باسمه تعالی

بسیاری از مسلمانان همگام با مسیحیان جشن کریسمس در روز 25 دسامبر را عید گرفته و یا به مسیحیان و همدیگر تبریک میگویند. این افراد را میشود به دو دسته اصلی تفکیک کرد: دسته اول مسلمانانی هستند که کریسمس را جشن تولد یک پیامبر اولوالعزم دانسته و بزرگداشت کریسمس را همگرایی با دیگر ادیان توحیدی و راهی برای تلطیف قلوب میدانند. دسته دوم نیز افرادی هستند که دل خوشی از میراث فرهنگی اسلامی خود ندارند و به دنبال جایگزینی برای آن میگردند. کریسمس را نیز بیشتر عیدی جهانی و نه بعنوان مراسمی مذهبی میدانند. در این نوشته قصد دارم درباره بطلان این دو بهانه بحث کنم.

مطالبی را که درباره سابقه تاریخی کریسمس و معنی این کلمه میخواهم نقل کنم را اولین بار از مبلغی مسیحی به نام David Meyer شنیدم. خیلی از مردم و حتی مسیحیان تصور میکنند که کلمه کریسمس به معنی تولد مسیح بوده، در حالی که معنی لغوی آن قربانی کردن مسیح است. ریشه قدیمی این لغت در انگلیسی قدیم Cristes Maesse است که معادل Mass of Christ است. کلمه Mass هم به معنی قربانی کردن است که در متون کاتولیک استفاده میشود. بنابراین معنی کلمه کریسمس قربانی کردن مسیح است. از ایام دور کاتولیکها برای تبریک کریسمس از جمله Merry Christmas استفاده میکردند. کلمه Merry هم به معنی شادباش و تهنیت است که بکار بردن آن با کلمه کریسمس در یک جمله معنی خوشایندی ندارد. جشن کریسمس در واقع جشن قربانی کردن مسیح است که با خوردن گوشت به عنوان سمبل خوردن گوشت مسیح و نوشیدن شراب به عنوان سمبل نوشیدن خون مسیح انجام میشود.

حدود قرن سوم میلادی، امپراطوری روم گسترش مسیحیت را غیر قابل سرکوب یافت و تصمیم گرفت تمام سنتها و مراسم پاگان خود را به نحوی رنگ و لعاب مسیحیت بزنند که هم تغییری در عادات مردم پیش نیاید و هم طرفداران مسیحیت را راضی کرده باشند. وظیفه کلیسای کاتولیک هم از همان اول حفظ دین پاگان با ظاهری مسیحی بود و معرفی 25 دسامبر روز تولد خدای خورشید به عنوان تولد مسیح یکی از این ترفندها بود. در حالی که از متون قدیم به نظر می آید که تولد مسیح اوایل پاییز باشد. در واقع این جشن، جشن شمن های پاگان است که توانستند رشد مسیحیت واقعی در امپراطوری روم را مهار کنند و با نوشیدن خون مسیح و خوردن گوشت او قربانی کردنش را جشن میگیرند. اما ظاهر مراسم به نحوی معرفی شده که عوام غافل که به جزییات دقت نمیکنند، تحریک نشوند.

خیلی از مسیحی ها علیرغم اینکه به ریشه های پاگان این مراسم و بسیاری از دیگر مراسم خود واقفند، گذر زمان و محو آن ریشه ها از ذهن مردم را برای رفع نگرانی در این مورد کافی میدانند. اما واقعیت این است که حتی در دوران معاصر تمام سمبل های استفاده شده در کریسمس مانند درخت و حلقه گیاه mistletoe و آویزان کردن چوب holly، میراث پاگان است و سمبل هایی است که آنها در معابد خود استفاده میکردند. بنابراین نه تنها هیچ نشانه ای از شریعت عیسی در این مراسم پیدا نمیشود، تبریک گفتن این مراسم هم توهین به مسیح محسوب میشود.

اما افرادی که قدر میراث اسلامی خود را ندارند و به دنبال جایگزینی برای سنتهای اسلامی هستند، بهتر است اول برآوردی از میزان عملی بودن این کار داشته باشند:

آیا پدر و مادر آنها بر اساس دین و یا آئین دیگری ازدواج کرده اند و یا ازدواج خود آنها براساس سنتهای اسلامی بوده و یا نه؟

آیا اگر فردی از بستگانشان فوت کند، بر اساس سنتهای اسلامی به خاک میسپارند و برای او فاتحه میخوانند؟

آیا اگر فرزندی در خانواده آنها به دنیا بیاید، در گوش او اذان گفته میشود؟

جواب این سئوالها برای اکثر افراد مشخص است. بنابراین اینکه بخواهند مسلمانی خود را نفی کنند، تلاشی بیهوده است. رفتار این افراد شبیه کودکانی است که از به دنیا آمدن در خانواده خود راضی نیستند وآرزو دارند در خانواده دیگری به دنیا می آمدند. این کودکان نیز دیر یا زود میفهمند که چنین آرزویی باطل است و بهتر است قدر همین خانواده خود را داشته باشند. یکی از بستگان که دل خوشی از دین و آخوندها نداشت و به کانادا مهاجرت کرده بود و توانسته بود در شرکتی بزرگ کار پیدا کند، چنین بیان میکرد که وقتی ببینی که مثلا هندی ها فقط به این دلیل که از کشوری اسلامی آمده ای، اگر نقطه ضعفی از آدم پیدا کنند، حتما آنرا به همه خواهند گفت تا ضربه بزنند و از طرف دیگر پاکستانی ها را ببینی که تمام تلاش خود را برای مخفی کردن اشتباهاتت و جبران آن بکار میبرند تا دیگران از آن سوء استفاده نکنند، در می یابی که چه بخواهی و چه نخواهی مسلمانی و اگر هم این مطلب را بخواهی فراموش کنی، هم دوست و هم دشمن آنرا به یادت خواهند آورد.

واقعا کدام یک از نواهی اسلام مورد اعتراض آنهاست؟ حرمت خیانت در امانت، حرمت دروغ، حرمت ظلم، حرمت زنا و فحشاء، حرمت ربا، حرمت غصب، حرمت رشوه؟ و یا به کدام یک از اوامر اسلام ایراد می‌کنند؛ به وجوب نماز و عبادت خدا، به صداقت، به امانت، به رعایت عدالت، به رعایت قانون، به اخوّت و برادری و به مکارم اخلاق؟

آیا میدانند که اگر جهان بینی دینی و توحیدی را کنار بگذاریم، هیچ مبنایی برای تعریف کرامت انسانی نمیشود پیدا کرد و هیچ تفاوتی بین انسان و حیوانات دیگر نمیشود قائل شد، بنابراین هیچ حقی قابل تعریف نیست و کسی را نمیشود به رعایت آن ملزم کرد.

آیا میدانند که مبنای آزادی و حریت قائل شدن برای انسان، اعتقاد به آخرت و آزادی انسان در انتخاب بین بهشت و جهنم و تعیین سرنوشت خودش است و با نفی آخرت هیچ مبنای معتبری برای آزادی نمیشود تعریف کرد.

آیا میدانند که ایده تشکیل خانواده و قانون مند و محدود کردن رفتارهای جنسی و مسئولیت پذیری در برابر تربیت فرزندان، اساسا ایده ای دینی است.

آیا میدانند که این ایده که هر فردی باید اسم داشته باشد، ایده ای مذهبی است که توسط پیامبران الهی آورده شده است. بحث درباره سابقه و تاریخ آن، خود بحث مفصلی است و فقط به این بسنده میکنم که نشانه آن این است که به تناسب فاصله گرفتن افراد از آموزه های مذهبی، اسامی آنها بی معناتر و بی مسماتر و از نظر ادبی بی مفهوم تر میشود.

آیا میدانند که پوشیدن لباس از اول تاریخ به عنوان عملی مذهبی شناخته میشد. همه این را شنیده اند که اولین کسی که خیاطی را یاد بشر داد، ادریس پیامبر بود. تاریخ نویسان آورده اند که با ظهور اسلام و رشد و نفوذ آن در بین قبایل وحشی آفریقایی، مسیحی ها و بقیه قدرت های سیاسی آن دوران، حساسیت و نگرانی زیادی از رشد اسلام نشان نمیدادند و دلیل آن این بود که اولین چیزی که وحشی های برهنه ای که به دین اسلام وارد میشدند، لازم داشتند پارچه و منسوجات بود و همین نیاز بازار بزرگی را برای همه تجار اروپایی و غیره ایجاد کرده بود و بنابراین آنها پیشرفت اسلام در آفریقا را به عنوان فرصتی تجاری قلمداد میکردند. با اینکه لباس پوشیدن عملی مذهبی بوده، در هیچ کجای تاریخ سابقه ندارد که تمدن و شهرنشینی بدون اینکه مردم پوشش مناسب داشته باشند، بوجود آمده باشد و همین مطلب یکی از نشانه های آن است که اساسا ظهور تمدن تنها بر پایه دستورات ادیان الهی امکان پذیر است.

آیا میدانند که برقراری قانون به این معنی که بر تمام آحاد جامعه یکسان و با یک حکم نگاه کند و مسئولیت های جامعه در برابر فرد و همچنین فرد در برابر جامعه را تعریف کند، با پیش فرض دانستن چند مفهوم مذهبی عملی است. اول اینکه روز حسابی هست که آدم در آن روز باید جوابگوی عملکرد خود باشد، و دوم اینکه هیچ عامل مادی مانند ثروت و نژاد و قبیله و قدرت نمیتواند موجب برتری شود به نحوی که قانون را تحت تاثیر قرار دهد. اگر اعتقاد به هدفمند بودن خلقت و مسئولیت انسان در برابر خدا کنار گذاشته شود، به هیچ وجه نمیشود کسی را مجبور کرد که به رعایت هر قانونی پایبند باشد و اگر آحاد جامعه پایبند اجرای قانون نباشند، هیچ حکومتی توان مجبور کردن همه به اجرای مقررات را نخواهد داشت. لذا بدون قانون نمیشود تمدن ایجاد کرد و بدون دین نمیشود قانون تعریف کرد.

چنین افرادی چطور امید دارند در خارج از حدود دین الهی چیزی بدست آوردند؟