای کار پذیرفتن نقش رهبری روسیه در بحران سوریه، صدمات جبران ناپذیری را باعث شده است و هزینه‌هایی برای دولت سوریه ایجاد کرده که براحتی قابل حل نخواهد بود.

معمولاً تحلیلگران سیاسی باور دارند که عده‌ای کاردان هوشمند در پس تصمیم گیری های استراتژیک کشورها هستند، به همین دلیل فرض میکنند که حرکتهای کشورها باید بر اساس یک نقشه راهبردی جامع و قابل توجیه باشد. اما شخصاً باور دارم که چنین فرضی همیشه معتبر نیست و بسیاری مواقع تصمیم های بزرگ بر اساس رای فردی، لجبازی ها، عقده‌ها و مواردی از این قبیل انجام میشود.

نتیجه سردرگمی رفتار سیاسی آمریکا و متحدانش این بود که بعضی تحلیلگران به این جمع‌بندی رسیدند که شاید آمریکا قصد دارد با ترکیه و عربستان همان معامله ای را بکند که با صدام، در جریان حمله به کویت، کرد. یعنی اول آن‌ها را تشویق به حمله کند و بعد وقتی به تله افتادند، کنار بکشد و بگذارد دیگران آن‌ها را بزنند. روسها هم از این میترسند که شاید آمریکا بخواهد همین معامله را با روسیه بکند. یعنی ترکیه و عربستان را تشویق به درگیری در سوریه کند و وقتی توان نظامی روسیه صرف درگیری با این دو کشور شد، از جبهه دیگری طرح حمله به روسیه را اجرا کند.

البته شواهدی هم برای این مطلب وجود دارد. مثلاً حدود ۳ هفته پیش هدف مانور نیروهای انگلیسی در اردن، آمادگی برای مقابله با حمله روسیه در اروپا اعلام شد. از طرفی دیگر روسیه خبر یافته که غربیها در حال فراهم کردن مقدمات انقلاب رنگی در روسیه در تابستان آینده هستند و به همین دلیل در حال آماده شدن برای مقابله با آن هستند.

اینکه آیا عربستان و ترکیه و یا حتی اسرائیل اقدام به وارد شدن به صحنه جنگ در سوریه کنند، هنوز قطعی نیست، اما بررسی احتمالات با روشهای حسابگرانه و با فرض عاقل بودن همه طرفین درگیر، چندان صحیح نیست. مثلاً بعضی تحلیلگران ادعا میکنند که اوباما مایل به درگیر شدن در جنگ جدید نیست، به این دلیل که وقوع جنگ شانس پیروزی جمهوری خواهان را زیاد میکند و امکان پیروزی یک دموکرات دیگر در انتخابات امسال از بین میرود. این فرض صحیح نیست، به این دلیل که شاید اوباما بخواهد با سوء‌استفاده از شرایط جنگی، شرایط اضطراری اعلام کرده، انتخابات را تعطیل کند و برای یک یا دو دوره دیگر رئیس جمهور بماند.