باسمه تعالی

در بخش اول تلاش داشتم این مطلب را تشریح کنم که آشنایی با قوانین منطق و تمرین و ممارست در بکارگیری آن، هرچند لازم است اما کافی نیست و شرط مقدماتی آن این است که انسان از نفسی سلیم برخوردار باشد و در نوشته دیگری حدیثی را از امام صادق آورده بودم که در آن 75 لشگری عقل را نام برده بود که در برابر 75 لشگری جهل باید از آنها استفاده کرد تا امکان صحیح فکر کردن وجود داشته باشد. در این بخش قصد دارم این قضیه را از جنبه دیگری بررسی کنم.

همان گونه که اهل علم همه قوانین منطقی را مدون می کنند تا کار خود را در تحلیل قضایا آسان و مدون کنند، کسانی که میخواهند با افکار و اذهان مردم بازی کنند و اذهان آنها را کنترل کنند و یا جنگ روانی راه بیاندازند، نیز روش های مدون و دوره های آموزشی پیچیده ای برای این کار دارند و برای اینکه چگونه ذهن مردم را در تحلیل منطقی به اشتباه بیاندازند، برنامه ریزی می کنند. درست است که اگر کسی نفس خود را تهذیب کرده باشد و کاملا در بکارگیری قوانین منطق متبحر باشد و در بررسی قضایا از حوصله و تعمق کافی برخوردار باشد، از اشتباه مصون می ماند و یا حداقل سریع می تواند اشتباه خود را جبران کند، اما همه  مردم چنین تمرینی ندارند و آشنایی با تکنیک های به اشتباه انداختن ذهن به آنها در تشخیص مقدمات و مصالح فاسد استدلال و همچنین شکل غلط استدلال کمک میکند. کتاب

Twenty Five Ways to Suppress Truth - The Rules of Disinformation, By: Michael Sweeney

تعدادی از راههای بازی با ذهن مردم و تکنیک های درست جلوه دادن اطلاعات غلط ، را با مثال نشان داده است. قاعدتا باید منابع و کتابهای بهتر و کامل تری در این زمینه وجود داشته باشد، اما کتاب فوق هم مختصر است و هم از اینترنت قابل دانلود است.

در اینجا بطور خلاصه بعضی تکنیک هایی که توسط کسانی که بخواهند حقیقت را وارونه جلوه دهند، استفاده میشود را ذکر میکنم:

تکنیک اول: اگر از چیزی اطلاع دارند که دیگران از آن اطلاع ندارند و یا شواهد متقنی در دست ندارند، چنان وانمود میکنند که اساسا از چنین چیزی خبر ندارند و نهایت سعی خود را می کنند که شواهد دست دیگران نیافتد.

در گذر زمان افرادی که چنین روشی را اتخاذ کنند، نمی توانند برای همیشه موضوعی را مخفی کنند و وقتی مشخص شد که فردی از چنین روشی استفاده کرده، باید او را فردی غیر معتبر قلمداد کرد و در استدلال ها بر قول او تکیه نکرد.

تکنیک دوم: هنگامی که باید به سئوالی جواب دهند، به جای برخورد منطقی، چنان وانمود میکنند که سئوال کننده مشکل روانی دارد و یا یک انحراف اخلاقی باعث شده چنین چیزی به ذهنش خطور کند. با این روش شجاعت سئوال را از دیگران میگیرند.

این تکنیک البته یکی از شایع ترین تکنیک هاست و هر روزه شاهد چنین برخوردهایی هستیم. البته بعضا پیش می آید که سئوال کننده سئوالی بیجا بپرسد، اما سئوال شونده باید برای متهم کردن سئوال کننده بتواند اتهام خود را بر اساس قوانین مسلم اخلاقی و فقهی ثابت کند. بهرحال باید برای وارد کردن چنین اتهامی هزینه سنگینی پرداخت شود تا کمتر چنین تکنیکی استفاده شود.

تکنیک سوم: یکی از تکنیک هایی که برای پوشاندن حقیقت استفاده می شود این است که وقتی درباره مطلبی افشاگری میشود، افرادی اجیر میشوند که نسخه های متفاوت از همان واقعه را در بین مردم شیوع دهند و بعضی از این روایت ها کاملا غیر قابل باور و غیر واقعی باشند. آنگاه راحت تر میشود روایت واقعی که مخالفان آنها ادعا می کنند را همچون شایعات بی ارزش، بی اعتبار جلوه دهند. در حالی که منشاء اصلی روایت های غیر قابل باور همان ایادی خود آنها بودند. اگر چندین روایت درباره یک واقعه وجود داشته باشد که بعضی از آنها پوچ و احمقانه باشند، به این معنی نیست که همه آنها از نظر اعتبار در یک ردیف هستند.

از طرف دیگر بسیاری از اسناد معتبر دولتی و امثالهم محرمانه حساب میشوند وارائه آنها به مردم جرم تلقی میشود. بنابراین اگر قرار باشد همه مردم فقط بر اساس مدارک مستند و معتبر محکمه پسند، از کسی توضیح بخواهند و یا چیزی را مورد سئوال قرار دهند، عملا دست و پای همه بسته خواهد بود و راهی نیست جز اینکه همه چون بردگان مطیع اربابان خود باشند. لذا سئوال کردن از مسئولین درباره شایعه ای که احتمال صحت داشته باشد و توضیح خواستن درباره آن، باید مجاز تلقی شود و پاسخ مستدل و متقن به آن سئوال ارائه شود.

تکنیک مرد پوشالی Straw man: این تکنیک بر این اساس است که وقتی حریف قوی تر از آن است که راحت بشود او را به خاک انداخت، مجسمه پوشالی که شبیه به او باشد، درست می کنند و هرچه دلشان میخواهد او را می زنند و در ذهن بیننده چنین تداعی می کنند که زدن حریف اصلی هم به همین راحتی است. فرض کنید حریف در بین تمام حرف ها، چیزی را ناقص بیان کرده باشد و یا حتی رفتار و یا لهجه ای خاص داشته باشد. کافی است که همین مشخصه را گرفته و با تاکید بر روی آن، او را تمسخر کنند و با این روش تمام مطالبی که بیان کرده را بی اعتبار جلوه دهند.

تکنیک پنجم: این است که برچسب هایی ابداع شود که هرچند بیمعنی باشد، اما حریف را در ذهن دیگران طبقه بندی کرده و در کلاس خاصی جای دهد. در همان زمان صفات ناپسند دیگری به همان طبقه نسبت داده میشود و در ذهن مردم چنین تداعی میشود که هر کس مشخصه اول را داشته باشد، بقیه مشخصات گروه را نیز دارد. برچسب هایی مثل مرتجع، لیبرال، جواد، توهم پرداز، و حتی اصلاح طلب و اصول گرا، همه از این قبیل برچسب ها هستند. هیچ کدام از آنها دارای معنی واقعی نیستند، اما با انتساب یکی از این برچسب ها به یک نفر، میتوان مخاطبین را قبل از اینکه حرف او را بشنوند، وادار کرد که درباره او پیش داوری کنند.

تکنیک بزن و دربرو: کسی که بخواهد چنین تکنیکی را استفاده کند، در حضور مردم حمله ای سریع و شدید و موثر را به حریف انجام می دهد و با بهانه اینکه حریف اصلا قابل این نیست که با او طرف شود، صحنه را ترک کرده و منتظر جواب حریف نمیشود. با این کار هم حریف را زده و هم او را تحقیر کرده است.

تکنیک زیر سئوال بردن انگیزه سئوال کننده: در این تکنیک سعی میشود به جای جواب دادن به سئوال، حریف را متهم به داشتن انگیزه ای آلوده و نقشه های فاسدکرد. مثلا ممکن است در جواب یک سئوال بگویند که سئوال کننده میخواهد با مطرح کردن سئوال های بی اساس و پخش شایعات خود را مشهور کند و به آب و نانی برسد. بهر حال سئوال کننده باید از نظر روانی برای مقابله با چنین اتهاماتی آماده باشد و خود را زود نبازد.

تکنیک هشتم: این است که با حریف چنان برخورد کنند که انگار جزئی از قدرت حاکم هستند و به اسرار و روابط پشت پرده دسترسی دارند. بنابراین حریف موظف است که حرف آنها را قبول کند و صدق گفتار آنها را زیر سئوال نبرد. این تکنیک یکی از موثرترین تکنیک هایی است که شخصا با آن برخورد داشته ام و معمولا به خاطر عدم آشنایی عموم جامعه با ساز و کار قدرت و وجود تصورات مبهم از ساختار حکومت، موثر می افتد.

تکنیک نهم: این است که فرد خود را به جهالت و سادگی بزند و مثلا ادعا کند که تا به حال چنین چیزی به گوش او هم نخورده است و هرگز باور نمی کرده که چنین چیزی در ذهن کسی هم بتواند راه پیدا کند. با این روش احساس اطمینان کاذبی در ذهن مخاطب ایجاد می کند.

ادامه دارد...