باسمه تعالی

در چند هفته ای که گذشت، چند اتفاق مهم بین المللی رخ داد که ارزش آن را دارد که دوباره بررسی شود.

انتخابات ریاست جمهور آمریکا

اولین مطلب درباره انتخابات ریاست جمهور آمریکا که منجر به انتخاب مجدد اوباما شد، می باشد. اساسا اینکه چطور شخصی مانند اوباما در دور اول به این سمت انتخاب میشود، خود حاوی نکات بسیار است. اوباما مظهر نابودی تمام چیزهایی است که جامعه آمریکایی به طور سنتی عزیز و محترم میشمردند.

اولا در جامعه ای که حدود 150 سال است که برده داری در آن لغو شده و حتی تا چند دهه پیش سیاه پوست ها حق نشستن در صندلی های جلو اتوبوس عمومی را نداشتند و باید در عقب اتوبوس در قسمت مخصوص خود می نشستند، انتخاب فردی سیاه پوست به ریاست جمهور برای خیلی ها هنوز قابل هضم نیست.

دوما طبق قوانین رئیس جمهور آمریکا باید در خاک آمریکا به دنیا آمده باشد و پدر او هم شهروند آمریکایی باشد. در حالی که بنا به اعتراف خود اوباما، او در کنیا به دنیا آمده و پدرش شهروند آمریکا نبوده است. بنابراین انتخاب او به نوعی تحقیر قوانین و سازمان های مجری قانون است. آنچه شهروندان آمریکایی از این مطلب برداشت میکنند، این است که دیگر امیدی به اجرای قوانین و رعایت آن نباید داشته باشند.

سوما نه خانواده اوباما شهرت به سلامت داشت و نه خود او سابقه خوبی دارد، بلکه شایعات درباره سابقه هم جنس بازی او بسیار زیاد است. بنابراین هیچ نکته مثبتی درباره او نیست که شهروند آمریکایی به خاطر آن از داشتن چنین رئیس جمهوری افتخار کند.

چهارما از نظر کمالات فردی، بسیار ضعیف است و توان حرف زدن بدون دستگاه TelePrompter ویا تکرار حرفی که از طریق گوشی به او القا میشود، را ندارد.

پنجما عملکرد اقتصادی او در مدت مسئولیت بسیار بد بوده و باعث شده بدهی جامعه بسیار بالا برود.

ظاهرا گروه های شیطانی حاکم بر این جامعه قصد داشتند با معرفی چنین کسی، شهروندان آمریکایی را از هر آنچه باعث غرور آنها و احساسات ملی گرایی و تعریف هویتی مستقل شود، محروم کنند، تا بدین طریق آنها را برای استقرار نظم نوین جهانی که در آن شهروندان آمریکایی مانند همه دیگر انسان ها، حق هیچگونه مقاومتی نداشته باشند و موظف به اجرای دستورات و منویات رهبران گروه های شیطانی باشند، آماده کنند.

مطلب دیگری که باعث شد اخیرا حساسیت گروه های مذهبی مسیحی را نیز برانگیزد، این بود که در یک مراسم اعطای جوایز، هنرپیشه ای اوباما را Our Lord and Savior که فقط خطاب به خدا گفته میشود، خطاب کرد. این مطلب را بعضی مسیحیون به نشانه این گرفتند که اوباما قصد دارد نقش ضد مسیح آخرالزمان را بازی کند.

اشتباه اسرائیل در جانبداری از رقیب اوباما

اساسا مجموعه غرب سرمایه گذاری هنگفتی روی این مطلب کرده تا به جهانیان القا کند که یهودیها کنترل تمام ثروت را در دنیا دارند و به واسطه آن اهرم های اعمال قدرت و تاثیرگذاری سیاسی جهان در دست آنها است.البته در این کار به حدی موفق بوده اند که حتی رهبران اسرائیل نیز چنین باوری را اتخاذ کرده اند و واقعا فکر می کردند که اگر از کسی در انتخابات ریاست جمهور آمریکا حمایت کنند، حتما او انتخاب خواهد شد و رقیب او شانسی نخواهد داشت. در حالی که در این انتخابات مشخص شد که ابزارهای واقعی قدرت قطعا در دست یهودیها نیست. قبلا در مقاله ای تحت عنوان صدای طبل های جنگ سعی کردم که بیان کنم که دلیل القای چنین تصوری این است که یهودیها با اطمینان از پشتیبانی غرب، احساس شجاعت کرده، طمع خود را درباره سرزمین های اسلامی زیاد کنند و زمینه ایجاد جنگی فراگیر بین یهودیت و اسلام را ایجاد کنند. آنچه که گروه های شیطانی حاکم برغرب در پی آن هستند این است که رخداد چنین جنگی به از بین رفتن یهودیها و وارد شدن ضربات شدید به جهان اسلام منجر شود تا دیگر توان دفاع از خود در برابر حمله غرب برای محو اسلام را نداشته باشند.

بعد از انتخابات آمریکا حوادث زیادی در دنیا بر علیه اسرائیل رخ داد. اولین حادثه برکناری تیم نومحافظه کاران در سازمان سیا به رهبری پتریاس فقط در سه روز بعد از انتخابات بود و اسرائیل آنرا به عنوان از دست دادن یکی از پشتوانه های خود در آمریکا قلمداد کرد. لذا نتانیاهو به منظور تحریک احساسات در غرب و مجبور کردن غربیها به ابراز همدردی و همراهی با اسرائیل، و همچنین بدست آوردن دستاوردی که در انتخابات 22 ژانویه کمکش کند، تصمیم به راه اندازی جنگ با غزه گرفت. اما از آنجا که بشدت به کاربرد دانش هیئت و نجوم پایبند هستند، تا تمام شدن خورشید گرفتگی در روز 14 نوامبر صبر کرد. با شروع جنگ به سرعت مشخص شد که سیستم های دفاعی آنها بی خاصیت است و چیزی برای بدست آوردن در این جنگ وجود ندارد و ادامه آن فقط ضرر است. لذا به سرعت به پایان دادن آن دست زدند و باعث شد که جنگ 8 روز بیشتر طول نکشد. بعد از این جنگ مشخص شد که اسرائیل آن چنان که ادعا میشد بر تمام کشورهای دنیا تسلط ندارد، لذا کشورهای بیشتری تشویق شدند که به عضویت فلسطین به عنوان عضو ناظر سازمان ملل رای دهند. حتی کانادا که در تمام صحنه ها همراه اسرائیل بوده، به تدریج در حال دریافتن است که روی اسب لنگ دارد شرط بندی میکند و لذا اخیرا نخست وزیر کانادا به انتقاد از اسرائیل در گسترش شهرک های یهودی پرداخت. مطلب دیگر اینکه در مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه ای با اکثریت قاطع تصویب شد و در آن از اسرائیل خواسته شد که به معاهده منع گسترش سلاح های اتمی بپیوندد و اجازه بازرسی از تاسیسات هسته ای خود را بدهد.

در اینجا باید حساب کشورهایی که تا کنون جرات مخالفت با اسرائیل را در مجامع بین المللی نداشته اند و به تدریج به این جمع بندی میرسند که اسرائیل در حال افول است، را از قدرت های جهانی جدا کرد. همراهی نکردن بعضی از این کشورها با اسرائیل فقط از روی این است که نمیخواهند تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد بگذارند. قدرت های جهانی مانند آمریکا در عین حالی که سرنخ تمام حرکت های بر ضد اسرائیل در دست آنها است، خود به دفاع تمام قد از اسرائیل ایستاده اند. لذا برداشت من این است که آنها میخواهند رهبران اسرائیل را به اشتباه محاسبه وادارند، به این صورت که رهبران اسرائیل روی پشتیبانی اصولی و اتحاد با آمریکا و غرب حساب کنند و برای عوض کردن صحنه و کم کردن فشارهای وارده به ایران و یا سوریه حمله کنند. در صورت چنین اشتباهی به سرعت درخواهند یافت که پشتیبانی آمریکا و بقیه غرب از آنها فقط برای این بود که چنین جنگی شروع شود و حداکثر خسارت و خون ریزی را برای مسلمین و یهودیها به دنبال داشته باشد و زمینه تهاجم نهایی غرب را به جهان اسلام فراهم کند.

فرمان رئیس جمهور آمریکا درباره تهدیدات داخلی عوامل نفوذی

خبری بسیار مهم که اتفاقا توسط پرس تی وی نیز پخش شد ولی خبرگزاریها و تحلیل گران سیاسی دیگر کمتر به آن پرداختند و در خبرگزاریهای غربی به هیچ وجه ذکری از آن به میان نیامد، خبر فرمان رئیس جمهور در روز 21 نوامبر درباره عوامل نفوذی در دولت و ارگان های نظامی و امنیتی بود  ، که منافع ملی و دولتی را تهدید میکنند و در راستای منافع کشورهای دیگر ممکن است به جاسوسی و خرابکاری به قصد تاثیرگزاری در سیاست آمریکا، دست بزنند. زمان اعلان این فرمان نشان دهنده این است که آمریکا از اینکه اسرائیل در شرایط بغرنج بخواهد با حمله تروریستی ساختگی و نسبت دادن آن به مسلمین  بخواهد آمریکا را مجبور کند به نیابت از اسرائیل به کشوری دیگر حمله کند و به جای اینکه جان سربازان خود را در خطر قرار دهد، خون سربازان آمریکایی ریخته شود، جلوگیری کند. بلکه قصد آمریکا این است که اسرائیل را به جنگ وادارد و پس از وارد کردن ضربات جدی به مسلمین، قربانی شود.

رای به عضویت فلسطین در سازمان ملل به عنوان عضو ناظر

اتفاقی که در روز 29 نوامبر افتاد، رای مجمع عمومی سازمان ملل به عضویت ناظر فلسطین در سازمان ملل بود. هرچند آمریکا و کانادا به این قطعنامه رای منفی دادند و کشورهایی چون انگلیس و آلمان از رای دادن خودداری کردند، ایران و فرانسه جزو 138 کشوری بودند که به این قطعنامه رای مثبت دادند. هرچند بعضی کشورهای غربی سعی کردند نقش  های متفاوتی را در این نمایش نامه بازی کنند، اما چنین طرحی قطعا طرحی شیطانی بود که از سوی گروه های شیطانی پشت پرده مطرح شد.

اولا در فلسطین خلا رهبری وجود دارد و دوره ریاست رئیس جمهور قبلی محمود عباس سالها است که به پایان رسیده و انتخابات دیگری برگزار نشده است. لذا حکومت محمود عباس هیچ مشروعیتی ندارد. وابستگی محمود رضا عباس میرزا، که شایع است از خانواده بهایی های فراری از ایران در دوره قاجار بوده، به غرب بر هیچ کس پوشیده نیست و عملا بدون کمک غربیها حکومت او قابل ادامه نیست. چنین قطعنامه ای در واقع کمک به ایجاد مشروعیت برای این فرد است.

دوما طرح دو دولت و یک سرزمین علاوه بر تمام ایراداتی که دارد، به نحوی قرار است اجرا شود که به تقسیم بیت المقدس به دو بخش یهودی و اسلامی منجر شود، و شیطانی بودن این طرح دقیقا در همین قسمت آن است. بیت المقدس به عنوان قبله یهودیها و مسیحی ها و همچنین قبله اول مسلمین، شهر خدایی محسوب میشود و قابل تقسیم بین ادیان و ملل نیست. در هیچ برهه تاریخی که این شهر تحت مدیریت مسلمین اداره میشد، از حضور و عبادت دیگر ادیان جلوگیری نشد و همه آزاد بودند که در این شهر عبادت و سکونت کنند. دلیل آن هم این بود که از نظر مسلمین تسلط بر آن شهر به منظور سهولت عبادت در آن مکان و ایجاد امنیت برای همه ادیان و اقوام بوده و نه جلوگیری از حضور آنها. حدود سال 16 قمری که عمر فرمان فتح بیت المقدس را داد، شرط مسیحی های ساکن در آن شهر برای تسلیم مسالمت آمیز شهر این بود که از ورود یهودیها به این شهر جلوگیری شود، و عمر چنین شرطی را قبول نکرد و بیان کرد که مجاز نیست مانع عبادت کسی در این شهر شود. در هیچ دوره تاریخی ایده تقسیم این شهر بین ادیان و اقوام مختلف سابقه نداشته و چنین چیزی با روح پرستش خدایی واحد در عبادتگاهی واحد همخوانی ندارد. چنین ایده ای فقط از طرف کسانی دنبال میشود که میخواهند جنبه عبادی این شهر را از بین برده و آن را به یک شهر عادی که بین اقوام مختلف تقسیم شده، تبدیل کنند.