باسمه تعالی

در انتخابات دو روز پیش اسرائیل شاهد بودیم که حزب لیکود به رهبری نتانیاهو در دقایق آخر توانست چند کرسی بیشتر در کنست را تصاحب کند و علیرغم فاصله زیاد با حد نصاب نصف به علاوه یک، فرصت تشکیل یک اتحادیه بین احزاب و مذاکره برای تقسیم قدرت و تشکیل دولت آینده را داشته باشد. شخصا باور ندارم که در کشورهای اصطلاحا دموکراتیک، چیزی به نام انتخابات آزاد وجود داشته باشد و چنین تصوری فقط خام اندیشی است. علی الخصوص با ورود کامپیوترها به سیستم جمع آوری رای، این تقلب ها آسان تر شده و بعضا شاهدیم که نتایج در دقایق آخر عوض میشود. صبر کردن تا دقایق آخر هم برای این است که برآورد درستی برای حجم تقلب لازم و سبک و سنگین کردن عملیات داشته باشند، چون به هر حال هر تقلبی هزینه ای دارد و باید اقدامات احتیاطی برای جلوگیری از کشف آن انجام شود.

اما باقی ماندن نتانیاهو بر مسند نخست وزیری به چه معنی است؟

بگذارید اول نتاینیاهو را معرفی کنم. او همان کسی است که در بمب گذاری 7 جولای لندن در آنجا حضور داشت و شواهد قطعی حاکی از آن است که نتانیاهو از وقوع یک حادثه تروریستی در آن روز باخبر شده بود. این حادثه به مراسم قربانی انسان بیشتر شبیه بود و انفجار یک اتوبوس پر از آدم جلوی ساختمان شماره 77 مرکز صهیونیستی در روز 7/7/7 نمیتواند فقط یک اتفاق باشد. همان زمان خبرهایی به گوش رسید که نتانیاهو برای انجام همین مراسم قربانی به لندن رفته است. در آن زمان وزارت اطلاعات ایران هم اجرای این عملیات توسط صهیونیستها را تایید کرد و بعد از تهدید تونی بلر مبنی براینکه اگر حرف خود را پس نگیرند، تمام کاسه کوزه ها را سر ایران میشکنند، دیگر در این باره اظهار نظر نکردند.

بنابراین عضویت نتانیاهو در این حلقه های شیطانی امری واضح است.

انتظار اینکه او بر اساس منافع مردم اسرائیل تصمیم های واقع گرایانه بگیرد، انتظار درستی نیست. از ماهها قبل از انتخاب مجدد او به نخست وزیری در سال 2009، تحلیلگرانی بودند که ادعا میکردند که تنها ماموریت او راه اندازی جنگ با ایران است؛ جنگی که به حداکثر صدمات به مردم ایران و اسرائیل و تاسیسات زیربنایی را به همراه داشته باشد و بهانه نهایی را برای حمله بزرگ به خاورمیانه و از هم پاشیدن ساختارهای موجود دولت-ملت و تاسیس نظم نوین جهانی به پایتختی بیت المقدس، را به غرب بدهد. چندی پیش یک مباحثه بین اندیشمندان صهیونیست را گوش میکردم که در آن یکی از صاحب نظران ادعا میکرد (البته با نیشخند) که ممکن است هنگامی که داعش برای تصرف مکه به عربستان حمله میکند، مکه در اثر یک حمله اتمی که یکی از طرفین برای شکست طرف دیگر استفاده میکند، با خاک یکسان شود. خود همین مطلب حاکی از این است که اساسا تنازع غرب با جهان اسلام بر اساس منافع ملی و سیاسی نیست و هدف اصلی آنها حذف کلمه توحید و خلاص شدن هم از دست یهودیها و هم مسلمانان است.

سخنرانی چند روز پیش نتانیاهو در کنگره آمریکا که به ظاهر دهن کجی به اوباما بود، فقط به یک جنگ زرگری شبیه بود و بدون توافق و رضایت دولت آمریکا چنین چیزی امکان نداشت. مردم اسرائیل که غرق در مشکلات اقتصادی و اجتماعی هستند، هیچ خیری از نتانیاهو ندیده اند که بخواهند او را دوباره انتخاب کنند. این نمایش قدرت او در آمریکا باعث شد که او در اسرائیل چنان قدرتمند نشان داده شود که میتواند برود و در کنگره آمریکا به رئیس جمهور این کشور تودهنی بزند. همین مطلب باعث شد که تندروها در اسرائیل به حمایت بیشتر از نتانیاهو ترغیب شوند.

سخنرانی نتانیاهو در کنگره صریحا اعلان جنگ به ایران بود.

او در این سخنرانی تاکید کرد که هیچ چیزی کمتر از نابودی کامل تاسیسات هسته ای و از بین رفتن دانش هسته ای در ایران، او را راضی نمیکند. بنابراین باقی ماندن او بر مسند نخست وزیری به این معنی است که طرح حمله به ایران هنوز از دستور کار آمریکا و غرب خارج نشده است و نباید گول پیشرفت در مذاکرات هسته ای را خورد.

آیا واقعا واشنگتن دولت بشار اسد را به عنوان یک طرف مذاکره به رسمیت شناخته؟

این روزها خبرهای زیادی از تغییر بنیادین در رویکرد آمریکا در قضیه بحران سوریه به گوش میرسد. سخنان جان کری وزیر خارجه آمریکا مبنی بر آمادگی واشنگتن برای مذاکره با دولت اسد، به زیاد شدن این اظهار نظرهای کودکانه و خام، کمک کرده است. هدف از این مثل مناقشه نیست، ولی این حرفها مانند این است که کسی ادعا کند که یک گرگ دیگر شکار کردن را کنار گذاشته و میخواهد با گوسفندها دوست شود. تمام صنعت آمریکا یک ماشین نظامی بزرگ است که تنها با راه اندازی جنگ و غارت دیگران میتواند بچرخد. تنها حالتی که میشود چنین ادعایی را باور کرد، این است که معلوم شود آمریکا یک شکار آسانتری پیدا کرده و تا وقتی مشغول دریدن و خوردن آن است، دیگران میتوانند احساس امنیت کنند. اما الان هدفی آسانتر از سوریه وجود ندارد.

اما این حرفها به این معنی نیست که آمریکا و غرب حتما در شکست ایران و سوریه موفق میشوند.

آمریکا به هر حال یک قدرت محدود مادی است و توان رسیدن به هر آنچه که قصد آن را کند، ندارد. کاملا ممکن است که در این هدف خود شکست بخورند و عوامل دیگری باعث شود که به هدف خود نرسند. اما خام اندیشی و تفکراتی مانند اینکه همه چیز دارد بر سر میز مذاکره حل میشود، عاقلانه نیست. چنین طرز فکری به تعبیر حضرت علی (ع) طرز فکر دختران تازه به حجله نشسته و یا عُقُولُ رَبّاتِ الحِجَالِ است.

حضور در سر میز مذاکره برای آمریکایی ها برای برآورد روانی از عکس العمل های حریف است و مذاکره با دولت سوریه میتواند فقط برای شناسایی افرادی که در حال حاضر تصمیمات کلیدی را در آنجا میگیرند، باشد. بهرحال آمریکا مدتی است که اطلاعات کمتری از نقش افراد در دولت سوریه دارد و میخواهد این اطلاعات را به روز کند تا بتواند آدمهای موثرتر را بهتر تطمیع کند و یا از بین ببرد.

حالا این اتفاق حمله به ایران را در چه بازه زمانی باید انتظار داشت؟

با توجه به اینکه صحنه جهانی در حال تغییرات جدی است و آمریکا هر چه زودتر نیاز فوری به راه اندازی جنگ و غارت یک کشور دارد، فکر نمیکنم زمان زیادی را باید برای این گونه تحرکات آمریکا و عامل آن اسرائیل به انتظار بنشینیم. آمریکا در همین روزها دوباره به سقف استقراض مجاز خود رسیده و فقط دولت آن بیش از 18 هزار میلیارد دلار بدهکار است. تهدیدات جدی برای جایگزینی دلار به عنوان ارز جهانی وجود دارد و به عنوان  نمونه چین با راه اندازی Asian Infrastructure Investment Bank که قصد رقابت با بانک جهانی را دارد، و پیوستن اکثر متحدان آمریکا از جمله انگلیس به این سیستم بانکی، حاکمیت دلار تهدید جدی شده است. این روزها آمریکا باید تلاش زیادی کند که مانع پیوستن آلمان به اتحادیه BRICS بین روسیه و چین و چند کشور دیگر شود. متحدان آمریکا که آمریکا را کشتی در حال غرق شدن میبینند، در تهیه و تدارک روزهایی هستند که آمریکا دیگر نقش ابرقدرتی را ندارد.

بنابراین باید انتظار تحرکات نظامی آمریکا و اسرائیل را در آینده نزدیک داشت. اینکه آمریکا اوکراین را صحنه نبرد آسانتری بداند و یا اول سراغ ماجراجویی در سوریه و ایران بیاید، هنوز معلوم نیست.