باسمه تعالی

اخبار تعطیلی موقت بخش هایی از ادارات دولتی آمریکا از اول اکتبر که به دلیل عدم توافق مجلس نمایندگان و کنگره در تصویب بودجه سال مالی جدید، باعث خانه نشینی حدود 800 هزار کارمند شده، را همه شنیده ایم. از طرف دیگر اگر کنگره تا 17 اکتبر با بالا بردن سقف بدهی مجاز دولت موافقت نکند، دولت آمریکا قادر به پرداخت تعهدات خود در سررسید معین نخواهد بود و مجبور است اعلام ورشکستگی کند. تحلیل های زیادی از کارشناسان سیاسی و اقتصادی در این روزها در این باره ارائه میشود. بعضی ها این وقایع را چنین تحلیل میکنند که دولت آمریکا به عنوان یک ابرقدرت در حال افول است که روز به روز گرفتاری های داخلی آن زیادتر شده و بنابراین توان ماجراجویی در صحنه جهانی را از دست میدهد. چنین تحلیل هایی جامع و کامل نیست و در این نوشته سعی دارم در حد توان این مطلب را تشریح کنم:

اولا در عمدی بودن این وقایع شکی نیست

در طول تاریخ آمریکا بارها بین کنگره و مجلس نمایندگان و دولت درباره سقف بدهی و بودجه اختلاف بوده، ولی همیشه به توافق منجر میشده و همه طرفین مصالح کلی نظام خود را به مصالح جناحی اولویت میدادند. حتی خود اوباما علیرغم اینکه بر موضع خود پافشاری می کند و اعلام کرده که با کنگره مذاکره نخواهد کرد، اذعان کرده که این بحران اخیر کاملا قابل جلوگیری بوده و احتیاجی به تعطیلی دولت نبوده است.

صحنه طوری به مردم وانمود میشود که انگار دو حزب اصلی آمریکا در حال گروکشی سیاسی هستند و به یکباره دیگر توان تحمل همدیگر و مذاکره با یکدیگر را ندارند. اما باید دانست که هر دو این احزاب از یک مرکز هدایت و فرماندهی میشوند و این دعواها بیش از یک جنگ زرگری نمیتواند باشد.

بالا رفتن بدهی های آمریکا به معنی فقر آنها نیست

در اکثر کشورهای جهان دولت ها مسئول انتشار واحد پول ملی هستند و دارائی های ملت به عنوان پشتوانه پول است. اما در آمریکا از 100 سال پیش بانک فدرال که تا جایی که خاطرم هست از شش بانک که اکثر صاحبان آن غیر آمریکایی هستند تشکیل شده، مسئول انتشار پول است. در دولت های دیگر هر وقت به پول که وسیله تسهیل گردش اقتصادی است احتیاج باشد، دولت و یا بانک مرکزی متعلق به دولت، اقدام به چاپ پول میکند. اما در آمریکا دولت این پول را از بانک فدرال قرض گرفته و ملت را بدهکار میکند، در حالی که بانک فدرال پولی را قرض میدهد که قبلا مالک آن نیست. بلکه با قرض دادن این پول، مردم آمریکا به بانکداران بدهکار میشوند. در اینجا کالایی با کالایی معامله نمیشود، بلکه فقط به ازای هر پولی که منتشر شود، میزان بدهی مردم آمریکا به بانک فدرال بیشتر میشود و در نهایت بانکداران خارجی میتوانند هر زمانی که مایل باشند، ادعای مالکیت بر تمام دارائی های مردم آمریکا داشته باشند، بدون اینکه هیچ هزینه ای کرده باشند.

شاید این سیستم به نظر مسخره بیاید، اما واقعیت دارد. این مطلب یکی از عجایب تاریخ است که مردم یک جامعه که خود را متمدن و روشنفکر میدانند، صد سال است که به این مطلب اعتراض جدی نکرده اند.

بنابر آنچه بیان شد، بالا رفتن رقم بدهی دولت آمریکا به بانک فدرال، به معنی این است که ثروت مردم آمریکا بیشتر و بیشتر به جیب بانکداران بین المللی میرود و ثروت در دست آنها متمرکزتر میشود. این به این معنی است که بانکدارانی که در پی بوجود آوردن نظم نوین جهانی هستند، دست خود را در اجرای نقشه هایشان بازتر می بینند.

ورشکستگی دولت آمریکا بزرگ ترین کلاه برداری تاریخ خواهد بود

جدا از بدهی دولت آمریکا به بانک فدرال، دولت هزاران میلیارد دلار اوراق قرضه منتشر کرده که سرمایه داران و دولت های دیگر آنها را خریداری کرده اند. رقم دقیق این بدهی ها برای من مشخص نیست، اما رقم سرمایه گذاری اشخاص، شرکتها و دولتهای خارجی در آمریکا تا پنجاه هزار میلیارد دلار هم برآورد شده است.

اگر دولت آمریکا اعلام ورشکستگی کند، عملا دیگر تعهدی در پرداخت هزاران میلیارد دلار اوراق قرضه ای که در تمام این سالها منتشر کرده نخواهد داشت و این به معنی این است که تمام کشورهای دیگر و سرمایه دارانی که این اوراق قرضه را خریداری کرده اند، دیگر نمیتوانند ادعایی داشته باشند.

حتی اگر دولت آمریکا پس از ورشکستگی خود را متعهد به پرداخت این قرض ها بداند، به دلیل اینکه ورشکستگی باعث سقوط ارزش دلار میشود و ارز مبنا در این قرضها دلار بوده، سرمایه گذاران خارجی فقط میتوانند به کسر کوچکی از سرمایه خود برسند و اصل سرمایه آنها غارت خواهد شد.

ایجاد رکود اقتصادی باعث میشود جامعه آمریکایی به طرح های جنگ طلبانه رضایت دهد

توجه عمده مردم آمریکا معمولا به امکانات زندگی مادی و راحت طلبی معطوف است و اگر در رفاه باشند، حاضر نیستند فرزندانشان را برای جنگیدن در سرزمین های دیگر بفرستند. چند سال پیش که اعتراضات به حضور نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان بالا گرفت، تنها چیزی که توانست اعتراضات را بخواباند این بود که اعلام شد که در افغانستان معادن لیتیوم به ارزش بیش از هزار میلیارد دلار وجود دارد و حضور نیروهای آمریکایی برای تصاحب این معادن لازم است، وگرنه چین ویا هند آنرا از دست آمریکا در خواهند آورد. البته اشغال افغانستان دلایل مهم تری دارد و برای ادامه اشغال، آمریکا بیش از این مبالغ را هزینه کرده است. اما این بهانه توانست مردم آمریکا را قانع کند. معنی این مطلب این است که جامعه آمریکایی به جنگ و اشغالگری نه از موضعی اخلاقی، بلکه با نگاهی مادی برخورد میکند. چنین مردمی اگر در تنگنای اقتصادی قرار گیرند، به اشغال دیگر کشورها و نابودی ملتهای دیگر و حتی استفاده از سلاح های کشتار جمعی رضایت خواهند داد.

بنابراین رکود اقتصادی و ورشکستگی مقدمه برنامه ریزی برای جنگ های بزرگ میتواند باشد.

آمادگی سردمداران نظم نوین جهانی برای تغییرات اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی آمریکا

حدود یک سال پیش در مقاله ای چند خبر درباره آمادگی دولت آمریکا برای مقابله با شورش های داخلی را ذکر کرده بودم. چنین خبرهایی به طور مستمر ادامه دارد. به عنوان نمونه حدود دو ماه پیش خبری پخش شد که FEMA اداره مدیریت بحران فدرال رقم های بالایی از دارو و بسته های غذایی اضطراری را سفارش داده تا قبل از اول اکتبر در ایالت های شرقی اطراف پایتخت انبار شود و درباره این خبر از اینجا و اینجا میتوانید جستجو کنید.

اگر بحران پیش آمده فقط در اثر به توافق نرسیدن دو جناح سیاسی باشد که ممکن است هر لحظه به توافقی دست پیدا کنند، چه دلیل داشت که از دو ماه پیش برای شورش های اجتماعی و سرکوب آن برنامه ریزی کنند؟

تحلیل شخصی ام این است که برنامه ریزی سردمداران نظم نوین جهانی این است که با ایجاد جنگ جهانی آخرین مراحل استقرار این سیستم شیطانی را پیاده کنند و برای این کار احتیاج دارند که بطور عمدی در آمریکا تنش و درگیری و شورش ایجاد کنند تا به بهانه برقراری نظم، اولا نیروهایی که بالقوه توان اعتراض دارند را شناسایی کنند و آنها را قلع و قمع کنند و پس از آن بتوانند نظامی فاشیستی را برقرار کنند تا دست آنها در برنامه های بعدی شان بازتر باشد.

جمع بندی

آنچه گفته شد، درباره برنامه های سردمداران شیطانی نظم نوین است. اما اینکه تا چه حد بتوانند آنها را اجرایی کنند، فقط رب جلیل عالم است. همان طور که در تمام طول تاریخ شاهد بودیم، بارها وبارها رب جلیل نقشه های شیطانی چنین گروه هایی را نقش بر آب کرده و تلاش های آنها را پوچ کرده است. اگر یکبار دیگر هم چنین شود، نه تنها جای تعجب نیست، بلکه باید شکرگزاری هم کرد.

آیه 57 سوره نور چنین است:

لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ

یعنی هیچ گاه گمان نبرید که کافران در زمین بتوانند عاجز کننده رب جلیل باشند [تا بتوانند از دسترس قدرت او بیرون روند]؛ و جایگاهشان آتش است، و بد جایگاهی است.

اما غفلت از نقشه های دشمنان هم کار عاقلانه ای نیست.