باسمه تعالی

این مطلب را شاید قدیمی تر ها شنیده باشند، اما ذکر آن برای جوانترها خالی از فایده نیست، چون با دانستن آن میتوانند رفتار آدمها را در مکالمه بهتر تحلیل کنند و بنابراین موثرتر مکالمه را پیگیری کنند. از قدیم گفته اند که مکالمه آدمها مانند بازی با توپ است. یعنی هر کسی در بازی که توپ به دستش می آید، هنر خود را در بازی با آن نشان میدهد و بعد از او دیگر بازیگران همین روال را ادامه میدهند.

اما تمام تفاوتها در این است که بازیگران چه بازی را انجام میدهند و قوانین این بازی چیست.

مکالمه در بعضی اجتماعات مانند بازی پینگ پنگ است. یعنی هنر بازیکن این است که توپی را که به طرفش آمده کنترل کند و بتواند هنر خود را در برگرداندن آن توپ به حریف نشان دهد. هرچه طرفین بازی حرفه ای تر باشند، این بازی بیشتر طول میکشد و طرفین از این بازی بیشتر لذت میبرند. این مدل مکالمه در جوامع غربی بطور سنتی رایج است و معمولا در پایان یک ابراز عقیده از حریف میپرسند که آیا شما چنین فکر نمیکنید. به این ترتیب حریف را به ادامه بازی تشویق میکنند. در این بازی هرکس که باعث شود بازی متوقف شود، امتیاز از دست میدهد. اگر بخواهید مکالمه ای مانند پینگ پنگ داشته باشید که حریف بتواند آنرا ادامه دهد و بازی قطع نشود، موضوع بحث باید مانند توپ پینگ پنگ کوچک باشد، تا امکان رد وبدل کردن آن وجود داشته باشد.

اما مکالمه برای بعضی دیگر مثل بازی بولینگ است. یعنی بازیکنان بر اساس نوبت و برنامه از پیش تعیین شده بازی میکنند. در این بازی توپ به حریف پاس داده نمیشود، بلکه هنر بازیکنان در این است که با آن هدفی تعیین شده را بزنند و نحوه اندازه گیری میزان موفقیت در زدن هدف برای همه مشخص است. در این بازی بازیکنان سعی نمیکنند امتیازی را از حریف کم کنند، چون این کار امتیازی به آنها اضافه نمیکند. بلکه امتیاز هرکس در هنری است که در بازی کردن با توپ نشان میدهد. ژاپنی ها بطور سنتی به این نحو مکالمه مشهور بوده اند. البته در بین اهل علم هم همین روش کم و بیش رایج است. مکالمه در بین ژاپنی ها به این نحو است که بر اساس سن و موقعیت اجتماعی تقدم و تاخر افراد تعیین میشود و هر کس که نوبت به برسد، کلام خود را آغاز کرده و برای رسیدن به هدف مشخص ادامه میدهد. این بازیکن حق ندارد توپی که در دستش است را به سمت بازیکن دیگر پرتاب کند تا او را از مسابقه بیرون کند. بعد از نشانه گیری و زدن هدف هر کس که بهتر با کلام بازی کرده باشد و به نتیجه مورد نظر رسیده باشد، حرف خود را به کرسی مینشاند.

اما برای بعضی دیگر مکالمه مثل فوتبال آمریکایی و یا بسکتبال است. امتیاز برای بازیکن این است که توپ را به دروازه یا تور حریف برساند. فوتبال آمریکایی کمی خشن تر از بسکتبال است، یعنی برای رساندن توپ به دروازه حریف میشود استخوانهای حریف را خورد کرد. در این بازیها بازیکنان نباید بگذارند توپ به دست حریف برسد و اگر رسید باید با هر حیله ای که قوانین بازی و یا عرف اجازه میدهد آنرا از دست حریف درآورند. بهرحال اشکال مهم همه این بازی ها این است که در این مدل بازیها گرفتن حال حریف امتیاز حساب میشود.

اگر آدم بداند در چه بازی وارد شده و قوانین آن را بشناسد، راحت تر میتواند بازی کند و رفتار حریف را تحلیل کند.

اشکال معمولا وقتی پیش می آید که آدم توپ بولینگ را به دست بگیرد و کسی را به بازی با توپ دعوت کند و تصور خودش این باشد که حریف باید بفهمد که با توپ بولینگ باید بولینگ بازی کرد؛ اما تصور حریف از بازی با توپ، وسطی یا مدل غربی آن به نام Dodge Ball باشد که به محض اینکه توپ به دست حریف برسد بخواهد با آن شما را هدف قرار دهد.

مکالمه بهر حال بازی با توپ است، اما مهم است که قوانین و نحوه بازی را بدانید و با توپ مناسب وارد این بازی شوید. بازی با توپ بولینگ را آدم به کسی پیشنهاد میدهد که بداند با آن بولینگ بازی خواهد کرد و نه وسطی.

مطالبی که عرض شد، شاید خیلی بدیهی به نظر برسد، اما عدم درک همین نکته ساده باعث بسیاری از اختلافات و سوء تفاهم ها میشود. از طرفی دیگر اگر به محض اینکه خواستید باب مکالمه با کسی را باز کنید، بتوانید تشخیص دهید که او مکالمه را مانند چه مدل توپ بازی انجام خواهد داد، خواهید توانست روند مکالمه را بهتر کنترل کنید و از تنش ها و سوء تفاهم ها کم کنید.