باسمه تعالی

این روزها تحلیل‌های زیادی درباره شناسایی بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل توسط دونالد ترامپ ارائه میشود. بعضی این کار را حماقت سیاسی معرفی کردند و دیگران دنبال سرنخی از معاملات مالی پشت پرده گشتند. چنین اتفاقات سیاسی معمولاً فرصت خوبی برای همه است که فرضیه‌ای را ارائه کنند و اظهار نظر شاذّی درباره یکی از طرفین بازی سیاسی بیان کرده، به این ترتیب خود را خبره در مسائل سیاسی معرفی کنند. مثلاً روزنامه ایندیپندنت چنین تیتر مقاله زده بود که «ترامپ ثابت کرد هیچ چیز از خاورمیانه نمی‌داند»؛ که تلویحا چنین القاء میکند که نویسنده مقاله از ترامپ مطلع‌تر است.

اما واقعیت این است که دهها سال است که برای این کار برنامه‌ریزی شده است و زمان اجرای آن هم از قبل تعیین شده بود؛ و صرفنظر از اینکه رئیس‌جمهور آمریکا چه کسی باشد، این تصمیم باید اجرا میشد.

در دنیای سیاست کمتر کسی را می‌شود پیدا کرد که بطور مستقل مطالب را بررسی کند و درباره آن اظهار نظر کند. بیشتر افراد ترجیح میدهند که همراه جریان آب حرکت کنند و یا موج‌سواری کنند. در موج اخیری که در مخالفت با تصمیم ترامپ در شناسایی بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل راه افتاد، بانگ‌های زیادی از افراد متنوع شنیده شد. اما هنگامی که در ۶ آوریل ۲۰۱۷ دولت روسیه بخش غربی بیت‌المقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت، هیچ صدای مخالفتی به گوش نرسید. در حالی که عملاً فرقی بین این دو شناسایی نیست. یکی از دلایلی که آمریکا در اجرای این برنامه، ترس خود را کنار گذاشت، همین اقدام روسیه و عدم اعتراض کشورهای اسلامی به آن بود.

کنگره آمریکا در سال ۱۹۹۵ قانونی را تصویب کرد که بیت‌المقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل شناسایی کرده، دولت را موظف میکرد که سفارت خود را به بیت‌المقدس منتقل کند. بعداً مجلس سنا هم این مصوبه را تأیید کرد. ولی از همان زمان روسای جمهور آمریکا اجرای این قانون را به تعویق انداخته بودند، و مترصد فرصت مناسب بودند.

قبلاً در مقاله‌ای با عنوان تخریب مسجدالاقصی و ساخت معبد سوم نزدیک است نوشته بودم که بازه زمانی بین ۲۹ نوامبر ۲۰۱۷ تا ۱۴ می ۲۰۱۸ برای این اقدام از هفتاد سال پیش تعیین شده بود. از هفتاد سال پیش که سازمان ملل تشکیل اسرائیل را تصویب، و متعاقب آن دولت اسرائیل اعلام وجود کرد، به یهودی‌ها گفته شده بود که اگر هفتاد سال در پابرجا نگه داشتن این دولت تلاش کنند، طبق سنت خود آن‌ها، اجازه ساخت معبد سوم را خواهند داشت. البته بعضی از علمای یهود، مانند neturei karta، به مردم خود هشدار دادند که این یک حیله است و طبق کتاب‌های معتبر یهود، آن‌ها حق تشکیل دولت را تا بازگشت مسیح ندارند. اما صدای این گروه از عالمان به گوش مردم عادی یهود نرسید و مطامع دنیوی آن‌ها را در افتادن به دام شیطان تشجیع کرد.

از طرف دیگر مسیحیان صهیونیست (اوانجلیکال ها) معتقدند که کمک به ساخت معبد سوم در واقع کمک به  جلو انداختن بازگشت مسیح است، تا آمدن او به هولوکاست واقعی یهود و دیگر غیر مسیحی‌ها منجر شود. بر خلاف تصور رایج، آنها دل خوشی از یهود ندارند و کمک به قیام یهود را راهی برای خلاص شدن از شرشان می‌دانند. درباره این موضوع در مقاله‌ای انگلیسی توضیح داده‌ام.

واقعیت این است که تشکیل دولت یهود در قلب عالم اسلامی، با بیش از یک و نیم میلیارد جمعیت، قابل دوام نیست. اگر صهیونیست‌ها بخواهند با استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی حاشیه امنیتی برای خود درست کنند، عملاً درگیری به جایی خواهد رسید که چیزی از جمعیت کم آن‌ها باقی نخواهد ماند.

برنامه اصلی این است که با تشجیع یهود به ساخت معبد سوم، جنگی بین مسلمین و یهود راه بیافتد که تلفات سنگینی را به هر دو طرف تحمیل کند و نتیجه این شود که اجماع جهانی برای انتقال سازمان ملل به بیت‌المقدس و کنترل آن توسط این سازمان شکل بگیرد. سازمان‌های جهانی هم تماماً توسط گروه‌های شیطانی و صهیونیست اداره میشود. اگر همه چیز طبق برنامه غربیها پیش برود، مسلمین برای بقیه تاریخ نخواهند توانست ادعایی بر بیت‌المقدس داشته باشند.

شناسایی بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل در این بازه زمانی، در‌ واقع کلید زدن اجرای این برنامه از پیش تعیین شده است.

البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که همه برنامه‌های غربی‌ها و گروه‌های شیطانی لزوماً اجرا و یا موفق نمی‌شوند. این احتمال وجود دارد که با برخورد به مانع، برنامه یا تغییر کند و یا به زمان دیگری موکول شود. اما شواهد حاکی از این است که هنوز عزم آن‌ها برای پیش‌برد برنامه ساخت معبد سوم جزم است.