مقایسه زبانهای فارسی، انگلیسی و عربی
تاریخ نشر:باسمه تعالی
اهل منطق وقتی بخواهند انسان را تعریف کنند، او را حیوان ناطق تعریف میکنند. البته حکما و عرفا و فلاسفه هر کدام تعریف دیگری از انسان دارند. ولی به هر حال اولین وجه تمایز انسان با دیگر موجودات، توان حرف زدن او است. همه انسانها با یک و یا چند زبان آشنایی دارند، اما وقتی که از آنها خواسته شود که تعریف مشخصی از زبانهایی که استفاده میکنند، ارائه کنند، معمولاً نمیشود انتظار داشت بتوانند وجه تمایز زبانها را از هم بیان کنند و تعریف جامع و کاملی از آنها ارائه کنند. به همین دلیل تصمیم گرفتم با مقایسه زبانهای فارسی، انگلیسی و عربی تعریفی مقدماتی از آنها ارائه کنم.
در طی تاریخ تلاشهای زیادی صورت گرفته که متون مذهبی را به زبانهای محلی برگردانند و حتی نقل است که در دوره ای از تاریخ در بخارا نماز به فارسی خوانده میشد. تا جایی که اطلاع دارم در دوران آتاتورک در ترکیه تلاش شد که قرآن به زبان و خط ترکی جدید منتشر شود و نسخه های عربی جمع آوری شود. اما هیچکدام از این تلاشها موفق نبود. دلیل اصلی این عدم موفقیت، عاملی نیست مگر مشخصات خود زبان عربی و همچنین زبانهای دیگری که به عنوان جایگزین معرفی میشدند؛ مشخصاتی که عاملان این سیاستها درک درستی از آن نداشتند.
در تاریخ بسیار رخ داده که یک پادشاهی برای بسط حوزه قدرت خود، سعی کند قومیت های دیگر را به استفاده از زبان خود مجبور کند تا بواسطه آن بتواند سلطه فرهنگی و به تبع آن سلطه سیاسی داشته باشد. اما خیلی از تلاشها به شکست منجر شد. وقتی هم که چنین پروژه هایی به شکست منتهی میشود، تقصیر را به گردن عاملان اجرای آن و بیعرضه گی آنها میاندازند و به این نکته دقت نمیشود که اساساً زبانی که میخواهد جای زبان دیگری را بگیرد، چه مشخصاتی باید داشته باشد.
در قرن گذشته میلادی هم تلاشهای زیادی شد تا زبان واحدی اختراع کنند که بتواند به عنوان زبان بینالمللی در همه دنیا بکار گرفته شود. حدود چهل سال پیش، وقتی خود من در کلاس اول راهنمایی تحصیل میکردم، اولیاء مدرسه امکان آموزش زبان اسپرانتو را فراهم کرده بودند و توصیه میکردند که حتماً این زبان را یاد بگیریم. چون وقتی بخواهیم به دانشگاه برویم و بعد وارد بازار کار شویم، زبان اسپرانتو زبان بینالمللی خواهد بود. اما نه تنها چنین اتفاقی نیافتاد، اصلاً دیگر ایده زبان بینالمللی دیگری هم مطرح نشد. طراحان اسپرانتو فکر کرده بودند که مشکل زبان انگلیسی، اسپانیایی و یا فرانسه، فقط استثنائات گرامری و دیکته ای است و اگر بتوانند زبانی طراحی کنند که قواعد گرامری ساده و فراگیری داشته باشد، لزوماً جهانگیر خواهد شد. بعداً هم تحلیل جامعی از علت شکست اسپرانتو ندیدم.
آنچه که باعث شکست همه این تلاشهای عظیم طول تاریخ شده، عدم توجه به این نکته است که زبان در واقع یک جهان بینی است. زبان بیش از آن که مجموعه ای از کلمات برای رساندن مفاهیم یکسان در فرهنگ های مختلف باشد، معرفی کننده یک نوع طرز تفکر خاص است.
باور رایج این است که زبان مجموعه ای از لغات است که با مراجعه به دیکشنری میتوان معادل آنرا در زبان دیگر یافت و با حفظ ساختار جمله و فقط با کلمات جایگزین شده آنرا به زبان دیگر ترجمه کرد و انتظار داشت که دقیقا همان منظوری که از بیان آن داشتیم را به طرف مقابل برسانیم. در حالی که این طور نیست.
پدیدههای عالم واقع پدیدههای پیچیدهای هستند که از زوایای گوناگون میشود به آن نگاه کرد و آن را توصیف کرد. اینکه یک زبان چه کلمهای را برای توصیف آن پدیده انتخاب کند، نشان دهنده نحوه نگرش آن زبان به حقایق عالم است. برای همین بعضا جملات یک زبان قابل ترجمه به زبان دیگر نیست و یا نمیشود مفهوم را کامل و جامع منتقل کرد.
آنچه در اینجا در مورد زبان فارسی و انگلیسی بیان میکنیم، همین وضعیت جاری و رایج زبان است. اما در مورد عربی مرجع ما زبان عربی مبین قرآنی است. به این دلیل که ممکن است در بعضی مقاطع تاریخی، زبان بعضی جوامع عرب زبان دستخوش تحول شود، اما به دلیل وجود قرآن، انحرافات جزئی در نهایت دائمی نمیتوانند باشند.
اول با انگلیسی شروع کنیم
فرهنگ انگلیسی فرهنگی مادیگرا است و بر روی جنبههای مادی و عددی بیشتر توجه میکند. با جهان بینی مادی طبیعتا فقط روی جنبههای مادی نامگذاری میشود. بنابراین اگر بشود چیزی را شمرد، در انگلیسی حتما میشمرند، مثلاً کلمه شلوار و یا عینک با اینکه یک واحد به هم چسبیده محسوب میشود، در انگلیسی بصورت جمع بکار برده میشود: pants, glasses. چون شلوار دوتا پاچه دارد و عینک هم دوتا شیشه دارد. کلمه bicycle هم به این اسم خوانده میشود، چون دو تا چرخ دارد. واضحا کلمه دوچرخه در فارسی از انگلیسی اخذ شده است، چون مبنای فارسی توجه به این جزئیات بیارزش نیست. بعضی وقتها آدمها فارسی حرف میزنند ولی از نحوه نگرش آنها به قضایا میشود فهمید که ترجمه کلمه به کلمه انگلیسی است.
تاکید انگلیسی بر روی جنسیت و شمارش به دلیل مادیگری است. جنسیت را هم به خاطر نوع کارآیی آن بکار میبرند و از توجه به جزئیات دیگر غفلت میشود. مثلا در انگلیسی به عمو و دائی هردو uncle میگویند و به خاله و عمه aunt. به دختری که خواهرزاده و برادرزاده باشد niece میگویند و به پسری که برادرزاده و یا خواهرزاده باشد nephew. یعنی همه این وجه تمایزها برای آنها اصلا مهم نیست که حاضر به تفکیک نشده اند.
در انگلیسی کلمه please هر چند برای نشان دادن ادب بکار میرود، معنی آن این است که مرا خوشحال و راضی کن. یعنی در انگلیسی هیچ تلاشی برای مخفی کردن خودخواهی نمیکنند. با کسی هم رودربایستی و تعارف ندارند. چون فرضشان این است که همه چیز بر مبنای مادیات و خودخواهی است. اما کلمه لطفاً که در فارسی بکار برده میشود، یعنی بزرگواری کن. اگر به یک نفر انگلیسی زبان درست معادل همین مفهوم را بجای please بگویید، و او دچار سوء تفاهم شد و از شما پرسید چه چیزی در ازای آن بزرگواری نصیب او خواهد شد، تعجب نکنید.
کلمه نور در فارسی و عربی به معنی روشنایی بخش است. اما در انگلیسی به خاطر اینکه مادیات ارزش بیشتری برایشان دارد، کلمه light به معنی سبک و بیوزن و کم ارزش را برای آن انتخاب کرده اند. هیچکدام از این مفاهیم بلندی که کلمه نور دارد، توجه انگلیسی زبانها را جلب نمیکند و فقط بیوزن و سبک بودن آن برایشان مهم است. یعنی اصالت برای آنها وزن و قیمت داشتن است.
تا بحال کلمه ای در انگلیسی نیافتم که روی جنبه عاقبت آن اسمگذاری شده باشد. بلکه تأکید اصلی در اسم گذاری بر جنبههای کاربردی هر پدیده است.
اما درباره عربی
توجه اصلی زبان عربی، تشریح مفاهیم اصلی و غایت و هدف هر پدیده است. اگر هم عربی از شمارش و جنسیت استفاده میکند، بیشتر به خاطر دقیق حرف زدن است. نشانه آن هم این است که برای عمو و دائی هر کدام کلمه مجزایی دارد. یعنی اگر جنسیت را ذکر میکند، جزئیات دیگر را هم از نظر دور نمیدارد.
به عنوان نمونه در فارسی کلمه مسابقه و یا رقابت استفاده میشود که مفهومی که از آن میشود برداشت کرد این است که دو نفر و یا دو تیم سعی دارند از هم سبقت بگیرند و یا برای بدست آوردن چیزی با هم درگیر شوند. در انگلیسی برای همین مفهوم کلمه race و یا match را بکار میبرند که تقریبا به معنی فارسی آن نزدیک است. اما عربی فصیح کلمه منافسه را بکار میبرد که به معنی نفس نفس زدن است. مفهومی که پشت این کلمه است این است که آن چیزی که دو نفر و یا دو تیم برای آن از هم سبقت میگیرند، یک امر مجازی است و قابل ذکر نیست، اما آنچه که در واقعیت نصیب آنها شده، این است که به نفس زدن افتاده اند.
نمونه دیگر کلمه فارسی چاقو است که ریشه آن را نمیدانم. معادلهای این کلمه در انگلیسی معانی برنده و نفوذ کننده و چیزی که سریع حرکت میکند، را میرساند. یعنی انگلیسی به عملی که انجام داده میشود، بیشتر توجه میکند. اما در عربی کلمه سکّین، به معنی ساکت کننده و آرامش بخش، به کار برده میشود. یعنی عربی بجای عملی که انجام میشود، به نتیجه حاصله از آن توجه میکند.
در انگلیسی به ساختمانی که بلند باشد tower و یا highrise میگویند که همین معنی را میرساند. اما در عربی و فارسی کلمه برج استفاده میشود که به معنی چیزی است که به قصد تفاخر کردن به آن، در معرض دید دیگران قرار داده اند. یعنی در این مورد هم عربی به هدف غایی از یک شیء توجه دارد.
در انگلیسی کلمهgovernment روی جنبه قدرت داشتن و حکمرانی تاکید دارد. اما کلمه دولت یعنی چیزی که دست به دست میگردد. یعنی عربی و به تبع آن فارسی روی عاقبت کار بیشتر تاکید میکند و از توجه بیش از اندازه به جنبههای زودگذر، آدم را برحذر می دارند.
تفاوت دیگر عربی و فارسی با انگلیسی در زمینه نظام ارزشگذاری است.
عقل یعنی چیزی که پای آدم را میبندد و اسیر میکند. کلمه ذی حجر هم که در قرآن آمده، یعنی کسی که حریمش دیوار و سنگ چین دارد، نه خود پایش را از حریم خود بیرون میگذارد و نه به دیگران اجازه نفوذ در حریمش را میدهد. در انگلیسی نتوانستم معادل کلمه عقل پیدا کنم. کلمه wisdom بیشتر به معنی حسابگری است. در انگلیسی با اطمینان نمیتوانید مفهومی پیدا کنید که معنی محدودیت و پایبندی بدهد و برای آنها یک ارزش حساب شود. کلمه Free یعنی رها و پایبند هیچ قاعده ای نبودن. درست در نقطه مقابل عربی و فارسی آنچه برای آنها ارزش دارد، عقل نداشتن و پایبند هیچ ارزشی نبودن است.
مشخصه اصلی فارسی چیست؟
وقتی از زبان فارسی حرف میزنیم، طبیعتا نمیتواند منظورمان زبان پهلوی و دری باستانی باشد. بلکه منظور همین زبان رایجی است که از آن استفاده میکنیم. بسیاری از جنبه هایی که به عنوان مشخصه زبان فارسی میتوانیم تشریح کنیم، در واقع مشخصات ذاتی زبان نیست و در اثر تحولاتی که در چندین قرن رخ داده، این جنبه ها در زبان فارسی برجسته تر شده است.
در فارسی روی جنبه های زیبایی و هنری بیشتر تکیه میشود. مثلا تاج خروس را تاج میگویند. اما در انگلیسی به این چیزها کار ندارند و آنچه بالای سر خروس است، برایشان فقط دندانه های شانه را تداعی میکند.
در فارسی در بسیاری موارد به تعمد از شمارش و یا ذکر جنسیت خودداری میشود تا ذهن شنونده را به جنبه های والاتری معطوف کند.
در فارسی جایی که دیگر هیچ جنبه هنری و زیبایی شناسی پیدا نشود کرد، روی جنبه کاری که انجام میدهد اسم میگذارند. مثل مسلسل یا گلنگدن تفنگ که یعنی بروبیا. بعضی اسمهای خیلی قدیمی مانند دختر و پسر و پدر بر این اساس درست شده که در بسیاری از زبانهای اروپایی همین کلمات استفاده میشوند. کلمه دختر در واقع دوغ در به معنی کسی که شیر میدوشد، است. پسر هم همان پوست در و یا کسی است که پس از ذبح دام، پوست آنرا کنده و قصابی میکند. پدر هم همان پادر و یا نگهبان خانواده است.
ایران از آنرو که در وسط چهارراهی واقع شده است که همه جهانگشایان تاریخ مجبور بودند از آن عبور کنند، همیشه مورد تهاجم بوده است و شکستهای تاریخی بزرگی مانند حمله مغول را تجربه کرده است. همین شکستهای بزرگ تأثیر زیادی در زبان فارسی گذاشته است و زبان فارسی را تبدیل به زبان اغراق و شعر کرده است.
روحیه شاعرانه در زبان فارسی برای این است که کمبودهای دنیای مادی را با زیباتر نشان دادن آنچه که موجود است، جبران کنیم. فرهنگ غربی این را قبول ندارد. بنابراین شعر در بین آنها رشد نکرده است. در فیلمهای غربی چنین صحنههایی را زیاد میتوانید پیدا کنید که مثلاً کسی که در کوهستان گم شده است و خانهای را پیدا میکند، بدون اجازه وارد خانه میشود و هرچه احتیاج دارد، برمیدارد. اگر هم اتفاقاً صاحب خانه سر برسد و اعتراض کند، به هم شلیک میکنند. یعنی پیشفرض آنها این است که برای جبران کمبودها میتوان دست به اسلحه برد و هر آنچه مورد نیاز است را از دیگران گرفت. اینکه بخواهند با روحیه شاعرانه بر کمبودها سرپوش بگذارند، حداقل در نسل کنونی غربی به هیچ وجه یافت نمیشود. شعرهای حماسی هم در غرب به همین دلیل کمتر پیدا میشود. چون شعرهای حماسی در واقع مسکن درد ترسی است که آدمهای شکستخورده حس میکنند. آدم با روحیه پهلوانی وقت خود را برای خواندن قصه پهلوانان تخیلی چند هزار سال پیش تلف نمیکند.
همین سلطه اغراق و شعر در زبان فارسی باعث شده که این زبان کمتر در رساندن مفهوم و معنی واقعی کاربرد داشته باشد. استعاره بیش از اندازه در این زبان استفاده میشود. مثلا فرض کنید فرمانده جنگی به یک سرباز بگوید که مانند کوه پابرجا باش و تا آخرین قطره خون پایمردی و مقاومت کن. احتمالاً آنچه این سرباز میتواند از این حرف برداشت کند، این است که بیشتر از آنچه که قبلاً قصد داشته ، باید تلاش کند. برای این سرباز واضح است که او نمیتواند مانند کوه پابرجا باشد و به علاوه تا آخرین قطره خون مقاومت کردن هم بیشتر به جوک شبیه است. چون با از دست دادن ۵۰ درصد خون دیگر توانی برای مقاومت باقی نخواهد ماند.
همین استفاده از استعاره و اغراق و شعر باعث میشود که هر کس مطابق سلیقه خود هر آنچه دلش خواست را برداشت کند. به همین دلیل این زبان تا وقتی که گرفتار چنین شرایطی است، نمیتواند به عنوان زبان قرادادهای بینالمللی و یا متون حقوقی و علمی و تجاری باشد. یکی از دلایلی که سیاستمداران ما در تعامل با ملتهای دیگر دچار زحمت هستند، این است که تحت تأثیر همین جنبههای زبان فارسی هستند که باعث سوء تفاهم در طرف مقابل میشود.
احتمالاً این داستان را در جریان مذاکرات هسته ای اخیر شنیدهاید که آقای ظریف در جمع مذاکره کنندگان فریاد زده است که هیچگاه یک ایرانی را تهدید نکنید. طرفداران ایشان هم با افتخار این جمله را به عنوان نشانه استواری ایشان در مذاکرات به کرات گفتهاند و از تکرار آن هم احساس افتخار کرده اند. اما این جمله فقط برای فارسی زبانها مفهوم دارد. مهم نیست که این جمله با کلمات فارسی و یا انگلیسی و یا فرانسه بیان شود، چون بیان چنین جملهای بهرحال فارسی حرف زدن است. در فارسی ما عادت داریم برای حفظ ادب، مقدمه جمله را بگوییم و بعد فرض میکنیم که مخاطب اینقدر هوش دارد که خودش نتیجه را دریابد. اما واقعاً انتظار دارید مخاطب غربی از این جمله چه برداشتی کند؟ برداشت خود ما شاید این باشد که هیچگاه یک ایرانی را تهدید نکنید، چون ممکن است غیرتی شود و خونش به جوش بیاید و دیگر فکر ضرر و نفع را نکند و تا حال حریف را نگیرد، او را رها نکند. اما بعید میدانم در بین مذاکره کنندگان غربی کسی چنین برداشتی کند. چون فرض آنها این است که سر میز مذاکره بر اساس منافع ملموس و سود و زیان تصمیم گیری میشود و جایی برای غیرت و به جوش آمدن خون نیست. سر میز مذاکره با غربیها باید عباراتی استفاده شود که برای آنها قابل لمس باشد. به علاوه هم مقدمه و هم نتیجهای که انتظار دارید را باید روشن بیان کنید. مثلاً بگویید اگر فلان منافع ما را تهدید کنید، ما هم بهمان منافع شما را تهدید خواهیم کرد.
در فارسی تواضع ها و تعارفاتی بکار میرود که همه از تصنعی بودن آن آگاه هستند و کسی انتظار ندارد که واقعاً چنین منظوری داشته باشیم. مثلا در فارسی عباراتی مانند چاکرم و مخلصم و نوکرم استفاده میشود که همه آنرا به عنوان شیرینی حرف زدن تلقی میکنند. اما اگر چنین عباراتی را عینا به انگلیسی ترجمه کنید، باعث سوء تفاهم و سوء استفاده میشود. چون کسی برداشت تعارف از آن نمیکند و یا حتی آن را به عنوان نشانه ادب حساب نمیکند. اگر بگویید نوکرم، طرف احساس آقایی میکند و شما باید نوکری کنید.
در فارسی اگر سطح تعارفات را از یک حد معمول بالاتر ببریم، مخاطب میفهمد که داریم متلک میگوییم و او را دست می اندازیم. اما در انگلیسی چیزی به این عنوان وجود ندارد و مخاطب انگلیسی آنرا به معنی تحت اللفظی کلمه برداشت میکند.
بر اساس آنچه بیان شد، تا زمانی که این جنبههای زبان فارسی پاکسازی نشود و انتقال مفاهیم با استفاده از این زبان درست انجام نشود، هر تلاشی برای گسترش این زبان در بین ملتهای دیگر، محکوم به شکست است.
اگر یک مفهوم دینی را به فارسی بگوییم مخاطب در درک اینکه چقدر از آن شعر و یا شعار است، و یا اینکه انتظار واقعی از او چیست، ممکن است به اشتباه بیافتد. به علاوه برای بعضی کلمات عربی نمیشود معادل فارسی پیدا کرد. مثلا اگر بخواهیم کلمه صبر را در فارسی و انگلیسی معادل سازی کنیم، باید با ترکیبی از چندین کلمه پایداری، حوصله داشتن، مبارزه و مقاومت کردن، مفهوم صبر را بیان کنیم.
بنابراین زبان عربی در آینده تنها زبانی خواهد بود که ظرفیت تنظیم متون حقوقی بینالمللی، مانند منشور سازمان ملل، و همچنین قراردادهای بینالمللی را داشته باشد، به نحوی که موجب اختلاف برداشت بین ملتها نشود.
احتمالاً تا کنون درباره احادیثی که زبان اهل بهشت را عربی عنوان کردهاند، شنیده اید. بعضیها وقتی چنین حرفهایی را میشنوند، پوزخند میزنند و یا آنرا نشانه نژادپرستی عربها قلمداد میکنند. امیدوارم آنچه که در این نوشته بیان کرده ام، تا حدودی به روشن شدن مطلب کمک کرده باشد. زبان انگلیسی و دیگر زبانهایی که بر اساس نگرش مادی به عالم توسعه یافته اند، جایی در بهشت ندارند. چون آنجا خبری از انواع و اقسام قطعات فنی و اسم اشیاء مادی نیست. استعاره و شعر هم در آنجا راه ندارد. چون شعر در واقع تلاشی برای این است که چیزی را بهتر از آنچه که در نگاه اول به نظر می آید، جلوه دهیم. در بهشت همه چیز در نهایت زیبایی جلوه میکند و بنابراین شعر و تخیل بیمصرف هستند. در بهشت زبانی کاربرد دارد که بتواند مفاهیم عقلی را به دقیقترین وجه بیان کند و عربی مبین دقیقاً برای همین کار طراحی شده است.
از یکی از شاگردان آقای حسن زاده آملی شنیدم که ایشان فرموده بودند که زبان عربی تنها زبان اهل بهشت نیست و زبان گیلکی هم در آنجا استفاده میشود. احتمالاً پس از خواندن این جمله لبخند به لبهای شما خواهد آمد. اما این مطلب خیلی دور از ذهن نیست. تا جایی که با اطلاعات محدود خود به خاطر دارم، حکمای پهلوی قبل از حکمای یونان، طلایه داران حکمت و فلسفه دوران باستان بودهاند و زبان آنها مانند زبان عربی برای بیان دقیق مفاهیم عقلی طراحی شده بود. بخشی از قوم گیل که بعداً به اروپا مهاجرت میکنند، در فرانسه اقامت کرده و درواقع همان قوم Gaul هستند. زبان آنها هم Gaulic و یا همان گیلکی است که در طی زمان هم در ایران و هم در فرانسه دچار تحول شده است. در جایی خواندم که دو نفر در یک فرودگاه خارجی با هم در حال حرف زدن گیلکی بودند که یک خانم فرانسوی پیش آنها میآید و به فرانسوی شروع به سئوال کردن از آنها میکند. آن دو نفر به آن خانم میگویند که چیزی از فرانسوی بلد نیستند. آن خانم هم از اینکه اینقدر لهجه آنها شبیه فرانسوی بوده متعجب میشود. ظاهراً آقای حسن زاده لیستی بلند از کلمات مشترک بین زبان گیلکی و فرانسه را جمع آوری کرده است و این زبان را زبانی مستقل از فارسی و نه فقط لهجه ای از آن میداند.
در چند قرن اخیر زبان فرانسه به دلیل همان ارثیه ای که از زبان گیلها و پهلوی قدیم داشته، توان بالاتری برای بیان مفاهیم علمی و حقوقی داشته و به همین دلیل اکثر متون علمی و حقوقی، تا همین اواخر به این زبان نوشته میشده است. تا سال ۱۷۳۱ هم زبان رسمی دادگاههای بریتانیا، زبان فرانسه بوده است، چون قوانین حقوقی با این زبان نوشته میشده است.
درباره زبان انگلیسی هم تصورم این است که این زبان، حتی با فرض اینکه آمریکا به زودی نابود شود، برای دوره ای طولانی به عنوان زبانی که به درد بیان مادیات میخورد، باقی بماند. انگلیسی بیش از یک میلیون کلمه مختلف دارد که به مراتب بیشتر از تعداد کلمات فارسی است. انتخاب این حجم عظیم از نامها برای اشیاء مختلف، اسامی گیاهان و گونه های جانوری، اصطلاحات فنی و امثالهم، طبیعتاً در یک بازه زمانی کوتاه برای هیچ زبانی عملی نیست. اما این زبان ظرفیت باقی ماندن به عنوان زبان بینالمللی حقوقی و استفاده از آن در قراردادهای بینالمللی را ندارد.
آنچه درباره برتری ذاتی زبان فارسی بر عربی در ساخت کلمات جدید و توسعه آن گفته میشود، بیشتر بحثی نظری در زبانشناسی است. در این رابطه پروفسور حسابی مقالهای تحت عنوان توانایی زبان فارسی نوشتهاند که قابل رجوع است. البته مطالب آن قابل بحث و نقد است. اما مشکل زبان فارسی در حال حاضر داشتن و یا نداشتن توان بالقوه نیست. بلکه بنا بر آنچه که در فوق توضیح داده ام، استفاده از استعاره، اغراق، تعارفات بیحساب، استفاده افراطی از تخیلات شاعرانه و نامفهوم حرف زدن، امکان گسترش این زبان در سطح بینالمللی را کم کرده است.
سلام
با تشکر از مطلبتون.خیلی مفید بود
در جایی از این مطلب آورده بودید که:"آدم با روحیه پهلوانی وقت خود را برای خواندن قصه پهلوانان تخیلی چند هزار سال پیش تلف نمیکند.". شاید احمقانه به نظر بیاد اما من منظور این جمله رو نفهمیدم. یعنی راستش را بخواهید،ارتباطش رو با جملات قبلی آن پاراگراف نفهمیدم. یعنی منظورتون اینه که انگلیسی ها پهلوان هستند؟
باید بگم که برای خودم خیلی متاسف شدم. چون استعدادم در فراگیری زبان های دیگر پایین است.
ضمن عرض سلام و تشکر،
یکی از خصوصیات زبان فارسی رایج این دوران، این است که چند لایه حرف بزنند و معنایی عمیقتر را در پس معنای ظاهری بگنجانند. برای همین هم همه سعی میکنند اول قبل از اینکه یک نوشته را بخوانند، خطوط بین نوشته ها را بخوانند تا منظور اصلی را پیدا کنند.
خود همین مطلب یکی از موانع عمده ارتباط با دیگر ملتها است. چون دیگران فقط به معنای ظاهری توجه میکنند و حتی اگر احتمال بدهند که شاید معنای عمیقتری در پس آن باشد، به عمد از آن صرفنظر میکنند.
در مورد جمله فوق منظور دیگری غیر از آنچه گفته ام نداشتم. شخصا ندیده ام و نشنیده ام که کسی در دوران جنگ تحمیلی با صدام در سنگر حماسه های شاهنامه و یا هر شهر حماسی دیگر را فقط به خاطر حماسی بودن آن بخواند. به این دلیل که احساس آنها این بود که خودشان برای خلق حماسه به آنجا رفته اند.
ذکر رشادتهای یاران اباعبدالله و جتگاوری آنان هم فقط جنبه حماسی ندارد و فکر نمیکنم کسی آنها را در رده داستان رستم و افراسیاب حساب کند.
خواندن اشعار حماسی مال کسانی است که زیر کرسی نشسته اند و جرات رفتن به جنگ ندارند و برای تسکین خود و اینکه نشان دهند جندان هم ترسو نیستند، اشعار حماسی میخوانند. اشعار حماسی وقتی در یک ملت زیاد مطرح میشود که یک جنگ بزرگ را باخته اند.
روحیه غربیها عموما روحیه شکارچی است و نه روحیه پهلوانی. شخصیتهایی هم که در فیلمها به عنوان superheroمطرح میشوند، را نمیشود در ردیف شخصیتهای حماسی به حساب آورد.
آنها معمولا شخصیتهایی هستند که وقتی در حال جنگ با حریفشان هستند، تنها چیزی که برایشان مهم نیست، این است که چه تعدادمردم عادی در این صحنه کشته میشوند.
اگر فیلمهای کاپیتان آمریکا را نگاه کنید، خیلی از صحنه های درگیری و تیراندازی در خیابان ها است و واضح است که با این کار مردم کشته میشوند. اما نه برای این قهرمانهای تخیلی و نه تماشاچی این فیلمها این مطلب مهم نیست. بنابراین چنین superhero هایی را نمیشود در ردیف قهرمانهای حماسی به حساب آورد.
چه مقاله ی سطحی و احمقانه ای بود.
شما بهتر بنویس تا استفاده کنیم و یاد بگیریم
سلام
جناب مسعود
اگرامکان ارتباط بیشتر هست یه گفتگویی داشته بشیم پیرامون همین مطلب
ضمن عرض سلام،
تماس با ایمیل از طریق آیکون بالای صفحه عملی است.
آدرس تلگرام من هم @MassoudShakeriاست.
در خدمتتان هستم.
خیلی جالب بود
نه خسته :)
با سلام
باید بگویم که واقعا نوشته سطحی و بی ارزشی بود.....
به این فراز دقت کنید :
"چون شعرهای حماسی در واقع مسکن درد ترسی است که آدمهای شکستخورده حس میکنند. آدم با روحیه پهلوانی وقت خود را برای خواندن قصه پهلوانان تخیلی چند هزار سال پیش تلف نمیکند"
بنابراین نتیجه می گیریم آدم با روحیه عرفانی وقت خود را برای گفتن اشعار عرفانی تلف نمی کند و آدم با روحیه مذهبی وقت خود را برای گفتن اشعار مذهبی تلف نمی کند.......!!!!!!!!
واقعا اشتباهات تو این نوشته بقدری زیاده که وقت نمی کنم همه را جواب دهم ولی در دفاع از زبان فارسی فقط نوشته ایی را که یکی از کاربران سایت thetoptens در مورد این زبان فرستاده برای مخاطبان شما می فرستم...ای کاش میزان دانش خود را حداقل به اندازه این کاربر بالا ببریم.....
این کاربر در مورد زبان فارسی می گوید :
If its only about how languages sound then I should say yes it sounds good.
Ihim.. it sounds good and this fact is what gave this lang opportunity to evolve and become the body of the biggest tree of languages which they call indo European.. Without being harmonic and having the capability of making endless new words and the sentimental accuracy which this language gives it couldn't spread itself this wide without the point of sword. despite the fact of creative inherent of this language is clearly ascertainable by studying its literature one other point is that this lang was affected by its inhabitants and its environment that caused the fact that this lang can cover a wide range of concepts and it do not need to give a same exact concept several names or to invent several names for different conditions of a same object there for exactly like numeric system it can call an object in different conditions by using close to exact adjectives which is not the same for example in Semitic languages. Also generalization is an other advantage which is not assigned to only Persian but also whole the indo eroupian languages like English (store story.. ) so in Persian you do not need to have numerous initial verbs or names and also consequently these all means one word in Persian do not need to refer to more than one concept in order to cover the weakness of structure how ever we know amphibology and metaphor are so common factors in Persian literature Persian leaves your hands free to do what ever you want and this flexibility is literally admirable.
سلام،
۱- لینک به سایت مذکور را حذف کردم، چون تبلیغ سایتهای جفنگ را نمیکنم
۲- نظر کاربر مذکور درباره فارسی هم جفنگ است و هم توهینآمیز. اوگسترش زبان فارسی را با تیزی نوک شمشیر عملی دانسته. احتمالا خود شما هم آن را نخواندهاید
۳- اشعار عرفانی و مذهبی چند دسته هستند: دسته اول نظم هستند برای حفظ و تکرار مطالب؛ مثل الفیه ابن مالک. دسته دوم پیامی در آن به رمز گفته شده تا مخاطب دور از دسترس آن را بفهمد. دسته سوم آنهایی است که پیامی ندارد و فقط جنبه تبلیغی دارد. اهل عرفان و مذهب مشتری این دسته از اشعار نیستند و مشتری آن فقط عوام هستند.
۴- من از تصحیح اشتباهات استقبال میکنم. اما با این بضاعت مزجاتی که دارید و مطالب جفنگ از سایتهای جفنگ میآورید، چندان امیدی به حرف حسابی از شما ندارم.
سلام
حسام جون توبه کن
چرند نامه ای بیش نبود. زبان ها تنها با هم "فرق" دارند و زبانی بر زبان دیگر برتری کامل ندارد. شاید در یک زمینه، زبانی ساده تر یا نیرومندتر باشد ولی در زمینه دیگر پیچیدگی هایی هم دارد که روی هم رفته می توان گفت این ها تنها تفاوت هستند نه ضعف یکی و برتری دیگری.
اگر نویسنده این چرند نامه به زبان های پارسی پهلوی و پارسی باستان آشنایی داشت می دانست که همین زبان اربی و انگلیسی ریشه در پارسی دارند. واژه "ذهن" از واژه پارسی دان و دانش است که در کردی زان می گویند. واژه های "ام" یا امام از واژه پارسی "مام" گرفته شده اند. واژه مسجد از مزگت، واژه اسکان و کان و کون در اربی از کان پارسی باستان گرفته شده اند که امروز شده خانه. واژه house در انگلیسی از واژه کاخ پارسی گرفته شده. واژه برج در اربی و بورگ در اروپا از واژه پارسی "بورگ" یا "ارگ" گرفته شده اند. واژه "قز" در تورکی به معنی دختر و کچ در کردی از واژه پارسی پهلوی "کنیچک" گرفته شده اند که در پارسی امروز شده "کنیز" و بی شمار واژگان دیگر که ریشه در پارسی دارند. ..
به فرض محال اگر واژه مسجد از مزگت اخذ شده باشد، چطور چرند بودن متن را نتیجه گرفتید؟
در متن فوق ذکر کرده بودم که مبنای بحث فارسی محاورهای معاصر است و پهلوی قدیم و ریشه شناسی زبانها خارج از بحث بود
شما بی زحمت ی نگاه ب زبانهای باستانی ایران بیاندازید سپس درباره زبان والای پارسی نظر بدهید
چاقو هم تطور یافته واژه چاکور است یعنی چاک زننده کلماتی هم هست در پارسی و حتا زبانهای دیگر هیچ جای گزینی در زبانهای دیگر ندارد این دلیل بر خوب و بد بودنشان نیست
مثلا واژه شهریور در پارسی؟
من درس زبان شناسی خوانده ام تا آنجا ک من خوانده ام از زبان زبانشناسان بزرگ گویند:
زبانی پر مایه است ک واژه های بیشتری داشته باشد
عربی با بیست و هشت حرف واژه بیشتری دارد
یا مثال زبانی مثل پارسی با چهل حرف؟
اگر اهل ریاضی باشید با فاکتوریل می توانید این را دریابید ک پارسی پر واژه تر از عربی است حالا بماند ک اگر عربی واژه هایش کاربردی بود این همه واژه بیگانه درونش نبود من نمی خوام زبانی را نکوهش کنم ک هر زبان و تباری محترم و قابل احترام است
تازه ما قصد ب بهشت رفتن را هم نداریم این را نوشتم ک بدونن نویسنده این مطلب یا هست یا تحت تاثیر مذهبیون است ک برای تبلیغ هی تو جامع می گن زبان عربی کاملترین زبانه ک مهمله هیچ زبانشناسی همچین سخنی را نگفته من درآوردیه راستی واژه light از ریشه lauc اگر اشتباه نکنم اکنون حضور ذهن ندارم ب معنای روشنی ک واژه ژور و جور فرانس و ایتالیا و روز پارسی هم از همین ریشه است سبک را هم از همین واژه گرفته اند چون نور سبک و کم وزن است
با سپاس
با تشکر،
در مقاله عرض کردم که فارس رایج امروزی مورد مقایسه است. در مورد چیزی که از آن اطلاع ندارم نظر ندادم.
از نکاتی که به تکمیل و غنای بحث کمک کرد، متشکرم
یه نفری بود میگف فارسی یه "بچه زبونه"lol مثلا تو فارسی میگی{ من معلم «هستم» }
تو عربی میگی { انا معلم! }
تو مثال بالا۳کلمه در فارسی به کار بردیم ولی تو عربی ۲تا
اما واقعا چرا عربا نمیتونن گچ پژ تلفظ کنن؟🤔
سلام برخی مطالبت درسته ولی در کل نشون میده خیلی هم تعلق خاطری به زبان پارسی نداری وگرنه برابر واژه صبر در پارسی رو میدونستی یعنی بردباری یا شکیبایی. در ضمن بعضی از موارد گفته شده شما که نشان ضعف پارسیه نظر شخصی خودته وگرنه زبان هرچه انسانی تر میشه پیچیده تر استعاره دارتر و لطیفتر و شاعرانه تر میشه در حالیکه زبان حیوانات هیچکدام موارد گفته شده بالا رو نداره وکاملن دارای مفهوم رسا و پیامرسان صریحه.حالا برخی زبانها بیشتر از زبان چارپایان فاصله گرفته اند بعضی کمتر. همچنین مذکرمونث بودن همه چیز در عربی حتا اعداد نشان دهنده نگاه جنسیتی و طبقاتی وحتا شهوت آلود در گویشوران چنین زبانهاییست.