باسمه تعالی

یکی از باورهای غلطی که همیشه رایج بوده، این است که انسان فقط درصد کمی از توان مغزی خود را استفاده میکند و افراد باهوش تر کسانی هستند که قسمت بیشتری از مغز آنها فعال است. بنابراین تصور عمومی این بود که اگر انسان یاد بگیرد مغز خود را بهتر به کار بگیرد، هوشمندتر میشود. آنچه که باعث شده بود که چنین تصوری به وجود آید، این بود که بخش هایی از مغز بود که هیچ کس نمیدانست چه کاری انجام میدهند، مثل Frontal Lobe و یا Parietal Areas که اگر بخش هایی از آن هم صدمه بخورد، هیچ اثر ظاهری بر روی حس های پنج گانه و حرکات فرد ندارد. حدود 120 سال پیش ویلیامز جیمز اعلام کرد که بیشتر انسانها هیچ احتیاجی به توان بالقوه مغز خود ندارند. اگر چنین چیزی درست بود، قاعدتا باید در گذر زمان و چرخش نسل ها این بخش های مغز کوچک و کوچکتر میشد. در حالی که چنین نشد. بنابراین واضح بود که چنین نتیجه گیری حتما غلط است.

از آن زمان تا کنون درک بشر از کارکرد این بخش های مغز پیشرفت کرده و حداقل میدانند این قسمت های مغز در استدلال، تصمیم گیری، برنامه ریزی، و تطبیق با شرایط غیر منتظره نقش اساسی دارند؛ و اینها توانایی هایی هستند که بشر بدون آنها به سختی میتواند زندگی طبیعی داشته باشد.

اما آنچه که عامل اصلی به وجود آمدن این شبهه بود این است که انسان در آن واحد احتیاج ندارد که همه این توانایی ها را به کار بگیرد. عامل دوم در اینکه درصد کمی از سلولهای مغز با هم فعال میشوند و هیچوقت تمام آنها با هم فعال نمیشوند، مدیریت مصرف انرژی توسط مغز است. در مقایسه با دیگر مخلوقات، مغز بشر درصد بالاتری از کل انرژی مصرف شده بدن را به خود اختصاص میدهد. در سگها 5% کل انرژی را مغز مصرف میکند، و در میمونها این رقم به 10% میرسد. اما در بدن انسان بالغ 20% انرژی توسط مغز مصرف میشود، در حالیکه بطور میانگین وزن مغز فقط 2% وزن کل بدن است. در کودکان میزان مصرف انرژی مغز نسبت به کل بدن به 50% رسیده و در نوزادان حدود 60% است.

مغز انسان حدودا 86 میلیارد سلول عصبی یا نرون دارد که اگر قرار باشد همه آنها با هم سیگنال های الکتریکی تولید کنند، انرژی لازم برای چنین فعالیتی چندین برابر کل انرژی مصرف شده توسط بدن خواهد بود و احتمالا مغز در اثر مصرف این مقدار انرژی آسیب خواهید دید. بنابراین مغز انسان به نحوی فعالیتهای خود را مدیریت میکند که هیچگاه کل یک ناحیه مغز برای مدت طولانی فعالیت نکند و هر لحظه بخش های کوچکی از مغز در نواحی مختلف فعال شوند تا رساندن سوخت لازم و انرژی مورد نیاز قابل انجام باشد. البته برای تبادل اطلاعات بین این نواحی پراکنده مسیرهای فراوانی در مغز وجود دارد.

محدودیت مصرف انرژی در مغز باعث میشود عموم انسانها در انجام همزمان چند کار با هم یا به اصطلاح Multi-Tasking درست عمل نکنند. به این دلیل که انرژی قابل عرضه توسط بدن کفاف انجام دو یا چند کار مستقل را نمیدهد. اگر مسئله مصرف انرژی مطرح نبود، شاید مغز توان اجرای چند کار را با هم را داشت. شاید شما هم افرادی را دیده و یا در اطرافیان خود سراغ داشته باشید که وقتی بر روی مسئله ای تمرکز میکنند، متوجه آنچه دور و بر آنها رخ میدهد نیستند، صداهای اطراف را نمیشنوند ویا بوهای بد و یا خوب اتاق را حس نمیکنند. دلیل اصلی این پدیده این است که مغز برای صرفه جویی مصرف انرژی و استفاده از آن در جایی که بیشتر به آن نیاز دارد، بخش هایی را تعطیل میکند.

آنچه بشر را قادر می سازد که نسبت به دیگر مخلوقات، انرژی بیشتری در مغز خود مصرف کند، مصرف غذای پخته شده است که هضم آن ساده تر است و زودتر به انرژی تبدیل میشود. اگر بخواهیم درصد بالایی از مغز را همزمان استفاده کنیم و توان این را داشته باشیم که چند کار مستقل را با هم انجام دهیم، قاعدتا باید مصرف موادی مانند گلوکز که سریعا جذب شده و به انرژی تبدیل میشوند مفید باشد. البته محدودیت های دیگری در این راه وجود دارد که یکی از آنها دفع حرارت ایجاد شده در مغز به خاطر فعالیت بالاتر است و این احتمال نیز وجود دارد که حرارت ایجاد شده در اثر کار تعداد زیاد سلول مغزی در طولانی مدت به مغز صدمه وارد کند.