باسمه تعالی

در اخباری که این روزها به گوش میرسد، به کرات کلمات القاعده، سلفی، وهابی، تکفیری، تروریست و داعش بکار برده میشود و معمولا این کلمات را جوری استفاده میکنند که در ذهن مخاطب چنین تداعی میشود که همه اینها مترادف هم هستند. این رویکرد که بعضا جنبه تبلیغاتی و پروپاگاندا نیز دارد، تصویر غلطی را در ذهن مردم ایجاد میکند و عوارض این تصویر غلط در طولانی مدت مخرب است. لذا باید شناخت بهتری از اینها پیدا کرد

پدیده تکفیر

شاید بعضی فکر کنند که پدیده تکفیر که گروهی از مسلمین دیگران را کافر بدانند، پدیده نوظهوری باشد. در حالی که چنین نیست. درست از زمان شهادت امیرالمومنین علی (ع) دشنام دادن یا سب ایشان در خطبه های مساجد حوزه حکومت اموی مرسوم شد و کار به جایی رسید که تنها چند دهه بعد از آن بنا بر اقوال رسیده حجاج بن یوسف تا در پیش سفره اش سر یکی از شیعیان را نمی بریدند، اشتهایش باز نمیشد و دست به غذا نمیزد

بنی عباس که شعار اصلی خود را در مبارزه با بنی امیه، انتقام خون شهدای کربلا قرار دادند و خود را سادات هاشمی و از خانواده رسول الله میدانستند، نیز دست کمی از بنی امیه نداشتند و از هر مشرب فکری که بودند، چه معتزلی و چه اشعری مسلک و چه بیدین و شرابخوار، از شکنجه و قتل امامان شیعه و شیعیان طالبی و علوی دریغ نمیکردند. بقیه تاریخ هم پر از این قبیل مسائل است. حتی در بین خود شیعیان امامیه اثنی عشری معاصر هم مواردی هست که به تفسیق و تکفیر هم دیگر پرداخته اند. منظور از تکفیر اثبات غلط بودن عقاید دیگری نیست، چون خیلی واضح است که بسیاری از باورهای رایج غلط و مخدوش است و به ندرت بتوان کسی را پیدا کرد که اصول اعتقادی خود را از سرچشمه اصلی گرفته باشد و با مطالعه و تفکر آنرا آزموده باشد. بلکه بحث در محروم کردن فرد از حقوق اجتماعی خود به عنوان یک مسلمان است

القاعده

آنچه در مورد القاعده میتوانم بیان کنم این است که بیش از آنکه بشود آنرا یک سازمان مافیایی نامید، به یک نوع روش مبارزه شباهت دارد. در یک سازمان مافیایی هیئت رهبری بر همه چیز نظارت کامل دارد و بالا رفتن اعضا از نردبان سازمانی در یک روند تعریف شده و بطئی صورت میگیرد. اما در القاعده روند کار به این صورت است که هر کسی که راه و روش مبارزاتی القاعده را بپسندد، میتواند گروهی برای خود تشکیل دهد و پرچم آن را به دست بگیرد و در جهت اهداف کلی آن کار کند. اگر هم گروهش موفقیتی کسب کند، دعای خیر رهبران القاعده بدرقه راهشان خواهد بود.

کسانی که تحت پرچم القاعده کار میکنند، مشرب عقیدتی و فکری همگونی ندارند و تنها بخش کوچکی از آنها وهابی هستند. اما تقریبا همه آنها در نفرت از شیعه و پیروان مکتب امامیه شریک هستند؛ با این تفاوت که بعضی از آنها نابودی شیعه را اولویت اول میدانند و بعضی دیگر مبارزه با صلیبی ها را

اگر شاهدیم که بعضی گروه ها مانند داعش و جبهه النصره و امثالهم به عنوان شاخه های القاعده شناخته میشدند، دلیل آن این بود که نسل اول رهبران این گروه ها راه و روش مبارزه خود را از جنگ در صحنه هایی مانند افغانستان و از رهبران القاعده یاد گرفته بودند. اما با گذشت هرچه بیشتر زمان و روشن شدن تفاوت مشرب های فکری آنان، از هم فاصله میگیرند

سلفی ها

از حدود صد سال پیش که امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول فرو پاشید، عملا اسلام از صحنه سیاسی جهان خارج شده بود و کسی دیگر امید تشکیل مجدد خلافت اسلامی را نداشت. حتی گروه های اسلامگرایی مانند اخوان المسلمین نیز در پی این بودند که مدل حکومتی اسلامی را با قالب های غربی تطبیق دهند و تحت عناوین مدرن و پسند روز آنرا مطرح کنند. اما با ظهور انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی روح مجددی در جوامع اسلامی دمید و این باور که میشود بر اساس مدل اسلامی در دنیای مدرن حکومتی تشکیل داد، را زنده کرد. لذا تنها بعد از انقلاب ایران بود که شاهد تشکیل گروه های مبارز اسلامی در افغانستان و فلسطین و دیگر مناطق بودیم. البته این موج بیداری اسلامی موجب بیدار شدن کینه های فراموش شده هم شد و کسانی که تا چندی پیش هیچ مشکلی با مظاهر کفر و شرک جاهلیت مدرن نداشتند، تلاش شیعیان برای مقابله با استکبار را به عنوان تهدید تلقی کرده و به یکباره تمام هم و غمشان قلع و قمع شیعیان شد

شعار بسیاری از این گروه ها حذف بدعت های وارد شده در دین و مفاهیم و نمادهای فرهنگ غربی و همچنین بازگشت به اسلام اصیل است. لذا آنها را سلفی می نامند. اینکه هر یک از این گروهها کدام مقطع تاریخی را نماینده اسلام اصیل میداند، بحث دیگری است

چه چیزی باعث جدی شدن تهدید آنها شد؟

اتفاقی که باعث شد روند رشد این گروه ها شدت بگیرد، شکست اسرائیل از حزب الله لبنان در جنگ 2006 بود. پس از این جنگ آمریکا دریافت که ارتش اسرائیل نه تنها چهارمین یا پنجمین قدرت نظامی دنیا نیست، بلکه حتی توان و ظرفیت مقابله با یک گروه کوچک را ندارد و اگر شرایط به همان منوال باقی میماند، در جنگ بعدی حزب الله کار اسرائیل را یکسره میکرد. از آن پس بود که کمک های مالی و نظامی و اطلاعاتی سازمان های جاسوسی غربی به سوی این گروه های سلفی روانه شد، به این امید که ایران و حزب الله را درگیر جنگ فرقه ای کنند و اسرائیل بتواند خارج از معرکه شاهد تضعیف هر دو جریان باشد

شاید غربی ها در محاسبات خود چنین فرض کرده بودند که در نهایت توان کنترل این گروه های تکفیری و سلفی را دارند و هر وقت تاریخ مصرف آنها تمام شد، میتوانند از دست آنها راحت بشوند. اما لزومی ندارد که شرایط مطابق پیش بینی غربی ها پیش برود

تحول جدیدی در حال رخ دادن است

و آن این است که تمام جریان های فکری اسلامی به این نتیجه رسیده اند که احیای مجدد خلافت اسلامی تنها راه پیش روی کشورهای منطقه است. حالا تنها دعوا بر سر این است که این خلافت را چه کسی تشکیل دهد. ترکیه علیرغم اینکه شانس موفقیتی ندارد، به دنبال احیای مجدد خلافت عثمانی است. گروه های مبارز سوری به دنبال احیای مجدد خلافت بنی امیه هستند و داعش در عراق سودای ادامه خلافت بنی عباس را دارد. آنچه که همه اینها را به تلاش و تکاپو وامیدارد، ترس از هلال شیعی با محوریت ایران است و اولویت همه آنها یکسره کردن کار شیعه و محو این مذهب است

در ایران بسیاری هستند که با حکومت دینی مشکل داشته، آرزوی شکست جمهوری اسلامی و جدایی دین از سیاست را دارند. اما نکته ای که از دید این مخالفان مخفی مانده است این است که به فرض سقوط جمهوری اسلامی، جایگزین آن یک حکومت سکولار و ملی میهنی نخواهد بود و احتمال اصلی این است که جناح های سلفی و تکفیری با کمک نیروی انسانی و مالی کشورهای سنی همسایه یا تسلط کامل پیدا کنند و شیعه را از بین ببرند و یا کشور را درگیر جنگهای بر اساس کینه های مذهبی و قومی تمام نشدنی مانند عراق کنند

در واقع مخالفان باید به جمهوری اسلامی شیعی به عنوان تنها گزینه ای که توان مقاومت در برابر سلفی ها و تکفیری ها را دارد، نگاه کنند.

این فرض غلط که ما در دوره ای از پست مدرنیسم هستیم که در آن دوران تروریسم و کشتار و امثالهم تمام شده، میتواند هزینه های سنگینی را به همراه داشته باشد. کافی است به حوادثی که در عراق و افغانستان و نیجریه و میانمار و دهها جای دیگر در حال رخ دادن است، نگاه کنیم تا احمقانه بودن این فرضها برایمان روشن شود. یکی از تبلیغات تلویزیونی کانادا درباره یک محصول دستمال کاغذی، یک راهب بودایی را نشان میداد که وقتی میفهمد تمام میکروبهای دست و صورتش با استفاده از آن دستمال از بین رفته اند، از پشیمانی فریاد میزند. در واقع تبلیغات این است که راهبان بودایی را حافظان حیات و سمبل صلح نشان دهند. اما همین راهبان بودایی وقتی به دهکده مسلمانان در میانمار حمله میکنند، میتوانند صدها زن و بچه و پیر و جوان را زنده در آتش بسوزانند. فیلم هایی هم که از نحوه کشتار و شکنجه رایج در عراق هر روز در اینترنت پخش میشود، بسیار شنیع است. اگر این حوادث در کشورهای دور و نزدیک در حال رخ دادن است، باید احتمال آن را داد که در ایران نیز میتواند رخ دهد