باسمه تعالی

با پایان گرفتن شایعه پایان جهان در 21 دسامبر 2012 شاید خیلی ها فکر میکردند که چنین شایعاتی از رونق بیافتد. اما بازار این قبیل شایعات همانند گذشته داغ است. یکی از دلایل اصلی آن هم این است که سرنخ پخش چنین شایعاتی به دولت های بزرگ جهان، سازمان های جاسوسی و به تعبیری مجریان طرح نظم نوین جهانی برمی گردد، و در پخش چنین شایعاتی کاملا روان شناسانه و حرفه ای عمل میشود.

ماجرای شایعات اخیر از آنجا شروع شد که آمریکا و اسرائیل که به ایران تا پایان سال شمسی قبل برای تعیین تکلیف پرونده هسته ای وقت داده بودند، در پایان سال تصمیم گرفتند که تا انتخاب رئیس جمهور بعدی ایران صبر کنند و بنابراین ضرب العجل خود را سه ماه عقب انداختند و اعلام کردند که تا روز 22 ژوئن صبر خواهند کرد. تا اینجای کار نگرانی خاصی وجود نداشت. دلیل آن هم این بود که برای همه روشن شده بود که دلیل اصلی اینکه آمریکا و اسرائیل تهدیدات خود را عملی نمی کنند این است که دریافته اند که چنین جنگی بسیار پر هزینه است و مردم آمریکا از پرداخت هزینه های جنگ های اخیر خسته شده و آمادگی پذیرش جنگ جدیدی را ندارند.

اما این همه ماجرا نبود.

به تدریج معلوم شد که در سریال های تلویزیونی و فیلم های هالیوودی این تاریخ با ظرافت در بعضی صحنه ها آورده شده است و درست مشابه همان کاری که درباره 11 سپتامبر شده بود که اذهان مردم را برای وقوع حادثه ای مهم در آن روز آماده کرده باشد، همین کار درباره 22 ژوئن نیز شده است. به علاوه این تاریخ به نحوی انتخاب شده که همان اعداد 11 سپتامبر را تداعی کند، چون این تاریخ درست 11 سال و 9 ماه و 11 روز بعد از حادثه 11 سپتامبر است. حتی داستانی در سال 2009 به نام Blacjack منتشر شده بود که در آن خبر از وقوع 6 حمله تروریستی هسته ای به آمریکا و همچنین لندن در این روز داده که توسط عوامل ایران، سوریه و چین انجام میشود. در آن داستان چنین آمده که این حادثه چنان اثر مهمی بر جای خواهد گذاشت که به تشکیل اتحادیه آمریکای شمالی و روی کار آمدن رهبری جدید منجر خواهد شد. البته این قسمت از داستان کاملا غیر محتمل است و احتمالا برای این درج شده که اذهان جستجوگر آن را فقط یک قصه تخیلی قلمداد کنند. اما بسیاری از علائمی که در آن قصه آورده شده، نشان از این دارد که چیزی بیش از یک قصه است و به عنوان یک عملیات تاثیرگذاری روانی باید آنرا محسوب کرد. به عنوان نمونه در سال 2009 سوریه بیشترین همکاری را با غرب درباره تروریسم داشت و به هیچ عنوان به عنوان کشوری که قصد انجام عملیات تروریستی در غرب داشته باشد، قابل معرفی نبود.

اخبار دیگر نیز حاکی است که بر شدت ایران هراسی در روزهای اخیر افزوده شده است. مثلا یک وزیر اسرائیلی ادعا کرده که ایران فقط چند هفته دیگر زمان نیاز دارد که بمب اتمی خود را بسازد. اخیرا هم آمریکا قصد خود در مداخله مستقیم در صحنه نبرد سوریه را مطرح کرده و بررسی ایجاد منطقه پرواز ممنوع و استفاده رژیم سوریه از سلاح های شیمیایی را عنوان کرده است. همچنین اعلام کردند که نیروهای آمریکایی که به قصد انجام مانور به اردن رفته بودند، تا اطلاع ثانوی در اردن باقی خواهند ماند.

قبلا در مقاله ای تحت عنوان آیا قرار است در المپیک 2012 لندن اتفاقی بیافتد مطرح کرده بودم که یکی از تکنیک هایی که توسط مجریان طرح نظم نوین جهانی به کار گرفته میشود این است که خود آنها شایعاتی درباره نقشه های شومی که برای تسلط بر دنیا دارند، پخش می کنند. در این شایعات از سازمان دهی عملیات تروریستی و انتساب آن به مسلمین و علی الخصوص ایران، و همچنین از نقشه های آنها برای تسلط بر جهان حرف زده میشود. چند هدف در این کار دنبال میشود:

اولا پخش این شایعات به آنها کمک میکند که در ذهن مردم عادی خود را مسلط بر امور جهان جلوه دهند. در حالی که هرچند طرفداران این گروه های شیطانی مدیریت اکثر مراکز مالی، سیاسی و نظامی را در دست دارند، فاقد بازوهای اجرایی کارآمد هستند و اگر بدنه نیروهای نظامی و اجرایی و در کل مردم جامعه از اطاعت آنها سرباز بزنند و سلطه آنها را نپذیرند، نقشه های آنها نقش برآب خواهد بود.

دوما وقتی چنین شایعاتی را مخالفین نظم نوین جهانی بازگو کرده و پخش کنند، و حوادثی که در آن شایعات قرار بود رخ دهد، به وقوع نپیوندد، موجب بی اعتباری مخالفین خواهد بود و در ذهن مردم میشود آنها را خیال پرداز و طرفدار توهم توطئه معرفی کرد.

سوما هرچند وقایعی که در این شایعات از آن حرف زده میشود، احتمالا رخ نخواهد داد، اما اثر جانبی این کار این است که اذهان عموم مردم جهان چنین برنامه ریزی میشود که انجام کارهایی تروریستی از مسلمان ها و علی الخصوص ایران بعید نیست و اگر حادثه مشابهی در زمان غیر قابل پیش بینی دیگری رخ داد، یاد مسلمین و ایران اولین چیزی است که در ذهن مردم تداعی میشود.

بنابراین هرچند چنین شایعاتی معمولا به وقوع نخواهد پیوست، اما پخش آنها باید مهم تلقی شده و با دقت بررسی شود و انگیزه های در پس این شایعات درست بررسی شود.

با پایان گرفتن انتخابات ریاست جمهور و پیروزی حسن روحانی، برداشت عمومی این است که مردم ایران به اعتدال گرایی و تسامح و تعامل در سیاست خارجی رای داده اند. اما اینکه انتخاب ریاست جمهوری میانه رو چقدر به حسن ارتباط ایران با کشورهای غربی منجر شود، بحث دیگری است. کمال ساده انگاری و زودباوری است اگر فکر کنیم که ریشه اختلافات ایران با غرب بر سر مواردی مثل حقوق بشر و یا سنگسار کردن زناکاران و یا مواردی مانند آن است. یا اینکه فکر کنیم که غرب فقط با رژیم کنونی مشکل دارد و با رفتن این رژیم و روی کار آمدن دولتی ملی گرای طرفدار غرب، دشمنی های غرب پایان می یابد. البته شاید در ظاهر تظاهر به روابط حسنه کنند و با ارسال خوانندگان و هنرپیشه های خود، توهم ارتباط فرهنگی را ایجاد کنند، اما همان طور که تجربه عراق نشان داده، به چیزی کمتر از فروپاشی و تجزیه کشور و ایجاد زمینه جنگ داخلی برای دهه های آتی، رضایت نخواهند داد. واقعیت آمریکا و در کل بلوک غرب این است که همچون گرگ گرسنه ای هستند که برای سیر کردن خود باید طعمه ای را شکار کنند. بنابراین هرچند در ظاهر از روی کار آمدن میانه روها در ایران استقبال خواهند کرد، اما در عمل سطح مطالبات خود را آن قدر بالا خواهند برد تا اولا تا جایی که ممکن است دستاوردهای خود را بدون اینکه نیازی به شلیک گلوله باشد، به حداکثر برسانند؛ و دوما زمینه توافق فراگیر را از بین ببرند، تا بهانه ای برای حمله و درگیری نظامی داشته باشند.

علیرغم اینکه تصور عمومی بر این است که آمریکا توان حمله به ایران را ندارد، اما ظاهرا برنامه های حمله و آمادگی مربوط به آن در حال انجام است و البته چنین چیزی عملی نخواهد شد، مگر اینکه از همراهی عوامل نفوذی در ایران مطمئن باشند و اذهان جوامع غربی را با انجام عملیات تروریستی ساختگی، بر علیه مسلمین بسیج کرده باشند.

بنابراین با اخبار و شایعات اخیر بهتر است با دقت و تامل بیشتری برخورد شود.