باسمه تعالی

چندی پیش آقای سعید لیلاز مصاحبه ای انجام داده بود که در آن درباره تحریم و ضرورت تلاش برای رفع آن مطالبی را گفته بود. بزرگواری از من خواست که درباره پاراگراف زیر از صحبتهای ایشان جوابی بنویسم:

شما نگاه کنید ما به خاطر یک مشت شعار و حرف پنج قطعنامه گرفتیم اما در سوریه روزانه صدها نفر کشته و هزاران نفر آواره می شوند اما این کشور هنوز یک قطعنامه نگرفته است چرا که چند بار تا پای قطعنامه رفت ولی روسیه و چین قطعنامه های مربوط به سوریه را وتو کردند. شما چه نتیجه ای می گیرید. این که چین و روسیه پای ما نایستادند همه حرف نیست. واقعیت این است که چین و روسیه هم متوجه شدند که انگار یک عده ای در داخل دولت وقت دلشان می خواهد که قطعنامه بگیرند و اصلا در این مسیر حرکت می کنند. من معتقدم این اجماع سازی جهانی علیه ایران جز با کمک های خواسته یا ناخواسته گروهی در داخل ایران ممکن نمی شد. اهمیت ایران برای روسیه و چین بیشتر است یا سوریه؟ اقتصاد ایران بزرگتر است یا سوریه؟ حجم مبادلات بازرگانی ما با روسیه بیشتر است یا سوریه؟ موقعیت ژئوپلیتکی ما مهمتر است یا سوریه ؟ چرا اینها پنج بار علیه ایران رای دادند اما یکبار علیه سوریه رای ندادند؟ به این سوال فکر کنید.

هرچند که در این مصاحبه مطالب صحیح هم پیدا میشود، اما چند نکته هست که ذکر آن را مفید میدانم:

اول:

این که بخواهیم هر چیزی که در کشور اتفاق می افتد را به دولت آن دوره نسبت دهیم، کار درستی نیست. معمولا هم کسانی دست به چنین کاری میزنند که بخواهند استفاده جناحی از مطالب بکنند. نقش سیاست های کلان رهبری نظام، نیروهای نظامی و قدرت نظامی کشور، وضعیت اجتماعی، و همچنین عوامل خارجی را نیز نباید از یاد برد. بسیاری از دستاوردهای ایران در دوران رئیس جمهور پیشین و همچنین دولت کنونی، اصلا ربطی به دولت نداشت و ندارد و اعتبار آن را نباید به دولت داد. اگر ایران هنوز مورد تهاجم واقع نشده و تاسیسات هسته ای بمباران نشده و یا حتی بشار اسد سقوط نکرده، به خاطر تلفن روحانی به اوباما و یا لبخند های وزیر خارجه نبوده است. بلکه اعتبار آن را باید به سیاست های کلان رهبری و آمادگی نیروهای نظامی داد. روحانی حتی به سختی و با تاخیر حاضر شد پیروزی بشار اسد در انتخابات را به او تبریک بگوید و اگر اختیار تصمیم مسئله سوریه و حزب الله را به امثال ظریف داده بودند، تا بحال آنها را به عنوان امتیاز به طرف غربی داده بود و باید انتظار حضور دشمن در لب مرزهای ایران را میداشتیم.

دوم:

در زمان قاجاریه سیاست اعطای امتیازات کلان برای دفع شر قدرتهای خارجی امتحان شده و نتیجه آن هم مشخص شده است. نتیجه این بود که این کار فقط طمع قدرتهای خارجی را زیادتر میکند و دیگر علاقه ای به روابط پایاپای و احترام متقابل نشان نمیدهند. در آوردن چنین ذهنیتی از سر آنها هم جز با مشت آهنین عملی نیست.

سیاست دولت روحانی تکرار سیاست های قاجاریه در اعطای امتیازات کلان است.

عملکرد روسیه و بدقولیهایش در ساخت نیروگاه بوشهر کاملا از این حکایت داشت که روسها در طولانی کردن ساخت نیروگاه تعمد دارند و از نظر فنی هم کاری در سطح استانداردهای جهانی تحویل نخواهند داد. به علاوه سعی خواهند کرد که برای همیشه کنترل این نیروگاه را در دست داشته باشند و هر زمان که اراده کنند، آن را از کار بیاندازند. یعنی با این کار تلاش دارند ایران را مثل ماهی به قلاب بیاندازند. با این اوصاف سال گذشته دولت قرارداد ساخت چند نیروگاه اتمی دیگر با روسیه را امضا کرد که دقیقا ادامه همان سیاستهای قاجاری است. قرارداد ماه گذشته مبادله تهاتری 500 هزار بشکه نفت در روز در برابر خرید کالاهای روسی نیز، باج دیگری است که به روسیه داده شده است.

اگر چین به قطعنامه های علیه ایران رای داده و ایران بدون اعمال هیچ محدودیتی در روابط با چین، هنوز سالانه 30 میلیارد دلار مبادله تجاری با آن دارد، این از نظر آنها ضعف روانی دولتمردان ایران محسوب میشود. بنابراین باید انتظار داشت که سطح توقعات آنها و حجم امتیازاتی که طلب کنند، بالا برود. در حال حاضر چین حتی از روزه گرفتن مسلمین جلوگیری میکند و آنرا جرم به حساب می آورد. این اقدام آنها موجب اعتراض بعضی کشورهای اسلامی دیگر شده و به عنوان نمونه ترکیه سفیر چین را احضار کرده و اعتراض خود را هم اعلام کرده است. سازمان ها وگروه های مردمی در کشورهای اسلامی نیز بحث درباره تحریم کالاهای چینی در صورت ادامه این سیاست چین را مطرح کرده اند. اما متاسفانه یک ضعف روانی در حال فراگیر شدن بین ایرانیها است و باعث شده که دولت جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه هیچ اعتراضی نمیکند، قرار است فردا، 9 جولای، در نشست سران کشورهای سازمان همکاری شانگهای در روسیه شرکت کند و لیستی از تقاضاهای روسیه و چین را برآورده کند و امتیازهایی را به آنها بدهد تا شاید اجازه عضویت در این سازمان را بدهند. چنین سیاستی قطعا به ضرر ایران است.

نتیجه چنین سیاستی این است که باید انتظار داشت که هنگام رای گیری قطعنامه های بعدی، چین و روسیه امتیازات غیر معقول تری را طلب کنند.

سوم:

اتحاد شوروی که زمانی ابرقدرت بود، 25 سال است که فروپاشی کرده و روسیه کنونی هم به هیچ وجه توان ایفای نقش ابرقدرتی را ندارد. پوتین تلاش زیادی میکند تا روسیه را به موقعیت سابق برگرداند تا حداقل جامعه روسیه بیش از این فروپاشی نکند، اما بهرحال روسیه در سالهای اخیر خود را در قد و قواره یک ابرقدرت نیافته است. بنابراین روسیه به هر مسئله بین المللی به عنوان یک کارت بازی نگاه کرده و سعی میکند تا با کارتهای خود خوب بازی کند و بدون امتیاز مناسب گرفتن از غربیها، که آنها را شرکای غربی مینامد، آن کارتها را از دست ندهد. چین هم همین وضعیت را دارد. البته با تشدید ضعف آمریکا و اروپا، احتمال اینکه در آینده این دو کشور تلاش کنند تا بیشتر نقش ابرقدرتی بگیرند، در حال زیاد شدن است.

در ایران هنوز کسانی هستند که نمیتوانند خاطرات ابرقدرتی روسیه را فراموش کنند و همچنین کسانی هستند که برای روسیه ارزشی بیش از آنچه که واقعا دارد، قائلند. همین رویکرد این افراد باعث شده که قراردادهای ساخت نیروگاه های هسته ای و یا خریدهای نظامی مانند دفاع هوایی S300 را به عنوان امتیاز به روسیه بدهند. در حالی که روسیه ایران را در همه چیز رقیب خود می بیند و ایران را یک تهدید قلمداد میکند. بنابراین انتظار اینکه بشود با آنها یک اتحاد برقرار کرد و روی ایستادن آنها در تعهدات متقابل حساب کرد، عاقلانه نیست.

چین هم همین وضعیت را دارد و علاوه بر اینکه ایران را مانع مهمی برای برنامه های آینده خود می بیند و ایران را یک تهدید بالقوه حساب میکند، هیچ دلیلی برای اینکه روابطش با غرب را به خاطر ایران خراب کند، ندارد. در حال حاضر ایران تلاش میکند که با دادن امتیاز به این دو، روابط بین المللی خود را از این که هست خرابتر نکند. در حالی که سیاست خارجی درست در مقابل این دو کشور همان سیاست چماق و هویج است و نه تلاش برای ایجاد روابط استراتژیک . یعنی اولا ایران نباید به دنبال عضویت در سازمان همکاریهای شانگهای SCO باشد؛ و دوما به این دو کشور عملا بفهماند که در برابر هر رفتار خصمانه، بخشی از تجارت و بازار خود را از دست میدهند و این کارشان به رقابت بیشتر ایران با آنها منجر خواهد شد.

چهارم:

تحریم ایران به همان اندازه که برای ایران زیان آور است، شرکتهای غربی و علی الخصوص اروپایی را از فرصت های زیادی محروم میکند. علت اصلی که غرب حاضر شد با اعمال تحریم این ضرر را تحمل کند، انکار هولوکاست توسط احمدی نژاد و یا چند شعار نبود. اینکه مسئله را این قدر کاریکاتوری نشان دهند، نشان از ضعف عقل دارد. بلکه ماجرای درگیری های سال 1388، که به فتنه 88 معروف شد، بود. این فتنه آنها را به ایجاد شکاف در بین تصمیم گیرندگان اصلی در ایران و در نهایت تغییر رژیم و تقسیم ایران امیدوار کرد. آن ماجرا از این جهت خاص بود که سیاسیونی در حد رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس مجلس سابق، در جلوی دوربین به افشاگری و هتاکی به یکدیگر پرداختند و کار به نامه های بدون سلام به رهبری ختم شد. راه درست برخورد با آن فتنه این بود که تمام عوامل درگیر این فتنه، از جمله خود احمدی نژاد که سهم بزرگی در ایجاد آن داشت، یا مجازات شوند و یا حداقل از صحنه سیاسی حذف شوند که این کار متاسفانه انجام نشد.

اما ماندن احمدی نژاد بر قدرت و محاکمه نشدن او و در حال حاضر بازگشت عوامل دیگر این فتنه به صحنه سیاسی، باعث شده که غرب هنوز به ایجاد شکاف سیاسی در ایران امیدوار باشد. جرم احمدی نژاد و حداقل شکستن سوگندش در حفظ حرمت شهروندان، کاملا محرز بود و برکنار نکردن او باعث خسارات زیادی در دوره دولت دهم شد. مطرح کردن بحث مکتب ایرانی توسط او یکی از عوامل تشدید افراطی گری در منطقه و تشویق گروه های تکفیری بود. نگاه داشتن امثال احمدی نژاد در مسند خود، به استخوان لای زخم ماجرای فتنه تبدیل شد و در نهایت منجر به این شده که امروز امثال آقای لیلاز که خود از مقصران این فتنه بودند، در نقش مدعی ظاهر شوند.

پنجم:

در مورد مسئله سوریه غربیها به دنبال گرفتن قطعنامه ای از شورای امنیت بودند که به آنها اجازه مداخله نظامی و سرنگونی دولت سوریه را بدهد. چنین تحولی قطعا تاثیرات ژئوپولیتیک زیادی برای چین و روسیه دارد. تنها پایگاه دریایی روسیه در دریای مدیترانه در بندر طرطوس سوریه قرار دارد و بنابراین به راحتی حاضر نیست که این پایگاه را از دست بدهد. اینکه آمریکایی ها بخواهند قطعنامه ای برای تحریم اقتصادی سوریه از شورای امنیت بگیرند، نیز بیمعنی است. به علاوه شرایط به سمتی در حال پیش رفتن است که اساسا دیگر احتیاجی به قطعنامه فصل هفتمی شورای امنیت نیست. اردن و اسرائیل در جنوب و ترکیه در شمال، در حال آماده شدن برای ایجاد منطقه حائل هستند و اگر چنین تحولی رخ دهد سقوط دولت سوریه خیلی سریع رخ خواهد داد.

بنابراین مقایسه رفتار چین و روسیه در مقابل قطعنامه های علیه سوریه با رای آنها به قطعنامه های علیه ایران منطقی نیست.