درباره تحلیل سیاسی
تاریخ نشر:باسمه تعالی
زمانی تفکر غالب این بود که برای ارائه تحلیل سیاسی باید به اطلاعات پشت پرده دست داشت و به دلیل اینکه اخباری که در دسترس مردم قرار میگیرد، خوراکی برای افکار عمومی است و پروپاگاندایی است که از طرف دولت های متبوع به خورد مردم داده میشود، نمیشود از آنها نتیجه درستی گرفت. این حرف هیچ وقت درست نبود، و افراد خبره با بررسی اخبار عادی همیشه میتوانستند سره را از ناسره جدا کنند. ولی غلط بودن این باور در دوره اخیر بیش از همیشه آشکار است. دلیل آن هم این است که همه به مبادی خبر از اطراف و اکناف جهان دسترسی دارند و کسانی در ارائه تحلیل سیاسی از بقیه موفق تر هستند که نکات زیر را بهتر از بقیه در نظر داشته باشند:
اول: درک قابل قبولی از انسان و روان شناسی و نحوه عمل و توانایی او لازم است.
نمونه بارزی که میتوانم مثال بیاورم، جریان فتح خرمشهر است که پس از آن فرماندهان نظامی ایرانی نگران بودند که صدام قصد پاتک زدن و حمله مجدد داشته باشد. ظاهرا آقای خمینی چنین نگرانی را بی دلیل می داند و بیان میکند که صدام شکست را پذیرفته است، به این دلیل که گفته "ما پیروزمندانه عقب نشینی کردیم". شاهد تاریخی هم که می آورند داستان نادر بود که ظاهرا در جنگی به سختی شکست میخورد و وقتی تاریخ نویس او در شرح ماجرا مینویسد که مختصر چشم زخمی به ارتش ما وارد آمد، آن را رد کرده و میگوید بنویس که با ما چه کردند و چه بلایی سر ما آورند. نکته روان شناسی آن این بود که اگر کسی توان و عزم جبران شکست را داشته باشد، نمی گذارد خاطره شکست فراموش شود. اما وقتی انسان به ماستمالی کردن قضیه رو می آورد، یعنی دریافته که توان جبران ندارد و شکست را از نظر روانی پذیرفته است.
برای درک نحوه عمل افراد و ملت ها، مطالعه تاریخ قطعا لازم است.
دوم: فرق واقعیت و تخیل را بتوانند تشخیص دهند.
در وهله اول همه فکر میکنند که فرق واقعیت و تخیل را میدانند. اما چنین نیست و برآورد شخصی ام این است که نسل بعد از نسل چنین توانی در حال کاهش است. در قرن بیستم خواندن رمان و داستان رایج بود و در بسیاری از موارد شخصیت های معرفی شده در آن داستان ها و نحوه تصمیم گیری و عمل آنها را در دنیای واقعی نمیشد پیدا کرد. البته اعتراض هم جایی نداشت، چون واضح است که یک رمان فقط یک داستان است و قرار نیست واقعی باشد. اما همین مقدار برای اینکه افراد نتوانند مرز واقعیت و تخیل را تشخیص دهند، کافی بود. با فراگیر شدن سینما و تلویزیون و علی الخصوص فیلم های تخیلی و Sci-Fi این ضعف شدت گرفت. در دهه های اخیر نیز بازی های کامپیوتری جوانترها را در یک دنیای مجازی برده که هیچ شباهتی به دنیای واقعی ندارد. در چنین دنیای مجازی است که می توان به عنوان مثال به مردم قبولاند که چند فضانورد از لایه محافظتی زمین خارج شده، چند روز تحت شدید ترین اشعه های مرگبار کیهانی باشند، روی ماه تحت تابش مستقیم نور خورشید، در محیطی که چند صد درجه سانتیگراد حرارت دارد، راه بروند، و بعد به زمین برگردند و بیش از چهل سال بعد از آن با سلامت کامل زندگی کنند.
نمونه دیگر خبری بود که چند سال پیش پخش شد و پخش شدن آن حاکی از این بود که شایعه سازان و مخاطبان آن ارتباط خود را با دنیای واقعی از دست داده اند. خبر حاکی از این بود که کامیونی که حامل 18 میلیارد دلار طلا بود و توسط مقامات بالای ایرانی دزدیده شده بود، در ترکیه توقیف شده بود. در حالی که میشد با یک محاسبه ساده دریافت که با این مبلغ میشد حداقل 360 تن طلا در آن زمان خرید و کامیونی که این حجم طلا را بتواند حمل کند وجود ندارد. بعد ادعا شد که بخشی از این محموله پول نقد بود. در حالی که کاروانی از کامیون ها لازم است تا بتوانند این مقدار پول نقد را حمل کنند. در همان زمان حجم کل دلار در گردش در کل جهان 850 میلیارد دلار بود. بنابراین پیدا کردن چنین حجمی از پول نقد آن هم در ایران، بدون اینکه فقدان آن در بازار مشهود باشد، کار شدنی نیست.
سوم: بازیگران صحنه بازی سیاسی را بشناسند
چه این صحنه سیاسی مورد نظر در یک کشور باشد و چه در صحنه جهانی. شناخت بازیگران صحنه مورد نظر به درک این مطلب کمک میکند که مشکلاتی که هر بازیگر صحنه سیاسی و رقابت هایی که با آن روبرو هست را بشناسیم، و به این وسیله به انگیزه های حرکت های او پی ببریم.
چهارم: پروپاگاندا و همچنین روش های وارونه نشان دادن واقعیت را بشناسند و انگیزه های گروهی را که آنها را پخش میکند، بتوانند بررسی کنند. درباره روش های وارونه نشان دادن واقعیت قبلا مختصرا نوشته بودم. چنین میگویند که وقتی جنایتی رخ میدهد و کارآگاهان پلیس به دنبال سرنخی برای پیدا کردن مجرم میگردند، اولین سئوالی که به دنبال جواب آن هستند این است که چه کسی از این جنایت نفع میبرد. چنین سئوالی آن قدر معمول بوده که اصطلاح لاتین Cui Bono به معنی "چه کسی نفع میبرد؟" هنوز در بین بسیاری از زبانها رایج است.
مجموع این توانایی ها به انسان کمک میکند که بتواند نقطه ها را به وصل کند، خطوط را رسم کند و از بالا تصویر کلی را مشاهده کند.
دسترسی به اسرار پشت پرده و گزارش های سازمان های اطلاعاتی به شرطی میتواند مفید باشد که از صحت آن بشود اطمینان حاصل کرد و چنین اطمینانی معمولا غیر قابل حصول است. دلیل آن هم این است که بسیاری از این گونه خبرها را ماموران دو جانبه ای اطلاع میدهند که بخشی از آن درست است و بخش دیگر برای فریب رهبران جناح متخاصم و به اشتباه محاسبه انداختن آنها طراحی شده است. بنابراین آن کس که در موضع تحلیل این خبرها است، باید همان روشی را در برخورد با آنان داشته باشد، که با اخبار غیر سری در دسترس عموم دارد. این قضیه به قدری جدی است که یک نفر مسئول باید بداند که اگر سازمان های اطلاعاتی رقیب بفهمند او به خواندن روزنامه خبری خاصی عادت دارد، ممکن است سیر اخبار در آن روزنامه خاص را به نحوی تغییر دهند تا درباره یک موضوع خاص او را به اشتباه محاسبه وادار کنند. بنابراین باید چنین فردی مرتبا منابع خبری خود را تغییر داده و به منبع خاص اکتفا نکند.
نتیجه ای که میخواهم به آن برسم این است که رهبران هر کشوری علیرغم دسترسی به گزارش های سازمان های اطلاعاتی خود و دانستن اسرار پشت پرده، مزیتی نسبت به دیگران ندارند، و در نهایت مجبورند برای ارائه یک تحلیل سیاسی از همان منابعی استفاده کنند که در دسترس دیگران است؛ و آن کس که در این کار باتجربه تر و خبره تر است، میتواند تحلیل بهتری ارائه کند. تکیه بر گزارش های سازمان های اطلاعاتی و یا ارتباطات پشت پرده بعضا منجر به اشتباهات فاحشی میشود که موارد زیادی از آن را در بین رهبران کشورهای جهان، علی الخصوص رهبران معاصر، میبینیم.
سلام
خیلی ممنون از مطلبتون.
من متوجه شدم که این مطلب رو در پاسخ به نظر قبلی من نوشته اید (احتمالا) و اولا بازهم باید از توجهتون تشکر کنم.
ثانیا در مورد این نوشتار باید بگم که واقعیتهایی که شما به آن ها اشاره نموده اید، تنها بخشی از نظر من رو مورد بررسی قرار داده. اما به نظر شما کلیت تحلیل من غلط بوده؟ در اینکه من تحلیلگر سیاسی نیستم شکی نیست و من هم تمامی نظراتم رو از سایت های تحلیلی-خبری دریافت میکنم. اما کلیت مطلب رو فکر نکنم بشه رد کرد.
یعنی شما نظرتون اینه که تنها بازیگر موثر خارجی که در مقابل غرب و مخالفان سوریه قرار گرفته، ایرانه. ینی رهبری جبهه تنها در دست ایرانه و سوریه و چین منفعت چندانی به غیر از اون چیزی که ایران تعریف کرده توی سوریه ندارند؟
یعنی انقدر وزنه ایران سنگینه که بتونه توی این شرایط به راحتی و بدون توجه به حجم سنگین مداخلات خارجی، بشار اسد رو با یک گزینه مطلوب تر جایگزین کنه. یعنی در شرایط فعلی راه بهتر از سوریه برای کمک به حزب الله و فلسطینیان هست؟
با سلام و عرض تشکر از عنایت شما،
در مورد تحلیل جنابعالی حرفی نداشتم و به نظر درست می آمد. حرف من تنها بیان آرزویی برای این بود که اگر! فرصتی برای ایران پیش آمد، بتواند به دنبال جایگزین بهتری برای بشار اسد باشد. بشار اسد با این نحوه تفکر و نحوه عمل شانسی برای بقا ندارد. فکر میکنم رهبران ایران هم از این مطلب خبر داشته باشند و سیاست آنها فقط وقت گذرانی باشدو تدبیر سازنده ای را دنبال نمیکنند.
اما چین و روسیه به سوریه فقط به عنوان کارت بازی نگاه میکنند و تنها دنبال این هستند که سهم قابل قبولی در آینده منطقه برای خود حفظ کنند. اما هر دوی اینها اتحاد کشورهای اسلامی و ایجاد یک بلوک قدرتمند اسلامی را خطری برای خود میدانند. در خبرها خواندم که در سین کیانگ چین پلیس خانه به خانه میرود و به همه افراد خانه خوراکی میدهد تا مطمئن شود که روزه نمیگیرند، چون روزه گرفتن را غیرقانونی و جرم اعلام کرده. در روسیه هم محدودیت های زیادی اخیرا بر علیه مسلمین اعمال شده است. این به این معنی است که هر دوی اینها در نهایت با پروژه غرب برای نابودی کامل اسلام و از بین بردن عاملی که بتواند در آینده مسلمین را متحد کنند، هماهنگ هستند. فقط تلاش آنها برای گرفتن سهم بیشتر است.
اما در مورد ایران باید گفت که متاسفانه در سالهای اخیر روند گسترش فساد اخلاقی و مالی و اجتماعی شدت گرفته و تلاش های دشمنان خارجی در این زمینه سهیم بوده است. در خبرها خواندم که روزانه بیست هزار پرونده جدید به محاکم قضایی وارد میشود. با چنین جامعه ای نمیشود کارهای بزرگ را دنبال کرد. قطعا اگر وضعیت داخلی مطلوب بود، توان حرکت های موثرتر و خلاقانه تر وجود داشت.