باسمه تعالی

صوت زیر از دکتر بیژن عبدالکریمی، استاد متفلسف (مدعی فلسفه) دانشگاه، است. ایشان امور را به دو دسته دینی و عرفی تقسیم کرده، و تأکید بر راه‌حل‌ها و تجربه‌های دینی را موجب محرومیت از تجربه عرفی و تاریخی بشر معرفی کرده است.

این تقسیم‌بندی اصلاً معنا ندارد، و گوینده چنین حرفی یا هیچ درکی از علم و فلسفه و دین ندارد، و یا «قلم‌ به مزدی» است که برای استحمار مخاطبین ترهات میبافد.

برای نشان دادن غلط بودن این تقسیم‌بندی، چند دوگانه دیگر را بررسی میکنم.

فرض کنید کسی بخواهد امور را به عاقلانه و عرفی تقسیم کند. یعنی کارهایی که بر اساس عقل و منطق و علم انجام میشوند، را در مقابل آن کارهایی که بر اساس تجربه عرفی مردم انجام میشوند،‌ قرار دهد.

آیا چنین تقسیم‌بندی معنا دارد؟ آیا میتوان فرض کرد که مردم برخلاف عقل و علم کاری کرده‌اند که از قضا درست درآمده و به عنوان راه‌حلی در مقابل علم و عقل ثبت شده است؟ اگر مردم کاری بکنند که با درک آن‌ها از علم و عقل مطابق نیست، و درست بودن آن بعداً ثابت شود،‌ به معنی این است که باید درک خود را از علم و یا عقل بهبود بدهند. معنی آن این نیست که تجربه عرفی آن‌ها به عنوان راهی جدید در مقابل علم و عقل قرار داشته باشد.

حالا فرض کنید دوگانه دیگری از امور اخلاقی و امور عرفی تعریف کنیم. یعنی کارهایی که مطابق اخلاق انجام میشوند، را در مقابل تجربیات عرفی مردم قرار دهیم.

این دوگانه هم معنادار نیست. دلیل اینکه حُسن عدل و قبح ظلم به عنوان یک اصل اخلاقی ثبت شده، این است که بیعدالتی و ظلم هیچ‌وقت در عمل نتیجه خوبی نداشته است. تجربه عرفی مردم هیچ‌وقت با بحثهای نظری اخلاق در تعارض نبوده‌اند. هر کسی میتواند عواقب حسن عدل و قبح ظلم را با تجربه خودش درک کند. اگر کسی هم از پیش خود قواعد اخلاقی ساختگی درست کند، میتوان با تجربه عملی تقلبی بودن آن را نشان داد.

اگر نمیتوان تجربه عرفی را در مقابل اخلاق و یا علم و یا عقل قرار داد، پس نمیشود آن را در مقابل دین قرار داد. چون دین، طبق تعریف، چتر جامعی است که عقل و علم و اخلاق و بسیاری چیزهای دیگر، را زیر خود جمع کرده است.

تنها ادعایی که می‌شود کرد این است که درک ما از دین ناقص است؛ و تجربه نقص آن را در عمل نشان داده، و بر لزوم بهبود این درک تأکید میکند.

نگاه به این قضیه از جنبه تاریخی

اگر به تجربیات عرفی جوامع در طول تاریخ دقت کنیم،‌ تعارضی بین این تجربیات با امور دینی نخواهیم یافت. مثال‌های فراوانی را میتوان آورد که نشان دهند هر زمان امور عرفی از قواعد دینی، (یعنی مجموعه علم و عقل و اخلاق و جهان ‌بینی و ...)، فاصله گرفته‌اند جوامع مجبور به تصحیح مسیر خود شده، و به همان مسیر دینی برگشته‌اند.

به عنوان نمونه سیستم افسار گسیخته ربوی در بانکهای غربی شروع شد، و تا حدود ۴۰ سال گذشته میزان بهره‌های بانکی در غرب خیلی بالا بود. اما بعد از آنکه مشخص شد این سیستم قابل ادامه نیست، وضعیت ربا در بانکهای غربی خیلی بهبود پیدا کرد. الان بهره‌های بانکی حدود ۲ تا ۳ درصد است. اما همین نرخ بهره در تجربه به اصطلاح دینی ایران بالای ۲۰٪ است. عدم تطابق این کار با دین هم، حتی برای افرادی مانند متفلسف مذکور واضح است. در غلط بودن سیستم ربوی، تجربه عرفی به همان جایی رسیده که امور دینی رسیده‌اند.

بحثی که الان در غرب درباره ریست اقتصاد جهانی، یا Global Currency Reset، یا به اختصار GCR، می‌شود بخاطر این است که عدم کارآیی تجربیات عرفی آنها، که با انحراف از دین و نادیده گرفتن آن انجام شد، در عمل ثابت شده است. در نهایت هم دین و هم تجربه عرفی این حکم را داده‌اند که پول باید پشتوانه داشته باشد.

مثال دیگر مربوط به چین است، که حزب کمونیست تلاش زیادی کرد که اعتقادات دینی را از جوامع خود بزداید. هرچند این کار با موفقیت انجام شد، اما عواقبی داشت که در نهایت خود حزب کمونیست را وادار کرد که در این سیاست تجدیدنظر کند.

مثلاً یکی از عواقب آن این بود که کسی به مجالس ختم مردگان نمیرود. وقتی انسان با مردن بپوسد و حساب و کتاب و آخرتی در کار نباشد، رفتن به مجلس ختم و فانحه خواندن معنی ندارد. صاحبان مجلس هم مجبور هستند برای نشان دادن اعتبار اجتماعی خود و جمع کردن مردم، تمهیدات دیگری را بیاندیشند. مثلاً بعضی از آن‌ها شعبده‌باز و آوازخوان دعوت میکنند و مجلس بزم راه می‌اندازند. بعضی دیگر هم افرادی را برای استریپ‌تیز کردن دعوت میکردند. نتیجه این مجالس بقدری در تخریب مبانی اخلاق در جامعه مؤثر بود که در نهایت حزب کمونیست چنین کارهایی را ممنوع کرد؛ و با تکیه بر اعتقادات کنفسیوسی، به تبلیغ درباره احترام به ارواح مردگان پرداخت.[1]

چرا سطح جوامع علمی ایران اینقدر پائین آمده؟

وقتی یک استاد دانشگاه به اصطلاح فیلسوف، و در‌واقع متفلسف، چنین اظهار نظری میکند و هیچ کسی نیست که، حداقل برای حفظ اعتبار و شان دانشگاه، بر او خرده بگیرد، باید برای چنین دانشگاهی متاسف و نگران بود.

حل مشکلاتی که در اثر این حکومت فاسد و فراماسون، که به دروغ خودش را اسلامی میخواند، پیدا شده، قاعدتاً به افرادی اندیشمند و عالم نیاز دارد که توان ارائه راه حل داشته باشند. ظاهراً چنین افرادی را در دانشگاه‌های ایران دیگر نمیتوان یافت.

اینکه افرادی در سطح این آقای دکتر میدان‌دار فلسفه و علم شده‌‌اند، نگران کننده است. به اصطلاح «شهر بی کلانتر شده، و قورباغه هفت تیر کش».

🔗[1] China cracks down on funeral strippers https://nypost.com/2018/02/21/china-cracks-down-on-funeral-strippers/

🔗[2] https://t.me/bijanabdolkarimi/3916