باسمه تعالی

بارها در این وبلاگ نوشته ام که دستهای استعماری هنوز در ایران به شدت فعال هستند و یکی از مهمترین ماموریت های آنها این است که مردم جامعه را با تاریخ و فرهنگ خود بیگانه کنند و چنین در ذهن آنها تداعی کنند که علم و فرهنگ و تمدن از غرب آغاز شده است. برای پیدا کردن شواهد آن هم لازم نیست از آنچه در پشت درهای بسته و در انجمن های مخفی میگذرد خبر داشته باشیم، بلکه کافی است به آنچه که مردم عادی جامعه با آن سرو کار دارند، کمی دقت کنیم. مثلا میتوانیم به فیلم های سینمایی، کتاب های درسی کودکان، فیلم های مستند درباره طبیعت، نام های اماکن و کتابهای تاریخی و علمی که مخاطب آن مردم عادی هستند، نگاه کنیم. دلیل آن هم این است که استعمار با تسلط بر افکار و باورهای عوام جامعه شروع میشود.

واقعا جای سئوال است که وقتی همه دنیا، دریای شمال ایران را با نام قزوین یا کاسپین میشناسند، چرا باید ایرانی ها آن را با نام خزر بخوانند که نام یک گروه یهودی است که هزار سال پیش در بخشی از ساحل این دریا سکونت داشتند و بعدا به اروپا مهاجرت کردند و اعقاب اشکنازی ها که طبقه حاکم اسرائیل را تشکیل میدهند، محسوب میشوند.

توماس آدامس آمریکایی که منشی رهبر مکزیک بود، در آنجا با صمغ های درختی که مکزیکی ها برای جویدن استفاده میکردند، آشنا شده و بعدا آن را به عنوان یک محصول صنعتی به بازار عرضه کرد. اینکه چرا باید ایران تنها جایی در دنیا باشد که در آن محصولات جویدنی با نام آدامس عرضه شود، جای سئوال است. در حالی که در خود آمریکا این قبیل محصولات را با نام Gum میشناسند و فکر نمیکنم احدی از آمریکایی ها با شنیدن نام آدامس، چنین محصولی در ذهنش تداعی شود.

اینکه چرا این اسامی، که تعداد آنها هم کم نیست عوض نمیشوند، خود نشان دهنده این است که هنوز دستهای استعماری در کشور فعال هستند.

هر کسی که توفیق پدر یا مادر شدن را داشته، و یا نوزادی را در خانواده خود دیده باشد، بر این مطلب واقف است که اولین راهی که نوزادان برای شناسایی اجسام اطراف خود دارند، این است که آن را به دهان خود فرو برند. همه انسان ها با جویدن و مزه کردن اشیاء مختلف از همان روزهای نوزادی آشنایی دارند. بنابراین پیدا کردن مواد و یا شیره های گیاهی که مناسب جویدن باشند و مزه های متنوع داشته باشند، باید سابقه ای همسان سابقه راه رفتن بشر روی زمین داشته باشد. پس نمیشود این پدیده چیزی باشد که یک آمریکایی تازه در قرن 19 به ذهنش برسد تا به افتخار او این محصول را به نام او نامگذاری کنیم. به علاوه اگر این نام چیزی بود که دیگر ملل از آن استفاده میکردند، میشد استفاده از آن را به فرآیند جهانی شدن و یا قرض گرفتن یک لغت از زبان دیگر نسبت داد.

در کتابهای تاریخی هم اشاره های زیادی به این قبیل محصولات پیدا میشود. مثلا مصطکی که صمغ درختی از خانواده پسته است و یا کندر و شیره سقز، از قدیم به عنوان جویدنی استفاده میشدند. البته خواص آنها با جویدنی های صنعتی معاصر قابل مقایسه نیست. مصطکی و کندر در کنار خواص فراوان دیگر، نقش موثری در تقویت حافظه دارند، در حالی که جویدنی های معاصر فقط به تخریب دندانها کمک میکنند.

ذکر این جویدنی ها را حتی در احادیث ائمه اطهار میتوان پیدا کرد که نشان از سابقه تاریخی این پدیده دارد. حدیث معروفی است که از امام حسین علیه السلام نقل شده است به این مضمون:

الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم، يحوطونه مادّرت معايشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الديانون

مردم بنده دنيايند و دين لقلقه زبانشان. حمايت آنها از دين تا زمانى است كه زندگى آنها در رفاه باشد و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گرفتند دينداران واقعی كم مى شوند. یعنی دين براي آنها مثل يك آدامس است که در دهانشان مي‌گردانند تا وقتي كه آن مزه‌اي كه مربوط به سطح و قشر زبرين اين آدامس است تمام شود و سپس انرا تف مي‌كنند و دور مي‌اندازند.

البته شان این حدیث بالاتر از بحث ما است (به ویژه که به نقل مورخین، در روز عاشورا هم گفته شده است). اما بالا بودن شان یک مطلب، مانع استفاده صحیح از آن نیست.

جمع بندی:

شاید این سئوال پیش آید که بکار بردن یک اسم چطور میتواند به استعمار منجر شود. شخصا افراد زیادی از نسل های قدیمی تر را سراغ دارم که هنوز باور دارند که اگر تمدن غرب را قبول نداشته باشیم باید سوار ماشین نشویم، چون ماشین را آنها اختراع کرده اند. و یا نباید نفت استخراج کنیم، چون ایده استخراج نفت مال آنها بود. ایجاد چنین تصوراتی در اذهان افراد ساده اندیش با همین نام گذاری ها شروع میشود. وقتی یک جویدنی را با نام یک آمریکایی نامگذاری کنیم، این تصور در ذهن عوام پیش می آید که تا قبل از او کسی به ذهنش نرسیده بود که چیزی را برای جویدن به بازار عرضه کند. این قبیل برنامه ها در مجموع عامل انفعال نسل های گذشته ما در برابر تمدن غرب بود.