باسمه تعالی

در حیات وحش رفتار موجودات شکارچی را بر اساس نیازهای تعریف شده شان میشود تحلیل کرد. شکارچی هایی مانند شیر، پلنگ و گرگ هرچند گروهی زندگی می کنند، اما هر کدام آنها مسئول برآوردن نیازهای خود است و اگر در گروه هستند، فقط به این دلیل است که احساس میکنند نیازهای آنها به این روش بهتر تامین میشود. رهبری در اجتماع آنها مانند اجتماع انسان ها قابل تعریف نیست و اگر به دنبال قوی ترین عضو گروه راه می افتند، فقط به این دلیل است که احساس می کنند او توان بیشتری برای شکار دارد و میخواهند اگر چیزی شکار کرد، آنها هم سهمی ببرند.

انتظار اولیه این است در بین جوامعی که توجه به ادیان توحیدی در آنها کمرنگ تر است، رفتار جوامع را با الگوهای طبیعی بهتر بشود تحلیل کرد. هرچند کلیت این مطلب درست است، این الگو در تحلیل انگیزه های انسان ها گویا نیست. آن چیزی که باعث تفاوت حیوانات با انسان میشود این است که حیوانات در تشخیص نیازهای خود درست عمل میکنند و عاملی باعث فریب آنها نمیشود. اما قضیه در مورد انسان فرق دارد. انسان در معرض فریب شیطان و یارانش است و یکی از مهمترین روش های فریب شیطان، گول زدن انسان در تشخیص نیازهای خود و معرفی موارد غیر ضروری به عنوان نیاز است. تمام اعتیادها و عادات غلطی که در بین انسان ها رایج است، در همین مقوله می گنجد.

تلاش شیطان و یارانش برای فریفتن و به اسارت درآوردن بشر و در نهایت از بین بردن او به دست همنوعان خود، در قرآن و دیگر کتاب های آسمانی به روشنی تشریح شده است. ابزار دیگر شیطان، ابداع شبه ادیان بت پرستانه قدیمی و مکاتب انحرافی و همچنین روش هایی مانند ایجاد اختلاف و سوء تفاهم است. شیطان ابزاری مادی برای ضربه زدن به انسان ها ندارد و فقط از طریق دستهای خود انسان ها میتواند به آنها صدمه بزند.

این مقدمه را از آن جهت آوردم که به این مطلب برسم که هر چند جوامع غربی نیاز ذاتی به تسلط بر منابع طبیعی دیگران و گسترش هژمونی خود و شکست رقبا ندارند، به خاطر فریب شیطان، در تشخیص نیازهای خود اشتباه میکنند. اما روش آنها در رسیدن به آنچه نیاز می پندارند، همان الگوهای طبیعی است که در حیات وحش میتوان مشاهده کرد.

بنابراین برای تحلیل رفتارشان و یافتن بهترین روش های مقابله با آنها باید روی رفتارهای جانوران شکارچی مطالعه کرد و در مواجهه با آن از آن الگو گرفت. وقتی که قصد کردم درباره رفتارشناسی شکار و شکارچی بنویسم، یافتم که بهترین راه نمایش دادن آن به صورت تصویری است.

در ویدئو کلیپ ذیل خانمی در بین یک دسته پلنگ پیاده میشود و به طرف آنها راه می رود و هیچ سلاحی با خود حمل نمی کند. هر کدام از پلنگ ها که به طرف او می آید، مستقیما به او نگاه کرده و خود را مصمم به ضربه زدن به او نشان میدهد. هر از چندگاهی یکی از پلنگ ها یک حرکت تند به طرف او میکند تا ببیند آیا میترسد یا نه. اما این خانم عقب نشینی نکرده و احساس ضعفی نشان نمیدهد. چون می داند در این بازی شکار و شکارچی نقطه ضعف نشان دادن همان است و تکه تکه شدن همان.

ایشان میداند که حافظه پلنگ ها محدود است و برای اینکه حواس و تمرکز پلنگ ها را از خود به چیز دیگری مشغول کند، کفش خود را در می آورد و با مشغول کردن ذهن آنها، هر چه برای حمله نقشه کشیده بودند، را از ذهن آنها پاک میکند. اما کفش را به آنها نمی دهد، چون میداند برداشت شکارچی از این کار این است که میشود از او امتیاز گرفت و این را به عنوان نقطه ضعف حساب میکند.

این خانم برای اینکه طرز رفتار پلنگ های شکارچی را نشان دهد، چند بار قدمی عقب نشینی میکند و عکس العمل پلنگ ها این است که با سرعت به او نزدیک میشوند. اما وقتی دوباره سر جای خود می ایستد، پلنگ ها در حمله خود تردید میکنند. آخر کار این خانم بدون اینکه صدمه ای به پلنگ ها زده باشد و بدون اینکه صدمه ای خورده باشد، سوار موتور خود میشود و میرود.

درسی که از این کلیپ میشود گرفت این است که برای مقابله با دشمنان سلاح های برتر حرف اول را نمی زند. قدرت بدنی و قوی بودن پنجه و ضربه مشت برنده میدان را تعیین نمیکند. دلیل آن هم این است که اگر این برخورد به درگیری می انجامید، این فرد هرچه قدر هم قوی بود و اسلحه داشت، نمیتوانست قبل از اینکه صدمه ای بخورد، 12 پلنگ را یکجا از بین ببرد و سالم بماند. حتی قیافه خشن و ترسناک هم به درد نمیخورد، چون شکارچی روان شناسی را خوب بلد است و در پس قیافه خشن، احساس ضعف را سریع حس میکند. نعره های بلند و گوش خراش ممکن است بطور لحظه ای اثر داشته باشد، ولی زود اثر خود را از دست میدهند. نکته مهم این است که باید به حریف نشان داد که ریسک حمله بالا است و ممکن است به جای اینکه چیزی بدست آورد، چیزی هم از دست بدهد.