باسمه تعالی

پدیده عوامی‌گری در آمریکا نیز گسترده است و در بین اقشار تحصیل‌کرده و دانشگاهی به اندازه مردم عادی شیوع دارد. درباره تشریح علت پدیده عوامی‌گری در بین تحصیل‌کرده‌ها زیاد می‌شود بحث کرد؛ اما بطور خلاصه میتوانم عرض کنم که علم مقابل جهل محسوب نمیشود؛ بلکه آن چیزی که جهل را مغلوب میکند عقل است. مثلاً می‌شود پزشکی را یافت که به ضرر مواد مخدر عالم باشد، ولی علیرغم علم داشتن معتاد به این مواد باشد.

برای نشان دادن این مطلب لینک مقاله‌ای را به عنوان نمونه آورده‌ام.[1] در این مقاله چنین استدلال کرده که «ترامپ با بسیاری از بانکداران همکاری داشته و عدم ورشکستگی خود را مدیون آن‌ها بود. بعد از ریاست‌جمهور نیز به بعضی از آن‌ها پست‌هایی در دولت داده است. کسانی مانند جان بولتون نیز، که وابسته به CFR هستند، هنوز در دولت پیدا می‌شوند و روی تصمیمات تأثیر میگذارند. بنابراین در نهایت ترامپ نیز، چه بخواهد و چه نخواهد و چه بداند و چه نداند، بازیکن تیم بانکدارها است.»

احتمالاً با این نوع تحلیل قضایا همه ما زیاد برخورد داشته‌ایم. ایراد اساسی این تحلیل‌ها این است که روی بعضی واقعیت‌ها تأکید میکنند تا از واقعیت‌های دیگر صرفنظر کنیم.

زمینه ملی‌گرایی مسیحی در آمریکا

اعتقادات مذهبی در آمریکا همیشه از اروپا قوی‌تر بود. زمانی که حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ پیش آمد، برای ملی‌گراها روشن شد که این یک مراسم قربانی انسان توسط شیطان‌پرستانی بود که بر همه ارکان حکومت تسلط پیدا کرده بودند. وقتی اوباما به ریاست‌جمهور رسید، برای آن‌ها مشخص شد که تأمل بیشتر آن‌ها به تجزیه و نابودی کشورشان منتهی خواهد شد. در همان زمان حرکتی به نام Tea Party به راه افتاد؛ اما گلوبالیست‌ها خیلی سریع در سطوح رهبری این حرکت نفوذ کرده، آن را نابود کردند.

چه راهی برای اصلاح امور درآمریکا می‌شود یافت؟

نق زدن و غرغر کردن و ژست‌های شبه‌روشنفکرانه گرفتن ساده است. اما پیدا کردن راه عملی اصلاح امور کار ساده‌ای نیست؛ علی‌الخصوص در جامعه‌ای مثل آمریکا، که فساد در تمام سطوح سیاسی و همه ارکان جامعه، حتی جوامع علمی، رسوخ کرده و نهادینه شده است. عمق فساد به‌قدری زیاد و چند لایه است که ملی‌گرایان مسیحی در ارتش و سازمان‌های اطلاعاتی و دولتی، را به این جمع‌بندی رسانده بود که راهی جز کودتا و حذف کل افراد فاسد از سیستم وجود ندارد؛ و به این برنامه به اصطلاح Plan Z میگفتند. اما این راه مستلزم جنگ داخلی و درگیری خیابانی و خونریزی بود. اگر جنگ داخلی ۱۷۰ سال پیش حدود ۷۰۰ هزار کشته داشت، چنین عملیاتی در این دوره حداقل ۷ میلیون کشته خواهد داشت.

هزینه بالای اقدام نظامی اتحادیه ملی‌گرایان را در نهایت به این تصمیم رساند که با یک برنامه‌ریزی دقیق نظامی، کاری کنند که از درون همین سیستم فاسد، بدون نقض قوانین و برهم زدن آرامش جامعه، شیطان‌پرستهای گلوبالیست را حذف کنند و اخلاق و قانون را به جامعه برگردانند. آن‌ها ترامپ را استخدام کردند، چون چهره شناخته شده‌ای بود و میتوانست رأی مردم را جلب کند.

آن چیزی که نویسنده مقاله مذکور ادعا میکند، در‌واقع این است که هیچ راهی جز اقدام نظامی و جنگ داخلی برای اصلاح امور وجود ندارد، چون برای همه واضح است که یک قدّیس وارسته نمیتواند در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا برنده شود.

در انتخابات ریاست‌جمهور ۲۰۱۶، دو نفر از خاندان بوش و کلینتون حضور داشتند و گلوبالیست‌ها اجازه نمیدادند که کسی غیر از این‌ها انتخاب شود. برای کاهش مخالفت گلوبالیست‌ها، Mike Pence، را که وابسته به آن‌ها بود و کارنامه سیاهی در تجارت برده در ایندیانا در زمان فرمانداری داشت، به عنوان معاون معرفی کردند تا ترامپ شانس موفقیت داشته باشد. از آن رو که در اوائل کار تا انتخابات میان‌دوره‌ای، اگر محاکمات نظامی را شروع میکردند، گلوبالیست‌ها هنوز در هر دو حزب، و حتی در بین نمایندگان جمهوری‌خواه سنا، حضور داشتند و میتوانستند رأی عدم اعتماد به ترامپ را، مثلاً بر اساس اصلاحیه 25 قانون اساسی تصویب کنند.

ملی‌گرایان برای جمع‌آوری مدارک فساد مجرمین، نیاز به زمان داشتند و بسیاری از این تحقیقات در پوشش گرد وغباری که از تحقیقات Mueller و پرونده دخالت روسیه در انتخابات به پا شد، عملی بود. در غیر این ‌صورت حساسیت جناح چپ برانگیخته میشد و فرصت چنین کاری را از آنها میگرفتند.

به موفقیت این جریان چقدر می‌شود امید داشت؟

هرچند ملی‌گرایان برنامه‌ریزی دقیقی دارند و افراد زیادی در آن جامعه یافت می‌شوند که حاضر به فداکاری و از خودگذشتگی برای پیش‌برد این برنامه باشند، موفقیت آن‌ها تضمین شده نیست. تهدید اصلی نیز عوامی‌گری مردم و نخبگان این جامعه است. میزان کسانی که تحت تاثیر پروپاگاندای رسانه‌های گلوبالیست هستند، کم نیست و امکان اینکه با یک عملیات روانی بشود جامعه را به هم ریخت، وجود دارد.

چه توقعی از موفقیت ملی‌گرایان می‌شود داشت؟

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی قطعاً یک اتفاق مثبت در تاریخ معاصر محسوب میشود. روسیه ارتدکس کنونی، هرچند ادعای احیای امپراطوری روم شرقی را داشته، در بسیاری موارد با جهان اسلام تضاد منافع دارد و یا رقیب محسوب میشود، بسیار قابل تحمل‌تر از شوروی است. به همین نسبت وقتی آمریکای مسیحی ملی‌گرا از نقش شیطان بزرگ بودن فاصله بگیرد، قطعاً میتوان با آن همکاری و همزیستی کرد. البته چنین تحولی نمیتواند سریع باشد و مشابه روسیه، یک یا دو دهه زمان خواهد برد.

توقع اینکه آمریکای ملی‌گرا بتواند تمام نیروهای خود را از سراسر دنیا جمع کند و به بقیه دنیا کاری نداشته باشد، توقع واقع‌بینانه‌ای نیست. در همین سالهایی که آمریکا در خاورمیانه سرگرم بود، چین از این فرصت استفاده کرد و بر بسیاری از نقاط استراتژیک و منابع طبیعی آفریقا تسلط یافت؛ و حتی کشورهای آمریکای مرکزی، مثل ونزوئلا، را مستعمره خود کرد. اگر آمریکا با این مطلب برخورد نکند، قدم بعدی چین این است که برنامه فتح سرزمین آمریکا را دنبال کند؛ و برای این کار برنامه‌ریزی سنگینی کرده است. فراخوانی همه نیروهای نظامی آمریکا به کشورشان، هم میزان تهدید به آمریکا را زیاد میکند و هم باعث تنش در بقیه دنیا میشود. بنابراین این عقب‌نشینی باید خیلی حساب‌شده و آرام باشد.

[1] Trump Is A Pied Piper For The New World Order Agenda http://www.alt-market.com/articles/3620-trump-is-a-pied-piper-for-the-new-world-order-agenda