باسمه تعالی

کلمه TED که از حروف اولیه کلمات تکنولوژی، تفریحات، و طراحی (Technology,Entertainment, Design) تشکیل شده، نام یک سری کنفرانس است که تبلیغات خود را بر این بنا نهاده که ایده های برتر که قابلیت انتشار دارند، را در آنجا مطرح میکنند. شخصا سالها است که سخنرانی های آن را دنبال کرده ام، نه از آن جهت که واقعا انتظار ایده های جالبی را داشته باشم، بلکه از آن جهت که این کنفرانس از طرف گروه های قدرتمندی در غرب حمایت میشود و لذا باید دانست آنها چه اهدافی را دنبال میکنند.

مثال های زیادی از سخنرانی های آن میتوانم بیاورم که به هیچ وجه نمیتوان آنرا ایده نامید. مثلا بیل گیتس در همین کنفرانس در سال 2010 بیان کرد که هدف اصلی واکسیناسیون محدود کردن جمعیت دنیا است. یا سخنران دیگری که ظاهرا در زمینه مغز و اعصاب تحقیق میکرد، فواید بازیهای کامپیوتری را در رشد مغز مطرح میکرد که کاملا واضح است که تحقیقاتش با پول شرکت های بازی کامپیوتری و برای انحراف اذهان مردم از ضررهای قابل لمس این بازیها در روان و اعصاب کودکان بوده است. حتی سخنرانی یک نفر بهایی را به یاد می آورم که راجع به عدد 9 و اینکه چرا این عدد در کتاب بهاییت مقدس است صحبت میکرد. و یا حتی صحبت های یک کمدین ایرانی الاصل به نام جبرانی در کنفرانس دوبی را میتوانم ذکر کنم که علیرغم اینکه قابل شنیدن بود، ولی نمیشد آنرا جزء ایده های قابل انتشار طبقه بندی کرد.

از آن رو که شخصا اخبار اتفاقات جدید تکنولوژیک را دنبال میکنم، تا بحال مطلبی را که بشود ادعا کرد این ایده برای اولین بار در کنفرانس تد مطرح شده، سراغ ندارم.

عصر انفجار اطلاعات قرار بود دوره ای باشد که در آن هیچ مانعی در مسیر تولید و تبادل اطلاعات نباشد. راه های دسترسی به اطلاعات برای همه باز باشد و مردم بدانند که اطلاعات مورد نیاز خود را به چه صورت پیدا کنند. اگر هم مطلبی به نظرشان جالب توجه آمد، آنرا به دوستان و اقران خود توصیه کنند. به این ترتیب مطالب پرارزش تر مخاطبین بیشتری پیدا میکند و ایده ها و مطالبی که کارایی و یا کیفیت کمتری دارند، کمتر استقبال میشود.

این اتفاق تا حدود زیادی افتاد و همین وبلاگ و هزاران وبلاگ و سایت گوناگون نمونه آن هستند. هم عرضه اطلاعات آزادانه انجام میشود و هم محلی برای تبادل فکر و بحث است و هر کس که بخواهد میتواند کامنت بنویسد و یا سئوالی را مطرح کند. اگر هم مطلبی را با حرف زدن بهتر بشود بیان کرد و یا چیزی باشد که باید فیلم آن نمایش داده شود، میشود در قالب یک ویدیو کلیپ در سایتهایی مثل یوتیوب و یا معادل های ایرانی آن مانند آپارات گذاشت تا هر کس مایل باشد، از هر گوشه دنیا که بود بتواند آنرا ببیند و ایده مطرح شده در آن را بکار ببندد. سالهاست که مردم میتوانند این گونه مطالب را نه فقط در خانه خود، بلکه حتی در مسیر رفت و آمد روزانه به محل کار، در قطار و اتوبوس نیز مشاهده کنند.

پس حکمت اینکه بخواهیم مردم را در سالنی جمع کنیم و ایده های جالب توجه که از نظر برگزارکنندگان قابلیت انتشار دارند را به آنها برسانیم، چه میتواند باشد؟ قطعا به اصطلاح معروف باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد. برای برگزاری یک کنفرانس و تبلیغات آن قطعا هزینه های زیادی میشود و این هزینه ها را کسی باید تقبل کند و همه میدانیم که شرکت های بزرگ بدون دلیل چنین هزینه هایی را نخواهند پرداخت.

علیرغم اینکه در دوره معاصر بسیاری از زیرساخت های تکنولوژیک پیشرفت کرده، ماهیت مردم تغییر نکرده است و نباید انتظار داشت که توان های روحی و روانی مردم عادی به سرعت تحول پیدا کند. اگر یک نسل قبل از این پروسسورها 8 بیتی بود و حالا 64 بیتی و با یک میلیون برابر توان محاسباتی، نمیشود انتظار داشت که نسل کنونی نسبت به نسل قبلی یک میلیون بار قدرت روحی و فکری بالاتری داشته باشند. شاید شما هم از این موارد زیاد دیده باشید که مثلا خانمی غیر مذهبی که دارای بالاترین مدارک دانشگاهی است و حتی استاد دانشگاه است، پس از زایمان از مادر بزرگ خود کاسه چهل کلید را قرض بگیرد تا جنی به نام آل نوزاد او را ندزدد. واقعیت این است که در پس پرده این همه تحصیلات عالیه و تجدد گرایی، مبانی فکری اکثر افراد همان قصه ها و خرافات مادربزرگها است.

شاید انتظار خیلی از اهل فکر این بود که این تغییر در زیر ساخت های تکنولوژیک زمینه کنترل اذهان مردم و یا به اصطلاح غربیها Mind Control را از بین ببرد و یا حداقل محدود کند. چون بهترین وسیله برای کنترل یک جامعه، تسلط بر چشمه های ورودی اطلاعات آن جامعه است و جریان آزاد اطلاعات قاعدتا باید فرصت های کنترل اذهان را کم کند. اما این اتفاق نیافتاد، بلکه امکانات جدیدی برای کنترل اذهان ایجاد کرد که قبلا فراهم نبود. دلیل آن هم این است که مردم عادی همانند نسل های قبل از خود به دنبال اطلاعات اصیل نیستند و قدرت تمیز دادن سره از ناسره را ندارند و هر چیزی که با تبلیغات و رنگ و لعاب بیشتر به آنها عرضه شود را قبول میکنند.

اما کنفرانس تد چه اهدافی را دنبال میکند؟

اولین هدف جهت دهی فکری مردم است

اگر سخنرانی های تد را دنبال کنید، به تدریج خواهید یافت که باید این موارد را حقایق علمی ثابت شده فرض کنید: زمین در حال گرم شدن است و مقصر اصلی هم انسانها هستند؛ انسانها همه چیز را در عالم خراب میکنند، پس باید جمعیت جهان به شدت کم شود؛ تئوری تکامل تنها تئوری علمی است که توان تحلیل خلقت را دارد؛ بشر توان این را دارد که جواب همه سئوالهای پیش روی خود را بیابد و همه نیازهای خود را برطرف کند و به تعبیری خدایی کند؛ تمدن و فرهنگ و علم و تکنولوژی فقط آن چیزی است که در تمدن غرب پیدا میشود و خارج از آن چیزی وجود ندارد.

کنفرانس تد ذهن مردم را به پرسشگری تشویق میکند، بدون اینکه راهی ارائه کند که چطور باید جوابهای ارائه شده به آن پرسش را ارزیابی کنند. قبل از اینکه آدم ذهنی پرسشگر داشته باشد، باید متدولوژی تحلیل مطالب و تشخیص سره از ناسره را یاد گرفته باشد. به همین دلیل است که در دانشگاهها درس منطق صوری ودر دانشگاههای خارج درس Critical Thinking را آموزش میدهند. ذهن پرسشگری که توان تحلیل مطالب را نداشته باشد، به شک گرایی میرسد که توان بیرون آمدن از آن را ندارد. نتیجه این میشود که تشویق مردم به پرسشگری فقط به خالی کردن ذهن آنها از هر عقیده ای منجر میشود تا بشود بعدا آنرا به هر مدل که بخواهند برنامه ریزی کنند.

هدف دیگر معرفی سخنرانان به عنوان صاحبان حق امتیاز ایده ها است

تا 3 سال گذشته سخنرانی های کنفرانس تد 500 میلیون بار مشاهده شده بود و قطعا مجموع بازدیدهای این سخنرانی ها در حال حاضر باید بسیار بیشتر از این رقم باشد. تعداد بالای بازدید این سخنرانی ها باعث میشود هر کس که در این کنفرانس ایده ای را مطرح کند، به عنوان صاحب حق امتیاز آن ایده مطرح شود. فرض کنید یک نفر مقاله علمی را که در یک مجله ویتنامی یا چینی چاپ شده بخواند و در کنفرانس تد به عنوان تحقیق خود مطرح کند. بالنتیجه از نظر صدها میلیون نفر در دنیا آن سخنران به عنوان صاحب ایده شناخته خواهد شد و تلاش های محقق ویتنامی برای معرفی خود به جایی نخواهد رسید.

در واقع این کنفرانس بهترین وسیله برای معرفی افراد دلخواه به جامعه برای الگو برداری است. در اصطلاح غربیها این روش را Cult of Personality می نامند. یعنی فرقه ای تشکیل شود که مبنای آن عقیده مشخصی نباشد، بلکه هر آنچه که موسس فرقه بگوید و عمل کند، همان مبنای عمل پیروان باشد. کار تد این است که با معرفی افراد انتخاب شده، الگویی برای تقلید به مردم ارائه میکند.

هدف سوم تبلیغ محصولات تکنولوژیک و تفریحی غرب است

از نظر اکثر تحصیل کرده های ایرانی اعتبار تمام دستاوردهای تکنولوژیک امروز متعلق به غرب و در راس آن آمریکا است. چند دهه پیش این جمله زیاد به کار برده میشد که اگر غرب را قبول ندارید باید سوار اتومبیل هم نشوید، چون اتومبیل محصول غرب است. امروزه هم کم و بیش این طرز تفکر وجود دارد. در اینجا قصد ندارم درباره اینکه چرا این طرز فکر غلط است بحث کنم و فقط به این اکتفا میکنم که ایده های بسیاری وجود دارند که هر کدام میتوانستند تحولات عمده ای در زمینه تکنولوژی، سلامت و بهداشت مردم ایجاد کنند؛ ولی به این دلیل که یا موجب کم شدن فروش شرکت های چند ملیتی شده و یا قابلیت تبدیل به محصول قابل فروش نداشته اند، جلوی پخش آن ایده گرفته شده است.

در اینجا فقط به عنوان نمونه مورد داروهای سرطان را ذکر میکنم. دهها سال است که روش های درمانی ساده که حداقل میزان موفقیت  آنها برای بعضی سرطانها، بسیار بیشتر از روش شیمی درمانی بوده، مطرح شده است. اما شیمی درمانی به خاطر مونوپولی که شرکت های دارویی بزرگ در تولید و فروش داروهای آن دارند، بیش از همه انجام میشود و کمتر پزشکی را میتوان پیدا کرد که جرات مقابله با مافیای دارویی را داشته باشد. ادعاهای زیادی از طرف بعضی متخصصان پزشکی میشود که اگر روش های ساده درمان این بیماری اجازه مطرح شدن داشت، الان سرطان نباید به عنوان یکی از کشنده ترین بیماریها مطرح میبود.

درباره TEDx تهران

تا اینجا مطالب گفته شده درباره TED بود. ادعای TEDx که اجلاس اخیر آن در 26 سپتامبر گذشته در ایران برگزار شد، این است که هرچند تحت لیسانس تد کار میکند، مستقل از تد است. اما در همان چند دقیقه گزارشی که پرس تی وی از این اجلاس تهیه کرده بود، کاملا مشخص بود که همان خطوط کلی TED را دنبال میکند و به نوعی هیپنوتیزم جمعی و به قول غربیها indoctrination عقاید شبه مذهبی را پیگیری میکند و در صدد یک نوع طرز تفکر خاص است. مثلا موضوع صحبت یکی از سخنرانان "خداوند رخش" بود. امیرحسین ماهوزی که در این گزارش استاد دانشگاه معرفی شده بود درباره این سخنرانی چنین میگوید:

خداوند رخش درباره انسانی است که پس از گذر از هفت خوان توانایی تغییر هستی را دارد.

شاهنامه فردوسی انسانی را به ما معرفی میکند که بتوانیم شبیه اش بشویم، با مهر، با حفظ پیمان، با بازگرداندن هویت، با از سرگرفتن نیروهای درونی خود.

با خوش بینانه ترین نگاه هم که با این حرفها برخورد کنیم، هیچ ایده جدید قابل انتشاری نمی یابیم. شاهنامه را همه هزار سال است که میشناسیم. اگر کسی شاهنامه خوانده باشد میداند که رستم و سهراب همان هایی هستند که فردوسی در صادقانه ترین کلمات در مذمت آنها چنین گفته:

ازين دو يکي را نجنبيد مهر خرد دور بد مهر ننمود چهر

همي بچه را باز داند ستور چه ماهي به دريا چه در دشت گور

فردوسی در معرفی آنها چنین گفته که حتی اسب و الاغ میتوانند فرزند و یا پدر خود را تشخیص دهند، ولی رستم و سهراب چنان گرفتار غرور پهلوانی خود بودند که جایی برای نمود محبت پدری و فرزندی آنها نبود. حالا چطور میشود چنین کسی را به عنوان خداگونه ای که توان تغییر هستی را دارد غالب کرد؟ خداگونه بودن و قدرت تغییر هستی که هیچ، چطور میشود چنین گردن کلفت کم عقلی را که ناجوانمردانه پسر خود را هم میکشد، به عنوان الگویی که بتوانیم شبیهش بشویم معرفی کرد؟

به علاوه کلمه ای که برای گشتن در تاریخ و الگو گرفتن از آن وجود دارد، ارتجاع است و ارتجاع همان چیزی است که ما مذهبی هاهمیشه از طرف همین غرب زده ها به آن متهم بوده ایم. حالا چه اتفاقی افتاده که ارتجاع ایده نویی شده که بخواهیم با آن هویت از دست رفته ای را بازگردانیم؟

آنچه که من از فحوای کلام این فرد که از برگزارکنندگان TEDx است میفهمم، تبلیغ ادیان وحدت وجودی که برای انسان توان خدایی کردن را فرض میکنند، است که به اسم کنفرانسی که در آن قرار است تازه ترین ایده های تکنولوژی و طراحی مطرح شود، انجام میشود.

شخصا دست های استعماری را در ایران بسیار فعال میبینم. جامعه ایرانی برای مدت های طولانی تحت تاثیر آموزه های استعماری بوده و هرچند با ظهور انقلاب، تلاش هایی برای تغییر این شرایط شد، ولی هنوز عوامل استعمار در تمام ارکان جامعه با شدت تمام در حال تخریب هستند.