باسمه تعالی

در دانشگاه با اینکه در رشته ای فنی تحصیل می کردم، درسی داشتیم به نام منطق صوری. دلیل گنجاندن چنین درسی در برنامه دانشجویان هم این بود که آنها روش فکر کردن صحیح را یاد گرفته و با قواعد آن آشنا شوند. البته چندان فایده و اثری در آن درس منطق صوری نیافتم. یکی از دلایل آن هم این بود که بیشتر تمرکز درس بر اصطلاحات فنی بود و کمتر به تمرین تفکر صحیح می پرداخت و برخورد دانشجویان هم این بود که فقط نمره درس را بگیرند و از دست آن راحت شوند.

معادل این درس در دانشگاه های غربی به نام Critical Thinking است و دانشجویان اکثر رشته ها موظف به گذراندن آن هستند. تمرکز این درس معمولا به جای اصطلاحات فنی و بررسی اقسام قیاس، روی تمرین منطقی فکر کردن است و با بحث کردن روی مثال های متعدد، نقاط قوت وضعف استدلال ها را بررسی میکنند. دلیل این روش هم این است که دانشجویان اصطلاحات فنی را با گذر اندک زمانی فراموش می کنند، ولی اثر تمرین های صحیح فکر کردن، با دوام تر است. البته به دلایلی که در ذیل بحث خواهد شد، در نهایت دانشجویان غربی هم چندان در فن منطقی و عاقلانه فکر کردن متبحر نمیشوند.

اساسا کمتر کسی با قصد کسب معرفت و شناخت به مراکز علمی دوره معاصر مراجعه می کند، بلکه تحصیل معمولا برای این است که حرفه و فنی یاد گرفته شود تا بشود با آن کسب و کاری داشت. بنابراین توقع چندانی نباید داشت که کسی به این مباحث توجهی داشته باشد.

قواعد و قوانين منطقى به منزله يك مقياس و مـعـيـار و آلت سـنـجـش اسـت. هـرگـاه بـخـواهيم درباره هر موضوع علمى يا فـلسـفـى تـفـكـر و اسـتـدلال كنيم بايد استدلال خود را با اين مقياسها و معيارها بسنجيم و ارزيـابى كنيم كه به طور غلط نتيجه گيرى نكنيم . منطق براى يك عالم و فيلسوف كه از آن اسـتـفـاده مـى كـنـد نـظـيـر شـاقول يا طراز است كه بنا از وجود آنها براى ساختمان اسـتفاده مى كند و مى سنجد كه آيا ديوارى كه بالا برده است عمودى است يا نه ؟ و يا آيا سطحى كه چيده است افقى است يا نه ؟ هنگامی که با ظریف ترین مطالب علمی سرو کار داریم، اتخاذ یک متدولوژی مدون و روش سازمان یافته در تحلیل لازم است. از این رو آشنایی با قواعد منطق ضروری است.

نکته ای که کمتر به آن توجه میشود این است که اگر آموزش قواعد منطق واقعا به تفکر صحیح و تشخیص درست از نادرست و خطا از صواب کمک میکنند، چرا در قرآن به یادگیری آن سفارش نشده و یا مثلا اقسام قیاس در قرآن آورده نشده است؟ جواب این سئوال این است که درک قوانین منطق برای انسان فطری است. هر انسانی می فهمد که جمع نقیضین محال است. رب جلیل در سوره شمس آیات 7 و 8 میفرماید:

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا یعنی قسم به نفس انسان و آنکه آن را درست و نیکو نمود، سپس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد.

بنابراین از نظر قرآن تشخیص حق از باطل جزء سرمایه ای است که رب جلیل هنگام خلقت انسان به او عطا کرده و هر فردی چنین سرمایه ای را داراست. در واقع منطق و قوانین آن جزء بدیهیات هستند و فطری محسوب میشوند و همه انسان ها از چنین روش هایی برای استدلال و نتیجه گیری های روزمره خود استفاده می کنند، بدون اینکه چنین درسی را خوانده باشند و با اصطلاحات آن آشنا باشند.

اما اینکه چه میشود که انسان به خطا می افتد را آیات بعدی همان سوره شمس تشریح می کنند:

قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا یعنی بی تردید کسی که نفس را [از آلودگی پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد. و کسی که آن را [به آلودگی ها و امور بازدارنده از رشد] بیالود [از رحمت حق] نومید شد.

انسان اگر آینه وجود خود را صاف و پاک نگاه دارد، نفس او حقایق را به او نشان خواهد داد و اگر آن را آلوده کند، درک و فهم ناقصی خواهد داشت. نمونه دیگر آیات 16 تا 18 سوره فجر است که می فرماید:

وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ

یعنی: و اما چون او را بیازماید، پس روزی اش را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار و زبون کرد. این چنین نیست که می پندارید، بلکه یتیم را گرامی نمی دارید و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند تشویق نمی کنید.

شاید انتظار اولیه این باشد که قرآن به انسانی که در معرض آزمایش الهی قرار گرفته و تنگ شدن روزی را تحقیر و اهانت می پندارد، دلایل منطقی این پدیده را شرح کند و به او توضیح دهد که چرا چنین احساسی درست نیست. اما قرآن کمتر به توضیح واضحات می پردازد و در عوض موضوع را ریشه یابی کرده و خطاهایی را که به ایجاد چنین احساسی منجر شده تشریح میکند. برای انسان سلیم النفس واضح است که روزی پا به این دنیا گذاشته و روزی هم از این دنیا خواهد رفت و اگر پروردگار عالم به او روزی نمیرساند، قطعا امکان حیات نداشت. وقتی پروردگار عالم هم قادر به رساندن روزی است و هم فراموشی در او راه ندارد، بنابراین جایی برای احساس ناراحتی در کم و زیاد شدن روزی نیست. لذا چنین احساسی نتیجه تفکر منطقی نیست که بخواهیم با استدلال آن را رفع کنیم، بلکه باید گناه هایی که مانع تفکر صحیح هستند را یادآور شد تا زمینه تفکر صحیح ایجاد شود.

عوامل بازدارنده تفکر صحیح

در نوشته دیگری حدیثی را از امام صادق (ع) آورده ام که 75 لشگر جهل را می شمارد و در مقابل هر یک از آنها لشگری در جبهه عقل را نام میبرد که با کمک گرفتن از آن، انسان میتواند آسیب آن لشگری جهل را دفع کرده و سالم بماند. هر یک از این لشگری های جهل مانعی در برابر تفکر صحیح است و تا انسان در معرض آسیب آن است، انتظار تفکر صحیح بیهوده است. چطور میشود انتظار داشت که فردی مثلا بخیل فقط به این دلیل که با قواعد منطقی آشنا است، در موضعی که منافع خود را در خطر می بیند، بر اساس منطق حکم کند؟

در مقاله ای دیدم که در آن فقط چند مورد از موانع تفکر صحیح بررسی شده است. البته لیست کامل موانع در همان حدیث امام صادق است که جای دارد یک به یک بررسی شود. این مطالب را از آن جهت آوردم که همه ما تا حد امکان زمینه تفکر صحیح را در خود ایجاد کنیم. سلیم النفس بودن انسان به معنی معصوم بودن او نیست، بلکه این امکان را برای انسان فراهم میکند که از اشتباهات خود درس بگیرد و خطاهای خود را تکرار نکند. بعضی مواقع یک قضیه به آدم عرضه میشود که مـقـدمـاتـى كه آنها را پايه قرار داده و معلوم فرض كرده، خطا و اشتباه است، يعنى مقدماتى كه مصالح استدلال را تشكيل مى دهد میتواند فاسد باشد. در چنین مواردی ذهن میتواند دچار خطا بشود. اما تجربه و ممارست در تفکر صحیح به این منجر میشود که مصالح فاسد را بهتر بشود تشخیص داد و کمتر از چنین مصالحی در استدلال استفاده کرد.